https://ganjepenhan.com/%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a1-%d8%ac%d9%86%da%af-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af-%db%b1/
دیدار عبدالبهاء از گرین اِیکِر در ۱۹۱۲ میلادی (شهریور ۱۲۹۱ ه.ش)

وقتی‌که عبدالبهاء بین سال‌های ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ از اروپا و آمریکای شمالی دیدار می‌کرد، جهان غرب دوران طولانی از رفاه و صلح را تجربه می‌کرد. اروپا تقریباً ۴۰ سال را بدون هیچ جنگی در خاکش گذرانده بود، درحالی‌که ایالات متّحده تقریباً نیم‌قرن را صرف التیام زخم‌های جنگ داخلی کرده بود. پیشرفت‌های شتابان فناوری و صنعت در هر دو کرانۀ اقیانوس اطلس، هرساله در نمایشگاه‌های بین‌المللی با افتخار عرضه می‌شدند و شهروندان و فرمانروایان از گوشه و کنار جهان از آنها بازدید می‌کردند. نظام‌های اقتصادی به موفّقیت‌های بی‌سابقه‌ای نائل شده بودند که به‌نوبۀ خود باعث تحوّلاتی در سازمان‌های اجتماعی نیز شده بودند. پس جای تعجّب نیست که ده‌ها سال بعد، وقتی یک نویسندۀ شهیر اتریشی هیآت کلّی آراء عمومی قبل از بروزِ جنگِ جهانیِ اوّل را توصیف می‌کرد اظهار داشت که «اروپا هرگز قوی‌تر، غنی‌تر، زیباتر و مطمئن‌تر از آیندۀ بهتری نبود.» این اعتقاد به آینده‌ای مسالمت‌آمیز و مرفّه به‌وسیلۀ تحوّلات سریع سیاسی در عرصۀ بین‌المللی، پیوسته تأیید می‌شد. همایش‌های صلحِ لاهه در سال‌های ۱۸۹۹ و ۱۹۰۷ بسیاری از سیاستمداران و متفکّران را قانع کرده بودند که احتمال جنگ به طرز فزاینده‌ای بعید می‌نمود. برای نخستین بار، اکثر ملل عالم مشترکاً معاهدات بین‌المللی معطوف به پیش‌گیری از جنگ را منعقد کردند که شاید نویدبخش‌ترین آنها تأسیسِ دیوان بین‌المللی داوری بود. خبرگان حقوق بین‌المللی معتقد بودند که از راه داوری، کشورهای در حال ستیز می‌توانند دعاویِ خود را بدون توسّل به سِلاح یا ریختن حتّی یک قطره خون، رفع نمایند. از سال ۱۸۹۹ تا وقوع جنگ بزرگ، صدها پیمان داوری امضاء شدند که صلح بین کشورهای امضاء کننده را تضمین می‌نمودند. حتّی بریتانیای کبیر و آلمان در سال ۱۹۰۴ چنین معاهده‌ای را به امضاء رسانده بودند. یکایک این پیشرفت‌ها موردِ تشویق و تحسینِ بسیاری از سیاستمدارانی بود که به جهان‌گرایی به‌عنوان راه‌کار صلح علاقه‌مند بودند. به‌عنوان‌مثال، اتّحادیۀ بین‌المجالس که بیش از ۳۰۰۰ سیاستمدار از سراسر دنیا را گِرد هم آورده بود از این دیوان حمایت بی‌دریغ می‌کرد. رهبرانی مانند تئودور روزولت و جانشین او، هاوارد تفت، نیز از این دیوان، پشتیبانی می‌کردند. بشردوست شهیر، اَندرو کارنِگی، رئیسِ جامعۀ صلح، گروهی که عبدالبهاء را برای صحبت با اعضاء خود دعوت کردند، مخارج ساختن کاخ صلح را در لاهه شخصاً پرداخت کرد. این ساختمان در سال ۱۹۱۳، فقط یک سال قبل از آغاز جنگ بزرگ، در مراسمی با زرق‌وبرق فراوان، افتتاح شد. اعتقاد به اینکه راه حلِ جنگ اساساً در تأسیس نظام بین‌المللی هست چنان قوی بود که اجلاس سال ۱۹۰۷ لاهه با تأسیس دیوان بین‌المللی دادگستری موافقت کرد و این دیوان نه‌تنها داوری می‌کرد، بلکه احقاق حق و تنفیذ قوانین بین‌المللی را نیز به عهده داشت. جزئیات چگونگی این دیوان به اجلاس بعدی لاهه موکول شد و برای سال سرنوشت‌ساز ۱۹۱۵ برنامه‌ریزی‌شده بود.

جهان دانشگاهی نیز از طریق شخصیت‌ها، آثار و پژوهش‌ها به این دیدگاه خوش‌بینانه باورپذیری بخشیده بود. دانشمندان استدلال می‌کردند که جنگ میان قدرت‌های جهان ازلحاظ اقتصادی به‌قدری پرهزینه و ازلحاظ نظامی به‌اندازه‌ای مخرّب خواهد بود که جهان تجارت، بانک‌ها، احزاب سیاسی و کلّاً آراء عمومی بدون تردید خِرَد را بر وسوسه‌های ستیزه‌گری پیروز خواهند نمود. ایوان بلوخ (۱۸۳۶-۱۹۰۲) در کتاب «آیندۀ جنگ» نوشت: «همان پیشرفت‌هایی که در سازوکار جنگ به وجود آمده‌اند جنگ را به کاری غیرعملی تبدیل کرده‌اند.» وی افزود: «ابعاد سِلاح نوین و نظام اجتماعی، اِعمال جنگ را از لحاظ اقتصادی غیرممکن ساخته‌اند.» همسو با افکار مشابه، نورمن آنجل در کتاب «توهّم بزرگ» (۱۹۱۱) که به بیش از بیست زبان زنده ترجمه شده بود، برای اثبات اینکه جنگ برای احزاب رقیب، عملی غیرمنطقی و انتحاری خواهد بود دلایل روانشناختی و زیست‌شناختی آورده بود.

تصویر ۱- ویلیام هاوارد تفت، بیست و هفتمین رئیس‌جمهور ایالات‌متحده آمریکا و دهمین رئیس قضات دیوان عالی کشور
تصویر ۲- ایوان بلوخ (۱۸۳۶-۱۹۰۲)

این خوش‌بینی به جنبش صلح نیز سرایت کرده بود که نه‌تنها پُرتأثیرتر از امروز، بلکه از حمایت و منابع بسیار بیشتری هم برخوردار بود. دیوید استار جوردن که در مقام رهبری مؤسّسۀ صلح جهانی و اوّلین رئیس دانشگاه استنفورد بود و عبدالبهاء را برای سخنرانی به استنفورد دعوت کرده بود، تا این حد پیش رفت که در سال ۱۹۱۳ بپرسد: «از جنگ بزرگ اروپا چه باید بگوییم که پیوسته تهدید می‌کند و قریب‌الوقوع است ولی هرگز نمی‌آید؟ از نظر انسانی محال است…ولی صرف‌نظر از پیشامد- تفاهم سه‌گانه آراسته بر ضد ائتلاف سه‌گانه – ما انتظار هیچ جنگی نخواهیم داشت

تصویر ۳- دیوید استار جوردن

اندرو کارنِگی که شخصاً با عبدالبهاء ملاقات کرده و دست‌کم سه نامه از ایشان دریافت نموده بود یک سال قبل از جنگ همین‌گونه سخن می‌گفت: «آیا هرگز خطر جنگ بین آلمان و ما، اعضاء یک نژاد خونی توتَنی۱، وجود داشته؟ این هرگز حتّی تصوّر هم نشده … ما همه از یک خون توتَنی هستیم و در اتّحاد می‌توانیم صلح جهانی را تضمین کنیم

تصویر ۴- نورمن آنجل

مشابه با حوزه‌های دیگر، بسیاری از اعضاء جنبش جهان‌گرایی، ایقان مطلق خود را به اینکه داوری وسیلۀ غایی برای نیل به صلح است، ابراز کرده بودند. ج. پ. سالامنتاریا، یک نمایندۀ آرژانتینی در همایش داوری بین‌المللی لِیک موهانک، در همان سالی که عبدالبهاء در آن همایش برجسته سخن گفت، اظهار داشت: «من قادرم که ثابت کنم و این بسیار اصولی است که اکثریت جمهوری‌های آمریکای لاتین معاهداتی بسته‌اند که به‌واسطۀ آنها درگیری‌های مسلّحانه عملاً غیرممکن می‌شوند.» یکی دیگر از سخنرانان این همایش گفت: «ما معتقدیم که نه‌تنها فرانسه، بلکه آلمان و ژاپن نیز خرسندانه به معاهدات داوری انگلیس و ایالات متّحده ملحق خواهند شد و همین امر، جنگ را برای همیشه غیرممکن خواهد کرد

چه از روی ایمان به پیشرفت‌های فناوری، چه به امید به تأثیرات مثبت سیاست‌های بین‌المللی معطوف به صلح، چه از روی اطمینان به اقتدار اقتصاد، یا اعتماد به استیلای منطق علمی، بصیرت‌های مربوط به آیندۀ بشر در زمان بازدید عبدالبهاء از غرب صرفاً بر اساس مقیاس‌های مادّی بود و وقوع جنگ جهانی اوّل، نادرستی این فرضیات را نمایان کرد.

تحلیل بنیانی عبدالبهاء از علل جنگ

تشخیصی که عبدالبهاء از وضعیت جهان ارائه داد با تشخیص معاصران وی بسیار متفاوت بود. هرچند که او بارها به لزوم تأسیس نهادهای بین‌المللی جهت دستیابی جهانی و قدرت اجرائی کافی برای میانجیگری بین دولت‌ها اشاره کرده بود، به‌علاوه به مخاطبین خود بر لزوم اضطراری تمرکز بر علل اخلاقی جنگ و الزامات معنوی برای تأسیس صلح تأکید می‌نمود.

خارج از این بحث که جنگ صرفاً نتیجۀ سازمان‌دهی ناقص بین‌المللی است، ایشان تأکید کردند که جنگ در درک نادرست از هستی بشر نیز ریشه داشته که به طرزی چاره‌ناپذیر آن را به‌سوی اختلاف و تنازع سوق داده است. ایشان به‌خصوص به خطرات نژادپرستی و ملّی‌گرایی هشدار دادند که فرد را با شاخص‌های مادّی توصیف می‌کنند- نمود جسمانی و جامعۀ محل تولّد، به همین ترتیب- و انسان‌ها و کلّ جوامع طبق همین عوامل رده‌بندی می‌شوند که خود زایندۀ نابرابری و بی‌عدالتی و بار آورندۀ تنفّر و بیگانگی بین گروه‌های مردم است. وی همچنین به تنفّر مذهبی اشاره کرد که آن را نه‌تنها در تضاد با اساس ادیان، بلکه مغایر با ارادۀ الهی توصیف نمود.

 عبدالبهاء در یک سخنرانی در پاریس در سال ۱۹۱۱ اظهار داشت:

«تمامی تعصّبات مذهبی، نژادی، سیاسی یا ملّی باید ترک شوند چون این تعصّبات هستند که اسباب بیماری جهان‌اند

ایشان تأکید کردند که:

«تعصّب، بیماری مهلکی است که اگر متوقف نشود، قادر به انهدام تمامی نوع بشر است. هر جنگِ مخّرب توأم با خونریزی هولناک و فلاکت به سبب یکی از این تعصّبات بوده است

 وی در نطقی که در سال ۱۹۱۲ در کلیسایی در بروکلین ایراد کرد توضیح داد: «انسان، بنیان تعصّب، تنفّر و اختلاف بین همنوعانش را بر اساس این تصوّر بنا کرده که ملّیت‌ها حائز اهمّیت‌های مستثنا هستند و نژادها از حقوق و امتیازات متفاوت برخوردارند.» سال‌ها بعد نوشت: «مادام که این تعصّبات فائق‌اند، جهان انسانی آسایش نخواهد یافت

عبدالبهاء، کسی که جنگ جهانی را پیش‌بینی کرد، در حال سخنرانی درباره وحدت نژادی
عبدالبهاء در حال سخنرانی درباره وحدت نژادی

عبدالبهاء مفروضاتی را که این الگوهای تفکّر بر اساس آنها بنا شده، مردود می‌انگاشت. به‌عنوان‌مثال، او منکر وجود خارجی نژادها بود و به‌جای آن اظهار داشت که «بشر یک نوع، یک نژاد و دودمان ساکن یک کره است.» همچنین وی منکر این بود که ملّت‌ها واقعیت‌های طبیعی هستند و تقسیمات ملّی را «خطوط و مرزهای وهمی» می‌خواند. او تفاوت بنیادی میان ادیان را رد می‌کرد، چون همۀ ادیان یک منشأ و بنیان معنوی مشترک دارند و اصولاً یکی هستند. همچنین تصریح کرد که تمایز ادیان به علّت «تعبیر متعصّبانه و تقلید کورکورانه‌ای است که منافی اصولی است که پیامبران الهی مقرّر فرموده‌اند

وی تأکید کرد که این جنبه‌های دین باید محو شوند و حتّی سخن را به‌جایی رساند که ابراز کرد: «اگر دین باعث دشمنی باشد، بی‌تردید نبودن دین، بهتر از بودن آن است

او این سخنان را در زمانی می‌گفت که مرام‌های مختص به فرهنگ نابرابری، نژادپرستی، ملّی‌گرایی، تبعیض جنسی و جز اینها رو به افزایش بود و به‌تدریج عالم انسانی را به‌سوی خون‌بارترین و فجیع‌ترین قرن تاریخش می‌راند. برای مثال، نژادپرستی مورد تأیید بخش قابل‌اعتنایی از جامعۀ علمی بود و جایگاه مستحکمی در بخش عمده‌ای از جهان در قالب قوانین تبعیضی و جدایی‌گرا استوار ساخته بود. دنیا حتّی دستخوش تحوّلات عمده‌ای بود که به شیوه‌های جدید «علمی» – مثل جمجمه‌سنجی، جمجمه‌شناسی و قیافه‌شناسی – مجهّز بودند که اینها نهایتاً الهام‌بخش جنبش نوین و نفرت‌انگیز «اصلاح اجتماعی» و ابتکاراتی مانند اصلاح ژنی و بهداشت نژادی بودند. برای نخستین بار در تاریخ، ملّی‌گرایی رؤیای جهانی تفکیک‌شده به قطعاتی را به اکثر نوع بشر القاء کرده بود که با نژاد، فرهنگ و زبان توصیف می‌شوند. همچنین این ملّی‌گرایی، سیاست‌های جهانجویی و استعمار را پیش می‌راند، در عین اینکه استعمار به‌نوبۀ خود ملّی‌گرایی را صادر می‌کرد و رده‌ها و اوصافی را که قبلاً وجود نداشتند به شهروندان و سرزمین‌های سراسر عالم تحمیل می‌نمود. درعین‌حال، کشمکش‌های مزمن مذهبی همچنان حضور داشتند و شکواییه‌های قدیمی و روحیۀ ستیزه‌جویانه را مدام زنده می‌کردند. مثلاً زمانی که عبدالبهاء از غرب بازدید می‌کرد، در بالکان این پدیده کاملاً در جریان و سریان بود.

حتّی افراد و نهادهایی که اهداف شرافتمندانه داشتند به مرام‌های نابرابری معتقد بودند. برای مثال، چه‌بسیار صلح‌جویان که جنگ را لزوماً یک معضل اخلاقی نمی‌دانستند؛ بلکه آن را به‌عنوان پدیده‌ای زیست‌شناختی می‌دیدند. تحت تأثیر نژادپرستی و داروینیسم اجتماعی، آ‌نها انتقادشان را از جنگ بر این استدلال استوار می‌کردند که مردهای «به‌زا» به جنگ فرستاده می‌شدند و آنجا می‌مردند، درحالی‌که مردهای «ناتوان» می‌ماندند و تولیدمثل می‌کردند. آن‌ها معتقد بودند که نتیجۀ چنین پدیده‌ای «تضعیف نژاد» است. دیوید استار جردن مذکور در فوق نوشت: «فقط مردی که زنده مانده آیندگانی مانند خویش را خواهد داشت. مردی که باقی مانده، آینده را تعیین خواهد کرد. از اوست که محصول بشریت سرچشمه می‌گیرد…»

در همین راستا، نورمن آنجل نیز از گسترش استعماری در قالب زیست‌شناختی انتقاد می‌کرد، با این استدلال که غلبه و تماس میان تمدّن‌ها بر مدّت بقای «نژادهای ضعیف» می‌افزاید. وی در کتابش که در سطح جهانی پرفروش‌ترین بود، استدلال کرد:

 «وقتی‌که ما بر نژادهای زبون، چیره می‌شویم نه‌تنها آنها را نابود نمی‌کنیم، بلکه به‌واسطۀ معرّفی نظم و جز اینها، بخت بیشتری برای حیات به آنها می‌بخشیم، به‌گونه‌ای که خصایص پست بشر به‌واسطۀ غلبۀ مهتران به جاودانگی می‌گرایند. هرگاه این اتّفاق بیفتد که نژادهای آسیایی در زمینه‌های صنعتی و نظامی با نژاد سفید پیکار کنند، عمدتاً به دلیل حفاظت نژادی خواهد بود که نتیجۀ چیرگی انگلستان بر آنها بوده است.»

 آنجل در سال ۱۹۳۳ جایزه صلح نوبل را دریافت کرد.

بنجامین تروبلاد، دبیر جامعۀ صلح آمریکا که با عبدالبهاء در واشنگتن دی سی ملاقات کرده بود، احتمال تشکیل آتی اتّحادیۀ جهانی را پیامد تشکیل یک اتّحادیۀ بزرگ نژادی در جهان آنگلوساکسون به پیش کشید. این پنداشت، شبیه نظری بود که اندرو کارنگی مطرح کرده بود. در این زمینه، با چشم‌اندازی که با گذشت نزدیک به یک قرن از سفرهای عبدالبهاء ایجاد کرده، می‌توان فهمید که چرا هشدارهای عبدالبهاء دربارۀ موجباتِ جنگ برای جوامع غرق در الگوهای فکری کاملاً متفاوت با آنچه وی ارائه می‌داد، قابل‌درک نبودند؛ و به همان‌گونه که معانی و تشخیص علل جنگ چنانکه عبدالبهاء ارائه می‌داد با گفتمان غالب معاصر متفاوت بود، به همان نحو نیز پیشنهادهای وی برای نیل به صلح با آراء غالب تفاوت داشت. همان‌طور که ذکر شد، جامعۀ بین‌المللی آمال خود را برای تضمین صلح در ساخت‌کارهای وضع قوانین و مؤسّسات بین‌المللی قرار داده بود. برخی از صلح‌جویان، صادقانه معتقد بودند که این تحوّلات، مستلزم سلطۀ نژادی بعضی از مردم است. لیکن عبدالبهاء روی اندیشۀ کاملاً متفاوتی تأکید کرد: ایجاد صلح فقط زمانی ممکن خواهد بود که جامعۀ بشری به یگانگی‌اش واقف شود و بر اساس این اصل، فعّالیت نماید. ایشان این اندیشه را در بسیاری از خطاباتشان مطرح کردند. به‌عنوان‌مثال، در مینیاپولیس، ایشان اظهار کردند که نوع بشر «باید به یگانگی عالم انسانی اذعان کند و آن را تصدیق نماید. به این وسیله، نیل به برادری حقیقی بین انسان‌ها تضمین می‌گردد و از بیگانگی نژادها و افراد جلوگیری می‌شود… برادری، به‌تناسب با تصدیق یگانگی و یکپارچگی نوع بشر ممکن است، سوءتفاهم‌ها رفع و حقیقت آشکار می‌شود.»

با این اظهارات، عبدالبهاء به مخاطبان خود مبارزه‌ای نامتعارف ارائه نمود. تشخیص یگانگی نوع بشر، ازیک‌طرف دلالت می‌کند به قبول هویت آغازین مشترک تمامی نوع بشر که ورای هر تنوع جسمانی و تصادفی بین افراد است و از طرف دیگر مستلزم ترک هر بینشی از انسان است که برای اعتقاداتی مانند نژادپرستی، تبعیض جنسی، ملّی‌گرایی افسارگسیخته و انحصارگرایی مذهبی نهادینه است، بینشی که نابرابری انسان‌ها را توجیه می‌نماید؛ بنابراین روش برخورد عبدالبهاء با گفتمان آن دوران و مفروضات مادّی آن، تضادی زیربنایی داشت.

ادامه دارد.

قسمت بعدی این مقاله:
عبدالبهاء و جنگ بزرگ (۲)

یادداشت‌ها:

۱ نیاکان آلمانی‌ها

2
  • امین اِخه‌ئا؛ مترجم: شهرام یزدانی

.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید

ارسال دیدگاه

حد اکثر ۵۰۰ کلمه

مقالات اخیر

فیلم های اخیر