تربیت و تعلیم سهمی اساسی در بنای تمدّن و دوام و پیشرفت آن دارد. عبدالبهاء در رسالۀ مدنیّه، که در سال ۱۲۹۲ هجری قمری (۱۲۵۴ هجری شمسی/۱۸۷۵ میلادی) مرقوم نمود و موضوع آن لوازم احیای ایران و پیشرفت تمدّن بهطور کلّی است، از جمله بر اهمّیّت تأسیس مدارس و گسترش علم و دانش جهت ایجاد تحوّلی بنیادی در ایران تأکید نمود. اوّلین مدرسۀ بهائی در ایران در 1 جمادی الثّانی ۱۳۱۷ (مهر ۱۲۷۸ ه ش/اکتبر ۱۸۹۹) در طهران در دورۀ مظفّرالدّین شاه قاجار با تشویق عبدالبهاء افتتاح شد و «تربیت» نام گرفت. حدود یک سال و نیم پیش از آن «انجمن معارف» در طهران تأسیس شده بود که هدف اصلی آن افتتاح مدارس خصوصی در کشور مطابق الگوی مدارس اروپائی بود. از مدارسی که مطابق الگوی مدارس غرب احداث میشدند با عنوان مدارس جدید یاد شده تا از مکتبخانهها و مدارس طلّاب دینی که از قبل در ایران وجود داشتند تفکیک شوند. تأسیس «انجمن معارف» در زمان صدارت امین الدّوله که از حامیان آموزش جدید بود، باعث شد که یکی از بهائیان نیز در صدد تأسیس مدرسهای برآید و بدین ترتیب بود که وی با همکاری جمعی مدرسۀ پسرانۀ «تربیت» را در طهران بنا نهاد.
مدّتی پیش از آن یعنی در سال ۱۸۹۷ میلادی بهائیان شهر عشقآباد در ترکستان روسیّه مدرسهای پسرانه تأسیس نموده بودند و این اوّلین مدرسۀ نوین بهائی در تاریخ این آئین محسوب میشود. جامعۀ بهائی عشقآباد، که در آن زمان احتمالاً قدری کمتر از هزار نفر جمعیّت داشت، به سبب آزادی نسبی و فراغت از اذیت و آزار مذهبی در قلمرو روسیّۀ تزاری و نیز وجود نیروی انسانی کافی امکان آن را داشت که چنین مدرسهای را دایر نماید. بهائیان عشقآباد چند سال بعد یک مدرسۀ دخترانه نیز باز نمودند. در ایران در مقایسه با عشقآباد امکانات بهائیان برای تأسیس مدارس محدودتر بود.
بعداً عبدالبهاء در نامهای که در سال ۱۳۱۸ ه ق (۱۲۷۹ ه ش/۱۹۰۰ م) یا پیشتر مرقوم نمود به شرح وظایف محافل روحانی، که تشکیلات انتخابی بهائیان برای ادارۀ امور جامعه هستند، پرداخت و تذکّر داد که یکی از وظایف این محافل تأسیس مدارس است. در این نامه «تمشیت امور عمومیّه از قبیل تربیت اطفال و تهذیب اخلاق و تعلیم علوم نافعه از جمیع جهات و تأسیس مدارس و مکاتب بجهت ذکور و اناث» از فرایض یا وظایف «اصحاب شور» شمرده شده است (بیضا؛ تاریخ بیضا؛ ص ۲۰). پیش از این تاریخ یعنی در سال ۱۳۱۵ ه ق (۱۸۹۷ م) بهائیان طهران در این شهر محفل شور تشکیل داده بودند و این اوّلین محفل روحانی در ایران بود.
عبدالبهاء در این نامه به ضرورت تأسیس مدارس برای پسران و دختران هر دو اشاره نموده و چنانچه بعداً ذکر خواهد شد، از نظر او تحصیل دختران حتّی مهمّتر از تحصیل پسران است. عبدالبهاء تربیت و تعلیم دختران را یکی از مهمّترین راهکارهای ترویج برابری زنان و مردان میدانست. برابری مرد و زن از اصول اساسی آئین بهائی است. او پیشبینی مینمود که در آینده زنان پابهپای مردان در همۀ جنبههای حیات اجتماع مشارکت خواهند داشت و این امر را برای پیشرفت اجتماع و حصول رفاه و آسایش برای نوع انسان ضروری میشمرد. از دیدگاه عبدالبهاء مشارکت کامل زنان باید نه تنها عرصۀ مشاغل بلکه عرصۀ سیاست را هم شامل میشد و مشارکت آنها در سیاست برای ایجاد صلح عمومی اهمّیّت اساسی داشت.
در آغاز قرن بیستم میلادی بعضی از مدافعان حقوق زنان در کشورهای اسلامی حجاب را مانع مهمّی در راه پیشرفت زنان میشمردند و از نیاز به کشف حجاب صحبت میکردند. امّا این مسأله در آن زمان از حسّاسیّت خاصّی برخوردار بود و به همین علّت عبدالبهاء صلاح ندانست این مسأله را مطرح کند. البتّه موضع جامعۀ بهائی راجع به کشف حجاب معلوم بود. طاهره اوّلین زن ایرانی بود که کشف حجاب کرد. این نیز روشن بود که از نظر بهائیان عفّت و عصمتِ زن هیچ ارتباطی با حجاب ندارد، ولی عبدالبهاء میدانست که طرح این مسأله مشکلاتی ایجاد میکرد که به مراتب از فوایدش بیشتر بود. با توجّه به تعصّب مذهبی رایج در ایران و خاورمیانه و بدبینی و سوء ظنّ نسبت به جامعۀ بهائی و دشمنی با پیروان این آئین، دعوت به رفع حجاب از سوی بهائیان نهتنها سبب شدیدتر شدن اذیت و آزار آنها میشد، بلکه ابزار مؤثّری به دست متعصّبان و مخالفان کشف حجاب میداد تا طرفداران آزادی زنان را بهکلّی تخطئه و مغلوب کنند. متعصّبان مذهبی و حتّی بسیاری در بین طبقۀ تحصیلکرده طرح مسألۀ حجاب و آزادی زنان را توطئهای از سوی میسیونرها و دولتهای استعمارگر غربی میدانستند و چنین میپنداشتند و مدّعی بودند که قصد آنها این بود که از طریقِ تضعیف فرهنگ و هویّت اسلامیِ مردم منطقه و ایجاد تفرقه در بین آنها سلطه و نفوذ خود را تقویت کنند. البتّه باید به یاد آورد که مسألۀ حجاب منحصر به وضع لباس زنان نبود، بلکه محدودیّتهای خاصّی را که در جوامع اسلامی برای حضور آزاد زنان در کنار مردان در اجتماع وجود داشت نیز شامل میشد و از این رو اهمّیّت آن کم نبود.
طراحی منسوب به چهره طاهره قرّةالعین
مسألۀ تعلیم و تحصیل دختران و تأسیس مدارس دخترانه در مقایسه با مسألۀ حجاب بهمراتب کمتر جدلبرانگیز بود. به علاوه، ایجاد امکانات تحصیلی برای دختران و زنان فرصتهائی را فراهم میکرد تا زنان در عمل برابری خود را با مردان به اثبات رسانند و در درازمدّت نیز فواید بسیاری برای زنان در بر داشت. در مجموع، با توجّه به شرایط تاریخی موجود، تأکید بر نیاز به تعلیم و تحصیل دختران و افتتاح مدارس دخترانه در آن زمان بهترین راهکار برای ایجاد پایه و اساسی جهت پیشبرد برابری زنان و مردان بود.
پیش از پرداختن به نکات دیگری که عبدالبهاء دربارۀ تعلیم و تربیت دختران در نامهها و سخنان خود مطرح نموده و نیز بررسی اقدامات جامعۀ بهائی برای تأسیس مدارس دخترانه، بجاست نگاهی بیندازیم به وضع ایران و بعضی کشورهای دیگر در آن زمان از نظر میزان سواد در بین زنان. در حدود سال ۱۹۰۰ میلادی به یک تخمین کمتر از 5 درصد مردم ایران سواد خواندن و نوشتن داشتند و زنان و دختران کمتر از یک دهم ایرانیان باسواد را تشکیل میدادند. اگر کشورهای دیگر منطقه را در نظر گیریم، وضع مصر قدری بهتر از ایران بود، یعنی درصد جمعیّت باسواد و زنان باسواد مصری قدری بالاتر بود. همچنین در بعضی از ولایات مملکت عثمانی نیز میزان سواد بیشتر از ایران بود، امّا به ظنّ قریب به یقین افغانستان از ایران عقبتر بود. بهطور کلّی خاورمیانه و شمال آفریقا از نظر میزان سواد از اروپا بسیار عقب بود. در کشورهای اروپایی در قرن نوزدهم میلادی قوانینی وضع شده بود که تحصیل کودکان چه پسر و چه دختر را تا سنّ خاصّی اجباری مینمود. پروس حتّی از قرن هجدهم و کلیسای سوئد از قرن هفدهم به مسألۀ آموزش عمومی توجّه نشان داده بود. در نتیجه میزان سواد در اروپا کلّاً بالاتر بود، ولی البتّه در بین کشورهای اروپایی نیز تفاوتهای چشمگیری وجود داشت. در حدود سال ۱۹۰۰ میلادی در چندین کشور اروپائی بیش از ۹۰ درصد مردم باسواد بودند و از نظر میزان سواد، اختلاف فاحشی بین مردان و زنان وجود نداشت.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در ایران و بهطور کلّی در خاورمیانه و شمال آفریقا، اکثر مردم یا مخالف تحصیل دختران بودند و یا به این مسأله اهمّیّت نمیدادند. در بین گروهی که مخالف تحصیل دختران بودند بسیاری مدّعی بودند که آموزش دختران سبب فساد اخلاق آنها و رواج فحشا در اجتماع خواهد شد. امّا بسیاری نیز بر این باور بودند که نقش دختر در اجتماع این است که ازدواج کند و مادر شود و برای این کار تحصیلِ دختر ضرورتی نداشت و صرفاً اتلاف سرمایه و وقت بود. حتّی قاسم امین (۱۹۰۸-۱۸۶۳ م) قاضی و مصلح مصری که از مدافعان برجستۀ حقوق زنان بود، در کتابی که راجع به آزادی زنان زیر عنوان «تحریر المرأة» در سال ۱۸۹۹ میلادی منتشر نمود به این قول بسنده کرد که در زمان وی فقط تحصیلات ابتدائی برای دختران مصری ضروری است. اگرچه او معتقد بود که زنان در مصر و سایر کشورهای اسلامی باید مانند اروپا وارد عرصۀ مشاغل شوند، ولی میدانست که مردم سرزمین او مطلقاً پذیرای تحصیلات عالی برای دخترها نبودند و اگر او طالب این امر میشد نه تنها گوش شنوائی نمییافت، بلکه مخالفت برخی را نیز برمیانگیخت. (البتّه بعد از انتشار «تحریر المرأة» عدّهای به او شدیداً حمله کردند که در درجۀ اوّل به جهت آرائی بود که در مورد مسألۀ حجاب زنان ابراز نموده بود.) با گذشت زمان تعداد بیشتری از میان طبقۀ تحصیلکرده در خاورمیانه و شمال آفریقا طالب آموزش دختران گردیدند، امّا اکثر آنها تأکیدشان بر تحصیل خانهداری بود. از دیدگاه آنها هدف از تحصیل دختران این بود که بیاموزند چهطور همسر بهتری برای شوهرانشان و مادر بهتری برای فرزندانشان گردند. در ایران در آغاز دورۀ مشروطه حتّی حزب دمکرات که برخی اهداف پیشرو را دنبال مینمود و طرفدار آموزش دختران بود برای آنها برنامۀ تحصیلی محدودی را مناسب میدانست که هدف اصلی آن تعلیم خانهداری و شوهرداری و بچّهداری بود (Amin, Making of the Modern Iranian Woman, pp. 145–146).
عبدالبهاء دیدگاهی متفاوت نسبت به تحصیل دختران و تعلیم و تربیت بهطور کلّی داشت و از جمله تأکید مینمود که تربیت روحانی و اخلاقی مهمّتر از تعلیم است. بسیاری از افرادی که در این دوره از اهمّیّت آموزش سخن میگفتند مسألۀ تربیت اخلاقی را بهکلّی نادیده میگرفتند. عبدالبهاء در نامهای خطاب به مسئولان مدرسۀ تربیت در طهران نوشت: «مدارس علوم باید دبستان تعلیم و ادب باشد و در آداب و اخلاق بیش از علوم و فنون اهتمام نمایند؛ زیرا ادب و نورانیّت اخلاق مرجّح است. اگر اخلاق تربیت نشود علوم سبب مضرّت گردد. علم و دانش ممدوح اگر مقارن حُسن آداب و اخلاق گردد والّا سمّ قاتل و آفت هائل. طبیب بدخو و خائن سبب هلاکت گردد و علّت انواع امراض» (دائرۀ مطالعۀ نصوص و الواح، مجموعۀ آثار مبارکه دربارۀ تربیت بهائی؛ ص ۵۷). همچنین در نامهای که در سال ۱۲۸۵ ه ش (۱۹۰۶ م) خطاب به بهائیان ایران نوشت و به نام «لوح تربیت» شهرت یافته توضیح داد که تعلیم و تربیت امری اجباری است و بر پدر و مادر واجب است که فرزندان خود را از پسر و دختر تعلیم و تربیت نمایند و پدر و مادری که در این امر کوتاهی کنند در برابر خدا مسئولند (مجموعۀ مکاتیب عبدالبهاء، ج ۱۶؛ صص ۲۹-۲۵). عبدالبهاء در عین حال هیأت جامعه را نیز برای فراهم کردن امکانات تحصیلی برای کودکان مسئول میشمرد. همچنان که در بالا ذکر شد در نامهای که در سال ۱۹۰۰ یا قبل از آن دربارۀ فرایض اصحاب شور نوشته بود، تأسیس مدارس را از جملۀ وظایف محافل روحانی شمرده بود. او در نامۀ دیگری مورّخ ۱۹۱۹ نوشت که: «باید هر طفلی را به قدر لزوم تعلیم علوم نمود. اگر ابوین مقتدر بر مصارف این تعلیم فبها والّا باید هیئت اجتماعیّه آن طفل را وسائط تعلیم مهیّا نماید» (لوح اوّل لاهه).
عبدالبهاء در «لوح تربیت» علاوه بر تأکید بر وظیفۀ پدر و مادر نسبت به تحصیل فرزندان این نکته را نیز گوشزد بهائیان ایران نمود که تعلیم و تربیت دختر حتّی از تعلیم و تربیت پسر مهمّتر است:
«اگر بدیدۀ حقیقت نظر گردد، تربیت و تعلیم دختران لازمتر از پسرانست؛ زیرا این بنات وقتی آید که مادر گردند و اولادپرور شوند و اوّل مربّی طفل مادر است… دختر بیتعلیم و تربیت چون مادر گردد سبب محرومی و جهل و نادانی و عدم تربیت اطفالی کثیر شود»
(عبدالبهاء؛ مجموعۀ مکاتیب عبدالبهاء، ج ۱۶؛ ص ۲۹)
همچنین به تأکید نوشت که:
«البتّه بجان بکوشید که اطفال خویش را علی الخصوص دختران را تعلیم و تربیت نمائید و هیچ عذری در این مقام مقبول نه…»
(همانجا)
اگرچه عبدالبهاء در «لوح تربیت» به اهمّیّت تحصیل دختران از نظر نتایج آن برای تربیت و تعلیم نسل آینده اشاره نمود، امّا در عین حال چون به نظر او زنان باید در حیات اجتماع مشارکت کامل میداشتند، تأکید کرد که دخترها باید علوم و فنون و صنایع را نیز تحصیل کنند. به عبارت دیگر، از نظر عبدالبهاء نباید تفاوتی اساسی میان برنامۀ تحصیلی دختران و پسران وجود میداشت. او خطاب به معلّمان یکی از مدارس دخترانۀ بهائی نوشت که «… دوشیزگان این قرن مجید باید نهایت اطّلاع از علوم و معارف و صنایع و بدایع این قرن عظیم داشته باشند…» (مکاتیب عبدالبهاء، ج ۴؛ ص ۱۳). همچنین اظهار نمود که «… باید نساء را تربیت کامل نمود تا بدرجۀ رجال رسند. زنان هم همان تعلیمات و امتیازات را بدست آرند تا همچنان که در حیات مشترک با رجالند در کمالات عالم انسانی نیز مشترک شوند» (اشراقخاوری؛ پیام ملکوت؛ ص ۲۳۵). به علاوه، از نظر او این مسأله به تحقّق برابری زنان و مردان و همچنین ترویج یگانگی در جهان کمک مینمود، چنانچه در خطابهای بیان نمود که «… حضرت بهاءاللّه وحدت تربیت را اعلان نموده که بجهت اتّحاد عالم انسانی لازم است که جمیع بشر یک تربیت شوند رجالاً و نساءً دختر و پسر تربیت واحد گردند» و توضیح داد که:
«چون تربیت در جمیع مدارس یک نوع گردد ارتباط تامّ بین بشر حاصل شود و چون نوع بشر یک نوع تعلیم یابد وحدت رجال و نساء اعلان گردد» .
(عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء، ج ۲؛ ص ۱۳۵)
در زمانی که عبدالبهاء در نامهها و بیانات خود بر اهمّیّت تحصیل دختران تأکید مینمود، تنها معدودی مدارس دخترانۀ جدید در ایران وجود داشت۱. البتّه در اوایل قرن بیستم میلادی و پیش از آن مکتبخانههائی نیز در ایران وجود داشت، ولی این مکاتب از نظر کیفیّت آموزش قابل مقایسه با مدارس مدرن نبودند. گذشته از این، در مکتبخانهها تعداد شاگردان دختر خیلی کمتر از شاگردان پسر بود، مخصوصاً بعد از حدود نهسالگی که سنّ بلوغ دختران برای ازدواج محسوب میشد و دیگر مجاز نبود که دختر و پسر در کنار یکدیگر در یک محلّ درس بخوانند. اوّلین مدرسۀ دخترانۀ جدید یا مدرن توسّط میسیونرهای آمریکایی در اسفند ۱۲۱۶ ه ش (مارس ۱۸۳۸ م) در زمان حکومت محمّد شاه در ارومیّه تأسیس شده بود و بعداً در نیمۀ دوّم قرن نوزدهم چند مدرسۀ دخترانۀ دیگر نیز توسّط میسیونرهای غربی افتتاح شده بود و در همان دوره ارمنیان و زردشتیان و یهودیان ایران نیز مدارسی دخترانه باز کرده بودند. در دهۀ اوّل قرن بیستم چندین مدرسۀ دخترانۀ خصوصی یا «ملّی» در طهران برای دختران مسلمان افتتاح شد و بعداً در بعضی شهرهای دیگر ایران نیز چنین مدارسی احداث شدند. دولت ایران تنها پس از پایان جنگ جهانی اوّل به تأسیس مدارس دخترانه اقدام کرد و اوّلین گروه از مدارس دخترانۀ دولتی در سال ۱۹۱۹ در طهران افتتاح شدند و شامل ده مدرسۀ چهارکلاسه بودند. در سالهای آخر دورۀ قاجار در شهرهای دیگر ایران نیز بعضی مدارس دولتی دخترانه باز شدند. در دورۀ رضا شاه پهلوی و بعد از او در دورۀ محمّد رضا شاه آموزش و پرورش گسترش وسیعی یافت و بر تعداد مدارس دخترانۀ دولتی و شاگردان آنها به مراتب افزوده شد.
تأکیدات پیاپی عبدالبهاء بر اهمّیّت تربیت و تحصیلِ دختران سبب شد که بهائیان ایران به ایجاد مدارس دخترانه اقدام کنند. ظاهراً در سال ۱۲۸۵ ه ش (۱۹۰۶ م) که عبدالبهاء «لوح تربیت» را نوشت، در طهران در محلّۀ «سر قبر آقا» که محلّ تجمّع بهائیان پایتخت بود، مکتبی برای دختران باز نمودند و بعداً در سال ۱۹۱۰ مدرسهای به جای آن مکتب افتتاح شد۲. امّا اوّلین مدرسۀ بهائی دخترانه به سبک جدید مدرسۀ «توکّل بنات» در قزوین بود که در سال ۱۲۸۸ ه ش (۱۹۰۹ م) آغاز به کار کرد. بعد از آن و تا سالهای آخر زندگی عبدالبهاء چند مدرسۀ دخترانۀ بهائی دیگر نیز تأسیس شد که مهمّترین آنها مدرسۀ «تربیت بنات» در طهران بود. این مدرسه در چند سال آخر فعّالیّتش بزرگترین مدرسۀ دخترانه در سراسر ایران شده بود و در زمانی که به دستور دولت رضا شاه در آذر ۱۳۱۳ (دسامبر ۱۹۳۴) تعطیل شد، کمابیش ۸۰۰ شاگرد داشت. «تربیت بنات» در سال ۱۲۹۰ ه ش (۱۹۱۱ م) آغاز به کار نموده بود و در طول ۲۳ سالی که دایر بود، بجز چند سال، مدیریّت آن به نوبت در عهدۀ سه خانم بهائی امریکائی به نامهای لیلیان کپس، جنویو کوی و ادلید شارپ بود. همۀ مدارس بهائی که اعتبارنامۀ رسمی داشتند و چند مدرسۀ دیگر جامعۀ بهائی در فاصلۀ آذر ۱۳۱۳ تا فروردین ۱۳۱۴ (دسامبر ۱۹۳۴ تا آوریل ۱۹۳۵) به دستور دولت تعطیل شدند.
اگرچه تعداد بهائیان در ایران در اوایل قرن بیستم زیاد نبود، امّا کوشش آنها در جهت فراهم کردن امکانات آموزشی برای دختران حایز اهمّیّت بود؛ بهویژه از این جهت که در آن زمان اولیای امور هنوز چنان که باید و شاید به مسألۀ آموزش دختران توجّه نداشتند و گروه کوچکی از مردم ایران نیز که به آموزش نوین اهمّیّت میدادند برای تحصیل پسران اولویّت قائل بودند. مطابق آمار منتشر شده از طرف وزارت معارف، در بهار سال ۱۳۱۲ ه ش (۱۹۳۳ م) ۴ درصد از کلّ دختران محصّل در مدارس ایران (یعنی مدارسی که اعتبارنامۀ رسمی داشتند) شاگرد مدارس بهائی بودند. در این زمان بهائیان بسیار کمتر از ۴ درصد کلّ جمعیّت کشور را تشکیل میدادند. در پایان سال تحصیلی ۱۳۱۲-۱۳۱۱ شمسی ۱۴۵۸ دختر در مدارس بهائی که مجوّز رسمی داشتند تحصیل میکردند. در همان مقطع تعداد کلّ شاگردان دختر در مدارس کشور بالغ بر ۳۵۶۷۴ نفر بود. به علاوه تعدادی دختر نیز در مدارس غیررسمی بهائی تحصیل میکردند. این مدارس اکثراً در نواحی روستائی کشور دایر و بهجز معدودی مختلط بودند. مدارس بهائی به روی پیروان همۀ ادیان باز بودند و بسیاری از شاگردان آنها بهائی نبودند. بعضی از مدارس بهائی در تمام یا بخشی از دورۀ فعّالیّت خود تنها مدارسی بودند که امکان آموزش و تحصیل را برای دختران محلّ فراهم میکردند.
بعد از تعطیل شدن اکثر مدارس بهائی، بسیاری از کارمندان بهائی مدارس دخترانۀ جامعه در مدارس دیگر کشور مشغول به کار شدند و بدین ترتیب به خدمات خود به آموزش و پرورش دختران در ایران ادامه دادند. تجربۀ اهتمام جامعۀ بهائی به آموزش و پرورشِ دختران در طیّ چند دهه سبب شد که تحوّلی مهمّ در ارزشهای جامعه صورت گیرد. از آن پس بهائیان ایران برای آموزش دختران اولویّت بیشتری قائل شدند و این امر در درازمدّت در بالا رفتن میزان سواد در جامعۀ بهائی تأثیر داشت. بانی و منشأ این تحوّل عبدالبهاء بود؛ زیرا با تأکیدات و تشویقات پیدرپی خود بهائیان ایران را برانگیخت تا به تعلیم دختران و تأسیس مدارس دخترانه روی آورند.
شاید این مقاله را نیز دوست داشته باشید:
عبدالبهاء مشوّق تأسیس مدرسههای جدید در ایران
۱ـ تاریخچۀ مدارس دخترانۀ مدرن در ایران در منابع مختلفی بررسی شده است. از جمله نگاه کنید به
Jasamin Rostam-Kolayi, “Origins of Iran’s Modern Girls’ Schools: From Private/National to Public/State,” Journal of Middle East Women’s Studies 4, 3 (Fall 2008): 58–88.
۲ برای تاریخچۀ مدارس بهائی در ایران نگاه کنید به سلی شاهور، مدارس فراموششده: بهائیان و آموزش و پرورش نوین در ایران، 1934–1899 م، ترجمۀ حوریوش رحمانی (اسپانگه، سوئد: باران، 2013 م). برای مآخذ اطّلاعاتی که در این مقاله دربارۀ مدارس دخترانۀ بهائی ارائه شده نگاه کنید به
Siyamak Zabihi-Moghaddam, “Promoting the Advancement of Women: Baha’i Schools for Girls in Iran, 1909–35,” Iranian Studies 46, no. 2 (March 2013): 273–305.
.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید