https://ganjepenhan.com/%d8%b3%d9%87-%d8%b3%d8%a7%d8%ad%d8%aa-%d8%aa%d8%b1%d8%a8%db%8c%d8%aa/

همان گونه که در گفتاری دیگر بیان شد، هر فلسفۀ تربیتی بر پایۀ شناختی بنا می‌شود که صاحب آن فلسفه از انسان دارد۱. یکی از ویژگی‌های انسان‌ از دیدگاه عبدالبهاء این است که هستی انسان سه ساحت دارد؛ بنابراین تربیت انسان را هم به سه دسته تقسیم می‌کند. هر دسته نیز وظیفۀ پرورش و رشد و تکامل یکی از آن سه جنبۀ هستی انسان را برعهده دارد. از دیدگاه عبدالبهاء وجود انسان برآمده از جسم یا بدن، ذهن یا عقل، و روح است. وی روح را حقیقتی غیرمادی می‌داند که مرکّب از اجزاء نیست، بنابراین هیچ‌گاه تجزیه و نابود نمی‌شود.از سوی دیگر، چون مادّی نیست با هیچ یک از حواس پنج‌گانۀ ما نیز احساس و دریافت نمی‌شود. پس نمی‌توانیم تصوّری از آن داشته باشیم. چون در اینجا قصد نداریم به اثبات وجود روح و کیفیت آن بپردازیم، خوانندگان علاقه‌مند به این بحث را به منابع مطالعه ارجاع می‌دهیم۲.

بر این اساس، عبدالبهاء تربیت را بر سه قسم می‌داند: تربیت جسمانی، تربیت انسانی و تربیت روحانی: 

از دیدگاه وی تربیت جسمانی برای نشو و نمای بدن انسان است و عبارت از تسهیل ادامۀ زندگی و تحصیل اسباب راحت و آسایش جسمانی انسان است. این تربیت شامل تغذیه، ورزش، بهداشت و پیشگیری از ابتلای به بیماری‌های گوناگون است. نتیجۀ این قسم تربیت، تشکیل جامعۀ انسانی و بقای آن است تا همکاری و تعاون در زندگی حاصل گردد و امور جسمانی در جمیع شؤون، منتظم و مرتّب شود. در این قسم تربیت، حیوان با انسان مشترک است. (عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ ص ۶)

تربیت جسمی

تربیت انسانی عبارت از فرایند متمدّن‌سازی انسان است. به عبارت دیگر در این نوع تربیت، انسان را به لوازم توسعۀ فرهنگی و اجتماعی مجهّز می‌کنند، یعنی سیاست و نظم و قانون و تجارت و صنعت و علوم و فنون می‌آموزند. تأسیس تربیت انسانی یعنی باید عقول و افکار کودکان را چنان تربیت نمود که قابلیّت هرگونه توسعۀ انسانی را به دست آورند و باعث گسترش علمی و فرهنگی جامعۀ بشری شوند. نتیجۀ این قسم تربیت این است که افراد جامعه، حقایق اشیاء و اسرار کاینات و خواص موجودات را کشف کنند و روز به‌روز آموخته‌ها و اکتشافات و یافته‌هایشان افزایش یابد و از محسوسات، استدلال و انتقال به معقولات کنند. تربیت انسانی، مدار امتیاز انسان از حیوان است. (عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ صص ۷-۶)

تربیت انسانی

امّا تربیت روحانی، تربیت انسان متمدّن و توسعه‌یافته به اخلاق ملکوتی است و آن اکتسابات کمالات روحانی است تا عقول و ادراک بشر پی به عالم ماوراءالطّبیعه برد. از طریق این تربیت، انسان از نفحات مقدّسۀ روح‌القدس استفاضه نماید و با جهان روحانی ارتباط یابد تا اینکه اسماء و صفات الهی در آیینۀ حقیقت همۀ انسان‌ها جلوه کند. از دیدگاه عبدالبهاء تربیت حقیقی همین تربیت روحانی است. در این مرحله، انسان مرکز ویژگی‌های رحمانی و مثال صفات الهی در این جهان گردد که نتیجۀ عالم انسانی است. (عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ صص ۷-۶) 

با توجّه به این سه قسم تربیت، عبدالبهاء چنین استدلال می کند که جامعۀ انسانی به مربی‌ای نیازمند است که در هر سه زمینه بتواند بشر را تربیت نماید و حکم او در هر سه قسم تربیت، نافذ باشد. از دیدگاه وی فقط پیامبران الهی چنین توانایی و نفوذی بر انسان‌ها داشته‌اند که احکامشان در هر سه ساحت تربیتی پذیرفته و اجرا شود. (عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ ص ۶)

دور از ذهن نیست کسانی بگویند ما به درجه‌ای از عقل و شعور رسیده‌ایم که نیازی به پیامبران نداریم. این ندا در عصر روشنگری بلند شد که مقدّمۀ تمدّن جدید غربی بود. بسیاری از فیلسوفان و رهبران فکری و دانشمندان چنین مدّعایی را پیش کشیدند. پیروزی‌های علمی و فنّی بشر نیز این بی‌نیازی از هدایت الهی را بیشتر تأیید نمود. اینان انسان و خرد وی را محور همۀ امور می‌دانند. با تکیه بر خرد انسانی و نتایج آن انسان را بر حلّ همۀ مسائل خود می‌دانند. بدین ترتیب انسانِ عصر نو را بالغ و بی‌نیاز از خدایی می‌دانند که برای او پیامبر و راهنمایی بفرستد. عبدالبهاء در برابر مدّعای ایشان می‌گوید چنین افرادی مانند کودکانی هستند که می‌گویند ما خودمان می‌توانیم و نیازی به معلّم و مربی نداریم. یا همانند نابینایی که بگوید من نیازی به چشم ندارم، چون بسیاری از نابینایان هستند که بی‌چشم گذران زندگی می کنند. (عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ همانجا) از این تمثیل عبدالبهاء چنین می‌فهمیم که از دیدگاه وی انسان برای اینکه بتواند خود و امور مشترک با انسان‌های دیگر را اداره نماید بی‌نیاز از تربیت الهی نیست و فاقد توانایی‌های کافی برای این کار است. از نظر وی این ادّعا مردود است؛ درست همان‌طور که یک نابینا نمی‌داند با داشتن قدرت بینایی چه امکاناتی در اختیارش خواهد بود، انسان محروم از تربیت روحانی نیز نمی‌داند اگر از این نوع تربیت برخوردار شود چه توانایی‌هایی به دست خواهد آورد.

بنابراین نتیجه می‌گیرد که انسان، نیازمند به مربّی کاملی است که در هر سه عرصه، انسان را تربیت نماید. کسی که در هر سه عرصه نیز برجسته و ممتاز و فراتر از انسان‌های دیگر باشد. اگر آن مربّی همانند انسان‌های دیگر و در اندازۀ آنها باشد نمی‌تواند تربیت کاملی انجام دهد، بخصوص که قرار است در هر سه زمینه برترین باشد. (عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ ص ۷)

از دیدگاه عبدالبهاء و با چنین استدلالی از میان انسان‌های عادی – ولو فیلسوف و دانشمند و نابغه باشند – نمی‌توان چنین مربّی کامل و جامعی پیدا نمود. وی برای اثبات نظر خود هم از تاریخ تمدّن گواه می‌آورد و هم استدلال عقلی می‌کند. انسانی که بتواند به چنین کار بزرگی دست بزند بی‌گمان از سوی نیرویی فرابشری پشتیبانی می‌شود. وی چنین نتیجه می‌گیرد که مربّیان بزرگ بشری همانا پیامبران الهی‌اند که می‌توانند تمدّن‌ساز باشند. (عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ ص ۷) 

«یک ذات مقدّس عالم انسانی را زنده کند و هیأت کرۀ ارض را تغییر دهد و عقول را ترقّی بخشد و نفوس را زنده نماید و تأسیس حیات جدید کند و اساس بدیع وضع نماید. نظم عالم دهد و ملل و امم را در ظلّ رایت واحده آرد. خلق را از عالم نقایص و رذایل نجات دهد و به کمالات فطریّه و اکتسابیّه تشویق و تحریض۳ نماید. البتّه این قوّه باید قوّۀ الهیّه باشد تا از عهدۀ این کار برآید. باید به انصاف ملاحظه کرد. اینجا مقام انصاف است. امری را که جمیع دُوَل و ملل عالم با جمیع قوی و جنود ترویج نتوانند و اجرا نکنند یک نفس مقدّس بی‌ناصر و معین اجرا نماید . آیا این به قوّت بشریّه ممکن است؟»  

(عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ ص ۷)

بر این اساس، عبدالبهاء نتیجه می‌گیرد نظام تربیتی مطلوب نیز باید شامل تربیت در هر سه ساحت وجودی انسان باشد. وی چون دین‌مداران قرون وسطایی، دروس مدرسه را محدود به دروس دینی نمی‌داند و چنین نمی‌گوید که فقط آموزش علومی رواست که به کار مطالعۀ متون دینی بیاید. از سوی دیگر نظام آموزش کنونی را نیز دربست نمی‌پذیرد و بر آن نقدی وارد می‌کند. وی همچون نظام‌آموزشی امروز که در جهان متمدّن غربی و میان پیروان آنها رایج است، آموزش را حصر در تعلیم علوم مادی و تجربی و هنرها و پرورش جسمانی نمی‌داند و مخالف آموزش دروس ملهم از تعالیم اخلاقی و دینی نیست. برعکس، می‌گوید تا تربیت روحانی به برنامۀ درسی مدرسه‌ها افزوده نشود، نمی‌توان به تمدّن حقیقی رسید. تمدّنی که انسان را در هر سه ساحت هستی‌اش می‌پروراند تا انسانی کامل و جامع جمیع کمالات بارآورد. وگرنه هم آن انسان و هم تمدّنی که آن انسان‌ها ایجاد نمایند جسدی زیبا ولی مرده است که اندک اندک می‌پوسد و نابود می‌شود. (عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ صص ٢٢١- ٢٢٠)

در مقالات دیگری به شرح جنبه‌های مختلف تربیت روحانی از دیدگاه عبدالبهاء۴ پرداخته‌ایم. در مقالۀ دیگری نیز به نقش مربّیان روحانی بشر در طول تاریخ۵ نگاهی کرده‌ایم.

شاید این مقاله را نیز دوست داشته باشید:
عبدالبهاء مشوّق تأسیس مدرسه‌های جدید در ایران

یادداشت‌ها:

 ۱– به جنبه‌هایی از انسان‌شناسی عبدالبهاء و تأثیر آنها بر فلسفۀ تعلیم و تربیت از دیدگاه وی در مقالۀ «انسان، از طبیعت تا تربیت» پرداخته‌ایم. به آن مقاله در همین وبگاه نگاه کنید.
۲– علاقه‌مندان به این موضوع می‌توانند برای اطّلاع از دیدگاه عبدالبهاء دربارۀ روح، اثبات وجود و بقای آن به کتاب «مفاوضات عبدالبهاء»(صص ۱۶۶-۱۴۰) مراجعه کنند:
https://reference.bahai.org/fa/t/ab/SAQ/saq-143.html#pg140
۳– برانگیختن؛ به شوق آوردن؛ بر سر میل و رغبت آوردن؛ وادار کردن.
۴– به مقالۀ «تربیت روحانی و اخلاقی» نگاه کنید.
۵– به مقالۀ «مربیان حقیقی عالم انسانی» نگاه کنید.

کتاب‌شناسی:

عبدالبهاء. خطابات حضرت عبدالبهاء در سفر اروپا، آمریکا و کانادا و مصر و ارض اقدس. جلد. سوم. لانگنهاین آلمان: لجنۀ ملی نشر آثار امری به زبان های فارسی و عربی.

—. ۱۳۴۰ قمری [ ۱۹۲۰ ]. خطابات حضرت عبدالبهاء فی اروبا و امریکا. تدوین توسط محمود زرقانی. جلد اوّل. قاهره: فرج‌الله ذکیّ الکردی.

-.۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]. خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا.جلد. دوم. طهران: مؤسّسۀ ملّی مطبوعات امری.

-.۱۹۳۴ [ ۱۳۱۳ ه.ش]. رسالۀ سیاسیّه. طهران: محفل روحانی مرکزی ایران.

—.رسالۀ مدنیه. کتابخانۀ مراجع و آثار بهائی.

https://reference.bahai.org/fa/t/ab/SDC/sdc-1.html#pg14.

-.۱۹۸۸ مفاوضات. دوم. .گردآوری: لورا کلیفورد بارنی. مؤسّسۀ چاپ و انتشارات مرآت.

2
  • سهیل بهرامی

.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید

ارسال دیدگاه

حد اکثر ۵۰۰ کلمه

10 دقیقه

مقالات اخیر

فیلم های اخیر