https://ganjepenhan.com/%d8%b3%d8%b9%d8%a7%d8%af%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c/

«… مستقبل ایران در نهایت شکوه و عظمت و بزرگواری است؛ زیرا موطن جمال مبارک است. جمیع اقالیم عالم توجّه و نظر احترام به ایران خواهند نمود و یقین بدانید که چنان ترقّی نماید که انظار جمیع اعاظم و دانایان عالم، حیران مانَد. …»

(عبدالبهاء؛ پیام ملکوت؛ ص ۱۱۳)

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های عبدالبهاء وضعیت زادگاهش ایران و آیندۀ سیاسی و اجتماعی و سرافرازی‌اش میان ملل دیگر جهان بوده است. گاهی ممکن است چنین به نظر آید که بهاءالله و عبدالبهاء با تأکیداتی که در تبلیغ اندیشۀ وحدت عالم انسانی و پرهیز از تعصبات ملّی و وطن‌پرستانۀ تندروانه نشان داده‌اند، نسبت به وطن خویش هیچ مهر و علاقه‌ای نداشته‌اند. این برداشت با نگاهی گذرا به نامه‌ها و سخنان عبدالبهاء به‌روشنی رد می‌شود. بهاءالله وطن‌دوستی را افتخار نمی‌داند، چون آن را بدیهی و ضروری می‌انگارد. درست مانند این است که کسی بگوید من به دوست داشتن مادرم افتخار می‌کنم؛ در حالی که هر انسان سالم و شریفی باید مادرش را دوست بدارد و در آسایش و آرامش حال او بکوشد و اگر خدای‌ناکرده خلاف آن دیده شود، باید آن فرد را نکوهش نمود و در سلامت عقل و روانش تردید روا داشت. جهان‌دوستی در اندیشۀ بهاءالله و عبدالبهاء جایگزین وطن‌دوستی نیست، بلکه کامل کنندۀ آن است. در اندیشۀ این دو ایرانی برجستۀ قرون اخیر چون مفهوم وطن و زادگاه از مرزهای شناخته‌شدۀ ملّت و کشور به همۀ کرۀ زمین فرامی‌رود، پس حبّ وطن به جهان‌دوستی ارتقاء می‌یابد. همان‌طور که حبّ وطن جایگزین دوست داشتن خانواده نیست، بلکه شکل کمال‌یافتۀ آن است، جهان‌دوستی نیز در این دوران، غایت وطن‌دوستی است.

بهاءالله نه تنها ایران را دوست می‌دارد، که مهرش به زادگاه پدری‌اش، نور مازندران، و زادگاه خودش، طهران، نیز همچنان حفظ می‌شود. در کتاب اقدس، شهر طهران را مطلع شادی جهانیان می‌داند و به طهران و ساکنانش شادباش می‌گوید و آنها را به عنایات الهی مطمئن و امیدوار می‌سازد. حتّی به این دلیل، زبان فارسی را سزاوار ستایش بی‌اندازه می‌داند. عبدالبهاء نیز با پدر بزرگوارش در این احساس نسبت به ایران همدل و همداستان است. وی با این که خاطرۀ زیادی از دوران کوتاهی که در ایران زیسته بود ندارد، ولی عواطفش نسبت به ایران از ژرفایی ناگفتنی برخوردار بوده است، به نحوی که تا آخرین دم زندگانی این‌جهانی‌اش ایرانی زیست و ایرانی پوشید و ایرانی رفتار کرد. عبدالبهاء نیز همچون پدرش زبان پارسی را می‌ستاید و به دوستداران غربی‌اش سفارش می‌کند تا پارسی بیاموزند چون این زبان به زودی در سراسر جهان تقدیس خواهد شد.

عبدالبهاء علّت جایگاه بلند ایران را در این دوران، ظهور بهاءالله و آیین او در ایران می‌داند و این رویداد را تاجی درخشان بر سر ایران و ایرانیان می‌انگارد که در قرون آینده نتایجش پدیدار خواهد شد. وی برای اثبات این آینده‌بینی‌اش وضعیّت مکّه را پیش از ظهور دیانت اسلام در بیابان‌های عربستان شاهد می‌آورد که بعد از اسلام قبلۀ جهانیان شد و هر سال صدها هزار انسان به شوق کعبه از دورترین سرزمین‌های جهان به مکّه می‌شتابند. پس به زودی همین جایگاه برای ایران تحقّق خواهد یافت که محل ظهور دو دیانت بابی و بهائی است.

عبدالبهاء در نخستین اثر مکتوب خود، که به اشارۀ بهاءالله برای اصلاح جامعۀ ایران نوشته و به «رسالۀ مدنیه» مشهور شده است، ضمن یادآوری گذشتۀ باشکوه ایرانشهر و جایگاه والایی که تمدّن باستانی ایران در تاریخ داشته، ایرانیان زمان خود را به کنار گذاشتن تنبلی و سستی فرامی‌خواند. از هموطنان خود می‌خواهد که آن گذشتۀ باشکوه و پیروزی‌های ایرانیان را در میدان دانش و هنر و فرهنگ بشری به یاد آورند. به ایرانیان می‌گوید روزی شما منشأ فرهنگ و مبدأ تمدّن جهانیان بودید، چرا اکنون افسرده و پژمرده‌اید. روزی سبب روشنایی گیتی بودید، چرا حال در تاریکی و کسالت به سر می‌برید. روزگاری آتش دانش این سرزمین خاموش شد و اختر بزرگواری‌اش پنهان گشت، حال باید این آتش را فروزان کنید. ایشان را به کوشش برای شناخت نیازهای امروز کشورشان فرامی‌خواند تا بار دیگر در زمینه‌های فرهنگ و تمدّن تلاش نمایند. از ایرانیان می‌پرسد آیا سزاوار است که دیگران از سرچشمۀ دانش و هوش شما برخوردار شده باشند و خودتان بی‌بهره از آن در تعصّبات و نادانی گرفتار باشید و به نزاع و دشمنی با یکدیگر مشغول مانید. 

عبدالبهاء وضعیت ایران و ایرانیان را در زمان خود بسیار أسف‌انگیز می‌دیده است و برای اوضاع پریشان و تاریک ایران نیز تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی ژرفی انجام داده، که هم در «رسالۀ مدنیه» و «رسالۀ سیاسیّه» آمده و هم در نامه‌های زیادی در دوران مشروطیّت، علل شکست مشروطه‌خواهان را بیان داشته است. در دیدارهایی که با ایرانیان سرشناس و فعّالان سیاسی ایران در اروپا و آمریکا داشته نیز هشدارهایی دربارۀ اوضاع ایران بیان کرده است. در روزهایی که اخبار ناگوار از ایران می‌رسید، می‌گفت کار ایران دیگر از تدبیر گذشته مگر به قوّۀ تأیید الهی و قدرت معنوی کارها درست شود. امیدوارم که از برای ایران اسبابی فراهم آید که سبب راحت و اطمینان عموم گردد. عدل و انصاف به میان آید و جور و ستم نماند. دل‌شکسته از اوضاعِ درهمِ ایران، می‌گفت در ایران که وطن حقّ است، هنوز خفته بسیارند و در خواب گرفتارند. صور اسرافیل هم آنها را بیدار نکرد؛ و لابد روزى خواهد آمد که ایران را خدا بیدار می‌کند. ایران ویران است. اُمَنای عاقل و دانا نیاز دارد تا نظم و سامانی نیک یابد.

ایران در نقشه کره زمین. عبدالبهاء نیز یک ایرانی است

در عین حال همیشه به آیندۀ درخشان ایران امیدوار بوده و این نیروی امید را به هر ایرانی دیگری نیز که به دیدارش می‌امد یا با او نامه‌نگاری می‌کرد القاء می‌نمود. وقتی از آیندۀ ایران می‌پرسند می‌گوید برای اینکه به آیندۀ درخشان ایران ایمان بیاورید، به تاریخ عربستان پیش از ظهور اسلام و بعد از آن توجّه کنید. و تأکید می‌کرد که ایران، آبادترین سرزمین جهان خواهد شد. ایران چنان پیشرفت نماید که مردمان در شرق و غرب جهان به ایرانیان حسادت کنند و غبطه وضعیّت آنها را خورند. به زودی می‌بینید که دولت ایران در همۀ جهان محترم‌ترینِ حکومات خواهد گشت. جز عبدالبهاء کدام ایرانی مدّعی وطن‌پرستی و ایران دوستی در یک قرن گذشته چنین مطمئن و امیدوار دربارۀ آیندۀ ایران سخن گفته است؟ 

عبدالبهاء فقط براساس شور وطن دوستی چنین خوشبینانه سخن نمی‌گوید. وی برای اصلاح ایران، هم «رسالۀ مدنیه» را نوشته و برای شاه و صدراعظم وقت ایران فرستاده است و هم در نامه‌ها و سخنرانی‌هایش برای ایرانیان راه‌های اصلاح امور را بیان ‌نموده است. عبدالبهاء عامل اصلی برای احیای ایران را تحسین اخلاق ایرانیان می‌داند. تحسین اخلاق را هم منوط و مشروط به آزادی وجدان. از دیدگاه عبدالبهاء تا اخلاق عمومی ایرانیان اصلاح نشود، رستگاری و سعادت هم محال است رخ بگشاید. برای این هدف بزرگ نیز دعا می‌کند تا به فضل الهی ایران از تمدّن مادی و فکری غربیان نصیب برد و در عوض آن به آنها فرهنگ و تمدّن روحانی و معنوی ببخشد.

عبدالبهاء سعادت ایران و ایرانی را درگرو ظهور کسانی می‌داند که به جای اینکه در اندیشۀ منافع شخصی باشند، همچون برگزیدگان الهی زندگی خود را برای منافع عمومی مردم صرف کنند تا بهار روحانی این سرزمین فرا رسد و کشور از پژمردگی نجات یابد. شب و روز بکوشند تا خدا روحی جدید در جسم  ایران بدمد تا نیرویی شگرف در بنیۀ ایران و ایرانیان جلوه نماید. همچنین معتقد است تا دولت و ملت مانند شهد و شیر آمیخته نگردد، رستگاری و رهایی از مشکلات کنونی محال است. به ایرانیان و سیاستمداران ایران هشدار می‌دهد که اگر چنین نشود، ایران ویران شود و سرانجام منجر به دخالت کشورهای همسایه گردد. عبدالبهاء با یادآوری بیانات بهاءالله در «لوح دنیا» می‌گوید ایران به قانون و اصولی نیاز دارد. این تعالیم آسمانی است که ایران را زنده می‌کند، اما به شرط عمل کردن به آنها. در گفت‌وگویی با چند ایرانی و در انتقاد از مشروطه‌خواهی خام و زودرس می‌گوید انسان عاقل، دفع فاسد به افسد نکند. وی یادآور می‌شود جامعۀ ایران به هیچ‌وجه آمادگی مشروطه نداشت، ولی بعضی به خیال دفع استبداد، سبب دخالت دیگران گردیدند و دستاویز به بهانه‌جویان دادند. اقلاً بایستی در تواریخ  ملل و ممالک متمدّن دیگر مثل فرانسه نگاه می‌کردند که آنها نخست حکومت قانون را قرار دادند تا ملّت در تحت قانون آمادۀ پیشرفت شود، و بعد به امور دیگر بپردازند. در عین حال می‌گوید هرچند استقلال ایران را به باد دادند ولی ایران روز به روز رو به پیشرفت است. ناامید نباید بود؛ زیرا «هرکسی پنج‌روزه نوبت اوست». هیچ چیز بر یک منوال نمی‌ماند. در هرصورت آیندۀ ایران بسیار خوب است. شخص عامل لازم و تأیید و مدد الهی واجب است وگرنه سخن و گفت‌وگو بسیار و شور و آشوب به پا کردن آسان است. بهاءالله ایران را روشن نموده است و عاقبت هم در انظار عموم جهانیان محترم خواهد نمود.

«افق ایران بسیار تاریک بود و جولان‌گاه ترک و تاجیک و فارسیان را بنیاد بر باد و بنیان ویران. تا آنکه شب تاریک به پایان رسید و صبح امید بدمید و آفتاب حقیقت بدرخشید. عن‌قریب گلخن، گلشن گردد و تاریک، روشن شود و آن اقلیم قدیم، مرکز فیض جلیل شود و آوازۀ بزرگواری‌اش گوشزد خاور و باختر گردد و مرکز سنوحات رحمانیّه شود و مصدر فیوضات ربّانیّه گردد. عزّت قدیمه باز گردد و درهای بسته باز شود؛ زیرا نیّر یزدانی در اوجش بتافت و نور حقیقت در قطبش عَلَم بر افراخت. آهنگ جهان بالا بلند شد و پرتوِ ملأ اعلی بدرخشید. ملکوت الهی خیمه زد و آیین یزدانی منتشر شد. عن‌قریب خواهی دید که آن کشور به نفحات قدس، معطّر است و آن اقلیم به نور قدیم، منوّر …. »

(عبدالبهاء؛ پیام ملکوت؛ ص ۱۱۲)

شاید این مقاله را نیز دوست داشته باشید:
تلفیق عشق و خرد، راهبردی برای نجات ایران

برای مطالعۀ بیشتر:

  1. خطابات عبدالبهاء (سه جلد)
  2. بدایع‌الآثار (سفرنامۀ عبدالبهاء به اروپا و آمریکا) تألیف محمود زرقانی (دو جلد)
  3. پیام ملکوت؛ گردآوری و تألیف عبدالحمید اشراق خاوری
  4. امر و خلق؛ گردآوری و تألیف اسدالله فاضل مازندرانی (جلد 4)
13
  • تحریریۀ گنج پنهان

.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید

ارسال دیدگاه

حد اکثر ۵۰۰ کلمه

14 دقیقه

مقالات اخیر