https://ganjepenhan.com/writing/%d8%af%d9%88-%d9%86%d8%af%d8%a7-%d9%86%d8%ac%d8%a7%d8%ad-%d9%88-%d9%81%d9%84%d8%a7%d8%ad-%d8%aa%d9%85%d8%af%d9%91%d9%86-%d9%85%d8%a7%d8%af%d9%91%db%8c/

معرّفی لوح «دو ندای فلاح و نجاح»

تمدّن مادّی
مقایسۀ تصویری آثار جنگ و صلح بر تمدّن بشر

این اثر عبدالبهاء که همچون بسیاری از آثار دیگرش در قالب نامه، نوشته شده است خطاب به اعضای جامعۀ بهائی ایران و فارسی‌زبانان برخی کشورهای آن زمان است که بهائیانی در آنها سکونت داشته‌اند. البته با توجّه به خطاب «ای اهل ملکوت ابهی» می‌توان مخاطبان بالقوّۀ آن را همۀ بهائیان جهان دانست و اگر به محتوای این نامه توجّه شود خواهیم دید که مخاطب آن فراتر از بهائیان است، اگرچه بنا به وضعیت تاریخی نگارش نامه و عنوان خطاب، به‌ظاهر فقط بهائیان را مخاطب قرار داده است.

چنان‌که از بخش پایانی نامه می‌فهمیم زمان نگارش آن احتمالاً سال‌های ۱۲۸۰ تا ۱۲۸۵ هجری شمسی (مقارن با ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۶ میلادی) با تخمینی حدود یکی دو سال پیش یا پس‌ازاین دوره است. وی چنین می‌نویسد:

«سبحان‌الله در این ایّام اخیره که حرکت و هیجان عمومی در طهران و جمیع بُلدان۱ ایران واقع شد، مثبوت و محقّق گردید که یک نفر بهائی مداخله در این امور ننمود و نزدیک عموم نرفت و بدین سبب مورد ملامت بی‌خردان گردیدند زیرا اطاعت جمال مبارک۲ نمودند و در امور سیاسیه ابداً مداخله ننمودند و به هیچ حزبی تقرّب نجستند به حال و صنعت و وظایف خود مشغول بودند. …»۳

این اشاره نشان می‌دهد که نامه در بحبوحۀ هیجانات اجتماعی مشروطه‌خواهی نوشته شده است. توضیحات بعدی وی نیز دربارۀ دو اصل مرتبط به هم در آیین بهائی است که از طرف بهاءالله بیان و از طرف عبدالبهاء بارها تأکید و تبیین شده است: یکی، لزوم اطاعت از حکومت و التزام عملی به قوانین هر کشوری است که در آن اقامت دارند و دیگری، لزوم عدم‌مداخله در اختلافات و مجادلات سیاسی احزاب و گروه‌های گوناگون و نیز اختلافات میان دولت‌های مخالف یکدیگر است. وی در همان‌جا می‌نویسد:

 «… و جمیع احبّای الهی شاهد و گواه‌اند که عبدالبهاء از جمیع جهات، صادق و خیرخواه دول و ملل عالم است علی‌الخصوص دو دولت عِلیۀ شرقیه؛ زیرا این دو اقلیم، موطن و محلّ هجرت حضرت بهاءالله است و در جمیع رسایل و محررّات،۴ ستایش و نعت از دولتین علّیتین نموده و از درگاه احدیت، طلب تأیید کرده. …»۵

وی در آغاز نامه‌اش موضوع اصلی و محوری را پیش می‌کشد و از «دو ندای فلاح و نجاح۶» سخن می‌گوید که «از اوج سعادت عالم انسانی بلند است» و آثار و نتایج این دو ندا این است که «خفتگان بیدار کند، کوران بینا نماید، غافلان هوشیار فرماید، کران شنوا نماید، گنگان گویا کند، مردگان زنده نماید۷ از دیدگاه عبدالبهاء این دو ندا، یکی ندای تمدّن مادّی است و دیگری ندای تمدّن روحانی. وی همان‌طور که در آثار دیگرش همچون «رسالۀ مدنیه» و سخنرانی‌های متعدّدش در اروپا و آمریکا نوشته و گفته است تمدّن مادّی را به‌تنهایی برای رستگاری و سعادت بشر کافی نمی‌داند. وی هم خطاب به سنت‌گرایان ایرانی که ضدّتمدّن غرب بوده‌اند و هم خطاب به شیفتگان پیشرفت‌های تمدّن مادّی غرب و خود غربیان این دیدگاهش را بیان کرده است که راه نجات بشر از این گرفتاری، توجّه به هر دو جنبۀ نیازهای بشری و تأسیس و ترویج تمدّنی جامع است که در عین پیشرفت‌های مادّی، ارزش‌های اخلاقی و معنوی را نیز در خود داشته باشد.

عبدالبهاء اساس تمدّن روحانی را «تعالیم و وصایای ربّانی و نصایح و انجذابات وجدانی» می‌داند که «تعلّق به عالم اخلاق دارد» و «قوّۀ نافذه‌اش کلمة الله است». وی تا بدان جا به جنبۀ معنوی و اخلاقی تمدّن اهمّیت می‌دهد که شرط ثمربخشی «ترقّیات مدنی و کمالات جسمانی و فضایل بشری» را هم افزودن «کمالات روحانی و صفات نورانی و اخلاق رحمانی» به آن می‌داند وگرنه دستیابی به سعادت، ناممکن می‌گردد.۸ وی برای این مدّعای خویش به استدلال عقلی روی می‌آورد. ازآنجاکه در آن دوران دانشمندان با پیروی از پیشگامان علم تجربی جدید به استدلال استقرائی بیش از استدلال قیاسی اهمّیّت می‌دادند وی نیز بیشتر به همین نوع استدلال، توجّه می‌کند تا مخاطب علم‌گرا و احتمالاً دین‌گریز را با روش استدلالی مقبول خودش قانع کند.

عبدالبهاء برای اثبات لزوم توجّه به اخلاق و معنویات در امور انسانی به مقایسۀ جنبه‌ها و آثار پسندیده و سودمند تمدّن مادّی با نتایج و پیامدهای ناپسند و زیان‌بخش این تمدّن می‌پردازد. سپس برخلاف سنّت‌گرایان و برخی دین‌مداران، عَلَم مخالفت با اصل تمدّن مادّی را بلند نمی‌کند؛ بلکه می‌گوید با حفظ و ادامۀ این تمدّن و استفاده از دستاوردهای مفید آن باید آن را اصلاح نمود و نقص و ضعفش را با افزودن مصالح روحانی و اخلاقی، برطرف کرد. نگاه عبدالبهاء به جریان تمدّن‌سازی همانند دیدگاهش دربارۀ سایر پدیده‌های این جهان، نگاهی تاریخی و زمانمند است؛ بنابراین مخاطب را متوجّه سیر تدریجی ساخت و پیشرفت تمدّن از آغاز تاکنون می‌کند. سیر و جریانی که همچون جریان تولّد و رشد یک انسان، مراحل مشخّصی را گذرانده تا به تمدّن کنونی رسیده است.

 عبدالبهاء بر این باور است که تمدّن مادّی چنان رشد نموده که امروز نیازمند ظهور روحانیّت در ارکانش است. وی اوج تمدّن بشری را تحقّق «وحدت عالم انسانی» می‌داند و برای اثبات این نیاز و مرحلۀ ناگزیر از تاریخ تمدّن بشر به مقایسۀ آثار و نتایج جنگ و اختلاف در تمدّن‌های گذشتۀ بشری دست می‌زند. او در این مقایسه نیز به استدلال استقرائی روی می‌آورد که مجال انکار برای مخاطب نمی‌ماند؛ چراکه از وی می‌خواهد که به تاریخ تمدّن بشری نگاهی دوباره بیندازد و به این پرسش‌ها پاسخ دهد که آثار و نتایج جنگ برای آن تمدّن‌ها چه بوده و همچنین هرگاه در میان اعضای جامعه‌ای الفت و محبّت بوده به چه نتایجی رسیده‌اند و این دو را باهم مقایسه کند. عبدالبهاء می‌گوید که اگر این مشاهده را در جوامع کنونی هم انجام دهیم به نتایج خوبی می‌رسیم. دیدگاه او جامعه‌شناسانه و مردم‌شناسانه است. او صرفاً اندرزنامۀ سیاسی و اخلاقی نمی‌نویسد تا خواننده را به دوستی و صلح فرابخواند بلکه از وی می‌خواهد که با روشی تحقیقی به این موضوع نگاه کند تا دانشش مؤیّد میل و باورش شود.

وی نه‌تنها با دیدگاه‌های حاصل از تحقیقات علوم انسانی و اجتماعی، مخاطبان خود را به مطالعه و تحقیق تشویق می‌کند، بلکه آن دسته از مخاطبان فرضی خود را که باورهای دینی و روحانی ندارند به مشاهدۀ عالم طبیعت، دعوت می‌کند تا همچنین ببینند نتیجۀ تخالف و توافق در میان جانداران طبیعت چیست. آیا در جهان گیاهان و جانوران، اصل بر جنگ و ضدّیّت و مخالفت است یا حیات، نتیجۀ تألیف و جاذبۀ میان عناصر و اجزای مادّی است؟

عبدالبهاء برای اثبات لزوم تربیت در طبیعت و جامعۀ بشری نیز به استدلال علمی روی می‌آورد و چنین می‌نویسد:

«… چون به کشتزاری مرور نمایی ملاحظه کنی که زرع و نبات و گل و ریاحین پیوسته است و جمعیتی تشکیل نموده، دلیل بر آن است که آن کشتزار و گلستان به تربیت دهقان کاملی انبات شده است و چون پریشان و بی‌ترتیب مشاهده نمایی دلیل بر آن است که از تربیت دهقان ماهر، محروم و گیاه تباه و خودرویی است. پس واضح شد که الفت و التیام، دلیل بر تربیت مربّی حقیقی است و تفرّق و تشتّت، برهان وحشت و محرومیت از تربیت الهی. …»۹

از نظر عبدالبهاء نویسنده دو ندا ی فلاح و نجاح اگر گلستان و کشتزاری زیباست یعنی دهقانی به آن رسیدگی می‌کند

عبدالبهاء به انتقادات محتمل مخالفان نیز توجّه می‌کند و خود، ایراد و اعتراض احتمالی به سخنانش را پیش‌بینی می‌نماید و پیشاپیش به آنها پاسخ می‌دهد. او در پاسخ کسانی که وحدت بشر و صلح را به علّت تنوع و تکثر فرهنگی و قومی و نژادی و ملی ناممکن می‌دانند به توضیح اقسام اختلاف می‌پردازد و هر اختلافی را مانع ائتلاف و یگانگی نمی‌داند. او برای اثبات نظرش نیز مخاطبان را باز به مشاهدۀ طبیعت فرامی‌خواند. در پاسخ کسانی که اختلافات میان انسان‌ها را متفاوت با اختلافات طبیعی میان گیاهان و جانوران می‌دانند به نمونه و شاهدی استناد می‌کند که در دسترس بوده است و امروز هم طرفداران جنگ و تنازع بقا در جوامع انسانی، این نمونه و شاهد انسانی را بیشتر و بهتر در اختیار دارند. عبدالبهاء جامعۀ بهائی زمان خود را که در چند کشور و سرزمین معدود تشکیل شده بوده و ارتباطات محدودی هم بین آنها بوده، شاهد اثبات مدّعای خود برای شدنی بودن صلح و دوستی در عین تفاوت‌های گوناگون فرهنگی و نژادی و ملّی و قومی می‌آورد.

وی در پایانِ نامه با اشاره به اوضاع سیاسی دو کشور ایران و عثمانی و تأکید بر اجرای تعالیم بهاءالله در برابر حکومت و کسانی که عقاید و تمایلات سیاسی مختلف دارند، یادآوری می‌کند که اطاعت دیگران از حکومت‌ها یا از ترس مجازات است یا به امید پاداش، مگر بهائیان که «خیرخواه و مطیع دول و محبّ و مهربان به جمیع ملل‌اند»۱۰ چون حوادث کشور عثمانی به نحوی پیش می‌رفته که جان عبدالبهاء از طرف دشمنانش، ازجمله جمال پاشا و دوستانش، درخطر بوده به بهائیان توصیه می‌کند که صرف‌نظر از هر اتفاقی که برای او بیفتد آنها به وظایف روحانی خویش برای تحقّق صلح و وحدت عالم انسانی ادامه دهند. وی برای خود نیز جایگاهی بشری قائل است و برای ردّ اتّهامات مخالفانش تأکید می‌کند که هیچ‌گونه ادّعای رسالت و پیامبری ندارد و می‌گوید: «عبدالبهاء بندۀ آستان جمال مبارک است و مظهر عبودیت صرفۀ محضۀ درگاه کبریاء. دیگر نه شأنی دارد و نه مقامی و نه رتبه‌ای و نه اقتداری۱۱

علاقه‌مندان به مطالعۀ این نامۀ عبدالبهاء می‌توانند به نشانی ذیل مراجعه کنند:

  • مکاتیب عبدالبهاء، جلد اوّل؛ طهران: مؤسّسۀ ملی مطبوعات امری؛ بی‌تا؛ صص ۳۲۴-۳۰۷.

شاید این اثر هم برای شما جالب باشد:
معرّفی «لوح هفت شمع وحدت»

یادداشت‌ها:

۱ – شهرها
۲ – یکی از لقب‌های بهاءالله که میان بهائیان رواج دارد.
۳ – مکاتیب عبدالبهاء، جلد اوّل؛ طهران: مؤسّسۀ ملی مطبوعات امری؛ بی‌تا؛ ص ۳۲۳.
۴ – نوشته‌ها
۵ – همان؛ صص ۳۲۴-۳۲۳.
۶ – نجاح و فلاح هردو به معنای رستگاری و آزادی و رهایی‌اند.
۷ – همان؛ ص ۳۰۷.
۸ – همان؛ ص ۳۰۸.
۹ – همان؛ ص ۳۱۷.
۱۰ – همان؛ ص ۳۲۲.
۱۱ – همان؛ ص ۳۲۴.

.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید

ارسال دیدگاه

حد اکثر ۵۰۰ کلمه

مقالات اخیر

محبوب‌ترین‌ها

فیلم های اخیر