https://ganjepenhan.com/%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a1-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-%d9%88-%d9%87%d9%86%d8%b1-%d9%85%d8%b4%da%a9%db%8c%d9%86%e2%80%8c%d9%82%d9%84%d9%85/

عبدالبهاء، مکاتیب و خطابات متعدّد و بی‌شماری دارد. از رسایلی درباب مدنیت جهانی تا پاسخ به سؤالات مؤمنان اولیه؛ از سخنرانی‌هایی در تشریح تعالیم روحانی و اجتماعی دیانت بهائی تا نامه‌هایی خطاب به انجمن‌ها و اندیشمندان بزرگ شرق و غرب و دیگران. هر کدام از این آثار، واجد ویژگی‌های منحصربه‌فرد و استثنایی هستند که طبعاً مجال صحبت دربارۀ آنها و تنوعاتشان نیست؛ امّا در بین نوشته‌های متعدّد و متنوّع عبدالبهاء، یکی از جذاب‌ترین و منحصربه‌فردترین آثار، کتابی است با عنوان «تذکرة الوفا». در این کتاب نسبتاً مفصّل، عبدالبهاء با ادبیاتی روان و شیرین، از محبّت و وفای گروهی از مؤمنان اوّلیه دیانت بهائی، یاد می‌کند؛ افرادی شاخص یا معمولی که برخی از ایشان جزء کسانی‌اند که در سال‌های طولانی زجر و زندان و تبعید، دست از محبّت و همراهی عبدالبهاء و پدربزرگوارش برنداشتند. در بین این اشخاص، دانشمندانی بزرگ و علمایی برجسته دیده می‌شوند. در همین حال با محبّت و لطفی بی‌پایان راجع به افرادی معمولی از قبیل آشپز، سلمانی، خدمت‌کار و بسیاری دیگر ذکر می‌شود که خصایص هرکدام، صرف نظر از طبقۀ اجتماعی یا سواد و اهمّیت ظاهریشان ستایش شده و به خدماتشان ارج گذاشته می‌شود.

در بین این افراد، تعدادی هم از هنرمندان هستند. شاخص‌ترین چهرۀ هنری در این کتاب، میرزا حسین، خوش‌نویس برجستۀ اصفهانی است که به «مشکین‌قلم» ملقّب گردیده بود. مشکین‌قلم، خطّاطی طراز اول است که در ایران، کمتر شناخته شده؛ و این طبیعی است. نام مشکین‌قلم اصفهانی در هیچ تذکرۀ خوش‌نویسان دیده نمی‌شود؛ زیرا او غیر از آثار بهاءالله و عبدالبهاء ننوشته و آثارش با عناوینی همچون «بندۀ باب بهاء مشکین‌قلم» یا «بندۀ عبدالبهاء مشکین‌قلم» امضا می‌شده. عبدالبهاء در همین کتاب، دربارۀ او می‌گوید:

«… ازجملۀ مهاجرین و مجاورین و مسجونین، خطّاط شهیر، میرعماد ثانی، حضرت مشکین‌قلم است. قلم، مشکین بود و جبین (پیشانی)، روشن به نورِ مُبین. از مشاهیر عرفا و سرحلقه ظُرفا بود. این عارفِ سالک، صیتش (شهرتش) به جمیع ممالک رسید. در ایران، سَرور خطّاطان بود و معروف در نزد بزرگان. در طهران در نزد وزرا و اُمنا مکانت (جایگاه) مخصوصی داشت و بنیان مرصوصی (اساس محکم) گذاشت و در روم، شهیر هر مرزوبوم بود و جمیع خطّاطان، حیران از مهارت قلم او؛ زیرا در جمیع خطوط، ماهر بود و در کمالات، نجمی باهر (ستاره روشن) …»

(تذکرة الوفا؛ ص ۱۵۲)
«یا بهاء الابهی» به خط مشکین‌قلم.
«یا بهاء الابهی» به خط مِشکین‌قلم.

جایگاه هنری مشکین‌قلم در نظر عبدالبهاء، بی‌نظیر است. عبدالبهاء خود خوش‌نویسی ماهر است و در خانواده فرهنگی و هنردوستی بزرگ شده است. پدربزرگ عبدالبهاء، میرزا بزرگ وزیر نوری یکی از بزرگ‌ترین خوش‌نویسان دورۀ قاجار بود که در سبک میرعماد می‌نوشت. از طرف مادری نیز پدربزرگش، میرزا اسماعیل وزیر، نیز خوش‌نویسی قابل بوده. از سوی دیگر در تاریخ، مذکور است که نمونۀ آثار هنری برجسته‌ای همچون دیوان حافظ به قلم میرعماد در منزل بهاءالله موجود بوده که هنگام تاراج منزلشان مصادره گردیده است. او برخی آثار مشکین‌قلم، همچون ترکیب جاودانی «یا بهاءالابهی» را بی‌نظیر دانسته، برای پیروانش مقرّر کرده که در بالای گنبد همۀ عبادتگاه‌های بهائی این ترکیب، نصب گردد. عبدالبهاء می‌گوید:

«مشکین‌قلم … خطّاط، شهیر است و به تحریر آثار باهرۀ (درخشان) ربّ قدیر، شب‌و‌روز در جهد وفیر (سعی فراوان) است و فی‌الحقیقه آثاری در عالم وجود گذاشته که ابدالآباد چون نور منیر است؛ زیرا خطوطش آیینۀ آیات و معانی حضرت ملیک کریم است. …»

(مقدّمه مثنوی مبارک به خط مشکین‌قلم؛ ص ۵)
دستخط عبدالبهاء. جایگاه خوشنویسی و جناب مشکین‌قلم نزد عبدالبهاء بی‌نظیر است
نمونه‌ای از دستخط عبدالبهاء

عبدالبهاء در کنار مهارت و شناخت عمیقی که از خوش‌نویسی داشت در سایر مظاهر هنر و فرهنگ ایرانی، تسلّط و عشقی یگانه از او به ظهور می‌رسد. غیرازاینکه آثار قلمی و مکاتیب عبدالبهاء خود از شاهکارهای ادبیات فارسی در اواخر دورۀ قاجار محسوب می‌شود، استناد به امثال‌وحکم فارسی و استفادۀ عبدالبهاء از شاهکارهای ادبیات عرفانی ایران در نوشته‌ها و خطاباتش خیره‌کننده است. تقریباً هیچ مکتوب مهمّی از آثار او دیده نمی‌شود که در آن یا از آثار شعرای پارسی‌گوی ایران‌زمین، اعمّ از مشهور و غیر مشهور، استفاده نشده باشد یا به امثال‌وحکم و داستان‌های عرفانی و تاریخی و آموزنده، بعضاً آمیخته به طنز و مطایبه، ارجاعی نشده باشد. در سال ۱۹۱۶ و در هنگامۀ جنگ اول جهانی در جمع کوچکی از دوستانش، درحالی‌که دربارۀ شعرای مختلف قدیم و جدید گفتگو به میان آمده، می‌گوید: «… سعدی اشعارش خوب است، پر از نصایح و مواعظ است … مثنوی خوب است، مطلب دارد، روحانی است، می‌شود به اشعار او توسّل نمود. …» (محاضرات؛ جلد اول؛ صص ۵۶۱ و ۵۶۲) امّا چنانچه اشاره شد استفادۀ عبدالبهاء از ادبیات فارسی منحصر به سعدی و مولوی و حافظ و سنایی نمی‌شود و بسیاری از آثار کمتر شناخته‌شدۀ ادبیات فارسی در آثار عبدالبهاء، رنگ و بوی تازه‌ای گرفته است. باید به خاطر داشته باشیم که عبدالبهاء از خردسالی در معرض تبعیض دینی بوده و از سن ۹ سالگی تا کهولت، همیشه در معرض اذیت و تبعید و زندان بوده است؛ وی نه فرصتی برای مطالعه داشته و نه کتابخانه‌ای برای جستجو و ارجاع؛ بااین‌حال این شناخت و ستایش از ادبیات عارفانه ایرانی حیرت‌انگیز است و حضور مصادیق این قبیل آثار چنان در نوشته‌های عبدالبهاء زیاد است که انتخاب را دشوار می‌کند.۱ 

عبدالبهاء در نامه‌ای به میرزا عبدالله فراهانی، موسیقی‌دان بزرگ اواخر دورۀ قاجار که از مؤمنان آیین بهائی و از دوستداران عبدالبهاء نیز بوده، نکات مهم و قابل‌توجّهی دربارۀ هنر و موسیقی ذکر می‌کند. این نامه (لوح) با ادبیات سهل و ممتنع خاص عبدالبهاء، نگارش یافته و غیر از بیان اهمّیت و ارزش موسیقی در ادوار گذشتۀ تمدّن ایرانی و مکاتب مختلف آن، میرزا را با باربد، موسیقی‌دان اسطوره‌ای دربار خسروپرویز ساسانی مقایسه می‌کند و تشویق به تلاش مضاعف در فن موسیقی و کسب الهام از فیوضات پروردگار می‌نماید:

«هوالله، ای باربد الهی، هرچند سلف (گذشتگان) در فن موسیقی مهارتی نمودند و الحان بدیعه (نغمه‌های جدید و زیبا) بسرودند؛ شهیر آفاق گشتند و سَروَر عشاق؛ ابیات عاشقانه به الحان بیات بنواختند و در انجمن عالم، نوایی بلند نمودند و در صحرای فِراق به آهنگ حجاز، ولوله در عراق انداختند؛ ولی نغمۀ الهی را تأثیری دیگر و آهنگ آسمانی را جذب و ولهی دیگر. در این عصر، طیور انس در حدایق قدس باید آواز شهنازی بلند کنند که مرغان چمن را به وجد و سُرور آورند و در این جشن و بزم ربّانی چنان عود و رودی به سرود آورند و چنگ و چَغانه بنوازند که شرق و غرب را سُرور و شادمانی دهند و حُبور و کامرانی بخشند

(پیام بهائی؛ شماره ۲۷۸؛ صص ۲۹ و ۳۰)

او ضمن استفاده از شیوه‌های ادبی، با استفاده از تشبیه سازها و نغمات به ارکان یک باغ، جامعۀ انسانی را به یک بزم و مهمانی تشبیه می‌کند که موسیقی‌دان با زبانی جهانی که اهل شرق و غرب عالم از آن بهره می‌برند باید موجب شادمانی و سُرور و خوشبختی بشود؛ چیزی که شاید یکی از اهداف اصلی اشتغال به هنر در آثار عبدالبهاء است.

اما در یک سطر پایانی نامه، عبدالبهاء در چند عبارت کوتاه رابطه‌ای خلّاقانه بین اسامی بزرگان اندیشه و موسیقی ایران و هدف اشتغال به هنر، بیان می‌کند:

« … حال تو آهنگِ آن چنگ را بلند کن و سرودِ آن عود بزن که باربد را جان به کالبد دهی و رودکی را آسودگی بخشی. فاریابی را بی‌تاب کنی و ابن‌سینا را به سینای الهی دلالت نمایی. … »

(همان‌جا)

در سال ۱۹۱۱، عبدالبهاء پس از آزادی از زندان طولانی‌مدّت دولت عثمانی، سفری طولانی و مهم و تاریخی را به اروپا و امریکا آغاز کرد. در این سفر، عبدالبهاء با گروه‌های متنوّعی از علمای ادیان، دانشمندان، مخترعان، فعّالان اجتماعی، سیاست‌مداران شرقی و غربی، ارباب جراید و افراد محروم و فرودست و فقرا ملاقات کرد. یکی از گروه‌های مهمّی که او ملاقات کرده است نویسندگان، موسیقی‌دانان و هنرمندان مهم و نام‌آشنای غربی در اروپا و امریکاست. برخی از این هنرمندان از مؤمنان و ستایشگران عبدالبهاء هستند و برخی دیگر، هنرمندانی که تنها مایل به ملاقات با «پیامبری شرقی» هستند که به جهان غرب آمده است. برخی از این ملاقات‌ها بدون ذکر نام و مشخّصات هنرمند مزبور و فقط با اشاره‌ای کلّی در سفرنامۀ عبدالبهاء به قلم میرزا محمود زرقانی، ثبت گشته. مثلاً میرزا محمود، ذکر می‌کند:

«در پاسخ به معلّم موزیک افواج نظام در اشتوتگارت آلمان فرمودند: موسیقی آیتی از آیات الهی است. چنانچه آن موسیقی، اجسام را به حرکت و هیجان آرَد. موسیقی الهی و ندای آسمانی، قلوب و ارواح را اهتزاز بخشد. انبیای الهی، معلّم این موسیقی روحانی‌اند؛ لهذا امیدوارم تو این نغمه و آهنگ ملکوتی را بشنوی. چنانچه از موسیقی ظاهری، لشکر و کشور را جنبش می‌دهی؛ از این موسیقی الهی، ارواح و عقول را طرب و سرور سرمدی بخشی.».

(مجلّۀ گلچین؛ شماره ۱۱۴۰، اوت ۱۹۹۹)

یا در جای دیگر اشاره می‌نماید که عبدالبهاء به تماشای تئاتری به نمایش‌خانه رفته است و پس از پایان نمایش، پشت‌صحنه با هنرپیشگان، کارگردان و عوامل صحنه، ملاقات می‌نماید. زرقانی از صحبت‌های ردوبدل‌شده بین ایشان حرفی نمی‌زند و فقط ذکر می‌کند که ساعتی گفتگو انجام شد و دست‌اندرکاران نمایش، بسیار مسرور بودند. یا در جای دیگر چنین اشاره می‌کند:

 «چون دستۀ موزیک در ایوان، مشغول ساز و نوا گردید، ازجمله بیانات مبارکه این بود: “در عالم وجود، عجیب روابطی است. نغمه و صوت عادی باآنکه عبارت از تموّج هوا است و کیفیات مادی، مع‌هذا چون به عصب سمع رسد، سبب اهتزاز روح گردد“.»

(یادداشت‌هایی دربارۀ حضرت عبدالبهاء، جلد ۲؛ ص ۸۹۰)

امّا هنرمندان غربی شناخته‌شده‌ای نیز در این سفر با عبدالبهاء ملاقات می‌کنند که از پیروان یا ستایشگران او محسوب می‌شوند. ازجمله برجسته‌ترین این افراد، نقّاش معروف آمریکایی، «ژولیت تامپسون»، است. او که نقّاش کنگرۀ آمریکا و از شناخته‌شده‌ترین بانوان پیشتاز در حلقۀ روشنفکران نیویورک است عشق غریبی به عبدالبهاء دارد و آرزوی خود را که ترک کار و استعداد هنری‌اش و خدمت به عبدالبهاء است، به اطّلاع وی می‌رساند؛ امّا عبدالبهاء ضمن تشویق روحیه ژولیت، به او راهنمایی می‌کند که اوقات زندگی‌اش را نصف کند؛ نیمی را به خدمت بپردازد و نیم دیگر را به استعداد هنری‌اش. درنهایت، ژولیت تامپسون به نهایت آرزویش می‌رسد و عبدالبهاء به او اجازه می‌دهد که در طی سه جلسه، پرتره‌ای رنگی از چهرۀ او ترسیم کند.

هنرمند شناخته شدۀ دیگری که این موقعیت را پیدا می‌کند تا تک‌چهرۀ عبدالبهاء را ترسیم کند، «جبران خلیل جبران» است. او نیز از ستایشگران و عاشقان عبدالبهاء است و این تعلّق‌خاطر از پرتره‌ای که ترسیم کرده مشهود است.

پرتره عبدالبهاء اثری از جبران خلیل جبران

هنرمندان کمتر شناخته شدۀ دیگری هم در بین ستایشگران عبدالبهاء هستند که بیانات عبدالبهاء خطاب به ایشان موجود است. افرادی چون «آلیس بوکتین»، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر که نمایش «قلب مشتاق» او در آن زمان، شناخته شده بوده و عبدالبهاء شخصاً به دیدن این نمایش رفته است. یا خانم «مری. آل. لوکاس» که در خاطراتش مطالب جالبی از بیانات عبدالبهاء را دربارۀ فیزیک صوت و ارتباط با عصب سامعه و کیفیت صوت و تأثیر معنوی موسیقی ذکر می‌کند. در ادامۀ این سخنان به نکات جالبی دربارۀ فلسفۀ هنر، تأثیر ریتم فرم‌ها بر قلب مخاطب؛ حتّی تأثیر موسیقی بر حیوانات، لطافت موسیقی و تأثیر آن بر قلب انسان‌ها و رشد و پرورش استعداد بشر، بیان می‌کند که به‌رغم گذشت بیش از صدسال از این مطالب، همچنان تازه و مؤثّرند.

هنرمند دیگری که عبدالبهاء در آمریکا ملاقات کرد و از دوستداران او بود خانم «لوئیس وایت» است که عبدالبهاء به او لقب «شهناز خانم» عطا کرد. در بیانی خطاب به او، عبدالبهاء ضمن ستایش مقام موسیقی، وظیفۀ موسیقی‌دانان را شادی و سُرور معنوی مخاطبان ذکر می‌کند:

«… در این دور بدیع، نور مبین در الواح مقدّس تصریح فرمود که آهنگ و آواز، رزق (روزی) روحانی قلوب و ارواح است. فنّ موسیقی از فنون ممدوحه (ستایش‌شده) است و سبب رِقّت قلوب مغمومه (اندوهگین)؛ پس ای شهناز به آوازی جان‌فزا آیات و کلمات الهیه را در مجامع و محافل به آهنگی بدیع بنواز تا قلوب مستمعین (شنوندگان) از قیود غموم(غم‌ها) و هُموم (اندوه‌ها) آزاد گردد و دل‌وجان به هیجان آید. …»

(پیام بهائی؛ شماره ۲۷۸؛ ص ۲۹)

در کنار این افراد، البته هستند فرهنگیان و هنرمندانی که هرچند به پیام روحانی و دیدگاه دینی او علاقه‌ای نشان نمی‌دهند، امّا از دیدار با او لذت می‌برند و نظرات فرهنگی و اجتماعی او را ستایش می‌کنند.۲

با این اوصاف، علاقه و اشتیاق عبدالبهاء به سرزمین ایران و مظاهر فرهنگ و هنر آن بی‌مانند است. در پایان دورۀ قاجار که ایران در قهقرای افول و نزول فرهنگی و سیاسی و اقتصادی است و پادشاه ایران خوش‌گذرانی در پاریس را به سلطنت در ایران ترجیح می‌دهد، عبدالبهاء با چنان عشق و دانشی از ایران و دستاورد ایرانیان یاد می‌کند که کمتر ایرانی در آن زمان که سهل است؛ کمتر ایران‌شناسی هم به این دانش و تعلّق‌خاطر می‌توان یافت.

شاید بهترین شاهد مثال این آگاهی و عشق، خطابۀ عبدالبهاء دربارۀ تخت جمشید به تاریخ ۱۸ جولای ۱۹۱۵ باشد. در این خطابه، در مقدّمه‌ای کوتاه و شاید در ادامه صحبتی که مربوط به ساخت‌وساز و معماری است، عبدالبهاء به ناپایداری همۀ سازه‌های ساخت بشر اشاره می‌کند: «… هیچ عمارتی نیست که آخرالامر، بالش بسته نشود …» و با ستایش تأکید می‌نماید: «… آن تخت جمشید به آن مفصّلی، خراب شد و منهدم گردید؛ دیگر این عمارات که هیچ است. …».

در ادامۀ این سخن او تأکید می‌کند که انتساب این عمارت به «جمشید» پادشاه باستانی ایران، درست نیست و می‌گوید: 

«… از زمان جمشید خیلی وقت است، آنها خراب‌شده. تخت جمشید، بنای گشتاسب (احتمالاً پدر داریوش هخامنشی – هرتسفلد) و بنای اسفندیار (شخصیت اساطیری شاهنامه در برخی روایات کوروش دوم) و بنای داراب (در تواریخ و شاهنامه، داریوش با عنوان دارا یا داراب هم ثبت‌شده) است. این بنیان را اینها گذاشته‌اند؛ امّا حقیقت، خیلی تفصیل دارد. کم آثاری پیدا می‌شود به این ترتیب».

در ادامه، عبدالبهاء شروع به بیان این تفصیلات می‌کند و مانند باستان‌شناسی خبره، توضیحاتی دقیق دربارۀ این بنا ارائه می‌دهد. قبلاً تأکید کردم که عبدالبهاء سال ۱۸۵۳ و در سن نه‌سالگی از ایران خارج شده و تقریباً همۀ عمر، در زندان و تبعید بوده و چگونگی دست‌یابی او به این‌همه اطّلاعات دقیق و جزئی برای نگارنده عجیب است.

ابتدا بیان می‌کند که «این عمارت در دامنۀ کوه، ساخته شده و چندطبقه است.» و سپس دربارۀ ساختار صُفه و ارتفاع آن، مطالب دقیقی ذکر می‌کند. نکتۀ جالب توضیحات او دربارۀ پلکان ورودی تخت جمشید است:

«… دو پله دارد؛ یکی از یمین (راست) و یکی از یَسار (چپ). این پلکان‌ها شصت پاست؛ امّا پلۀ عجیبی است، یک چارک عرض و یک گره، بلندی آن‌هاست. چون بالای پله‌ها رسیدی؛ می‌گردی رو به یمین، شصت پا؛ رو به یسار پنجاه پا که جمعش صد و ده پا می‌شود. پلکان‌های طرف یسار همچنین، شصت پا رو به یسار و پنجاه پا رو به یمین؛ و این پله‌ها چنان ساخته شده؛ انسان پایش خم نمی‌شود، اسب به کمال آسانی بالا و پایین می‌رود. …»

پلکان ورودی تخت جمشید؛ تصویربردار: امین ملک‌زاده

به بالای صُفه که می‌رسیم عبدالبهاء به‌ترتیب، شروع به توضیح کاخ‌ها می‌نماید. البته کاخ‌ها را با نام‌هایی که ما امروز می‌دانیم و می‌شناسیم، آپادانا، تچر، هدیش، دروازه ملل و …، نام نمی‌برد و عموماً بر اساس تعداد ستون‌ها، وسعت دقیق و بنیان‌گذار آن توضیح می‌دهد؛ امّا در همین حال از بیان توضیحات فنّی و معماری غفلت نمی‌کند. مثلاً دربارۀ ستون‌ها توضیح می‌دهد: «… ستون‌ها بسیار بزرگ و بلند، امّا یکپارچه نیست؛ سه پارچه است؛ ولی چنان به همدیگر التیام داده‌اند که درز ندارد. …». یکی از زیباترین توضیحات را دربارۀ کاخ اختصاصی داریوش می‌دهد:

«… بعدازآن، عمارت چهل‌ستون می‌رسد به عمارتی که دارا ساخته است. اطاق‌های مفصل دارد؛ مثلاً دروازه‌اش سه سنگ است، دو عمود بزرگ دارد و یکپارچه سنگ. دیوارهایش از سنگ، تراشیده شده که الی الآن مثل آیینه می‌درخشد. یک لطافتی دارد که صورت انسان در آن پیدا می‌شود؛ امّا حیف که خراب‌شده است. اغلب ستون‌ها افتاده. از چهل‌ستون، سیزده ستون ایستاده است

در این بیانات؛ حتّی برخی جزئیات مهم از قلم نیفتاده‌اند. مثلاً توضیح دربارۀ گور‌دخمه‌های شاهی در بالای کوه رحمت و نقش‌برجسته‌های آن و مجسمه‌هایی که از سنگ‌های همان کوه ساخته شده و در گوردخمه‌ها بوده که امروز آثاری از آن‌ها نمانده است. همچنین مطلب دقیقی که عبدالبهاء دربارۀ نحوۀ خوانده شدن خط میخی پارسی و تطبیق این خط با خط یونانی، توسّط شرق‌شناس آلمانی، انجام شد و عمدتاً حاوی نوشته‌هایی از شاهان قدیم ایران است که می‌گوید: «منم داریوش، پادشاه پادشاهان. به معاونت اورمزد، این عمارت را ساختم و ممالک ایران و مصر و یونان و هندوستان و سایر ممالک که اسم می‌برد؛ تسخیر نمودم. …»

توضیح جالب دیگر راجع به پلکان شرقی آپادانا و جزئیات آن است:

«… در عمارت گشتاسب، دو طرف پله خیلی عکس‌ها تراشیده شده و سنگ‌های عمارت بنای گشتاسب هریکی دو ذَرع، طول و عرض دارد و بر دیوارهایش خیلی صورت‌ها حجاری کرده‌اند. صورت‌های پادشاهان و سپاهی که یکی سپر در دست دارد و دیگری نیز نیزه در دست و همچنین صورت دهقان، صورت اصناف و کسبه و خط میخی بر دیوار این عمارت است

در پایان از یک‌جهت، در یک مقایسه ساده آن زمان با ایران دورۀ قاجار، ابراز تأسف می‌کند از اینکه «… حالا ایرانی‌های این زمان، مملکت خود را از آن عظمت به این فقر و مذلّت رسانیده‌اند و باز در ویرانی مملکت خود می‌کوشند. …» و رمز این عقب‌ماندگی را در یک جملۀ ساده بیان می‌کند: «واقعاً جهل چه می‌کند؟»؛ و از جهت دیگر، ابراز امیدواری و بیان مسؤولیت برای ایرانیان و بهائیان آینده می‌نماید:

«… امیدواریم که دوباره ایران بهتر از اول بشود. در تخت جمشید یک مشرق الاذکار (معبد بهائی) عظیمی بسازند. تخت جمشید، معمورتر (آبادتر) از اول شود؛ به همان اصول قدیم بسازند و یک مشرق الاذکار بنا کنند؛ امّا آن بنیان که هست باید بر اصل قدیم ساخت؛ همان‌طور ساخت آن را مکمّل کرد و به‌علاوه یک مشرق الاذکار، تأسیس نمود. …»

(همۀ مطالب دربارۀ تخت جمشید: رحیق مختوم، جلد دوم؛ صص ۴۹۹ تا ۵۰۳)

مشکین‌قلم مشکین‌قلم مشکین‌قلم مشکین‌قلم مشکین‌قلم مشکین‌قلم مشکین‌قلم مشکین‌قلم

شاید این مقاله را نیز دوست داشته باشید:
دیدارهای عبدالبهاء با نویسندگان و هنرمندان مدرنیست (۱)

کتاب‌شناسی:

  1. عبدالبهاء؛ تذکرة الوفا فی ترجمه حیاۀ قدما الاحباء، عبدالبهاء؛ مطعبه عباسیه، حیفا، سنه ۱۳۴۳ هجری (ژانویه ۱۹۲۳ م).
  2. مثنوی مبارک به خط مشکین‌قلم (توضیحات به قلم دکتر وحید رأفتی) می ۱۹۹۲.
  3. اشراق‌خاوری، عبدالحمید؛ رحیق مختوم جلد ۲ (قاموس لوح مبارک قرن)؛ طهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری؛ ۱۳۱ بدیع (۱۳۵۳ ه.ش).
  4. اشراق‌خاوری، عبدالحمید؛ محاضرات؛ طهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری؛ ۱۲۰ بدیع (۱۳۴۲ ه.ش).
  5. محمودی، هوشنگ؛ یادداشت‌هایی درباره حضرت عبدالبهاء؛ طهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری؛ ۱۳۰ بدیع (۱۳۵۲ ه.ش).
  6. مجله پیام بهائی شماره ۲۷۸.
  7. مجله گلچین شماره ۱۱۴۰.

یادداشت‌ها:

۱- برای مطالعه بیشتر مراجعه فرمایید به مجلدات «مآخذ اشعار در آثار بهائی» تألیف دکتر وحید رأفتی
۲ – برای مطالعه بیشتر درباره رابطه عبدالبهاء با هنرمندان در ابتدای قرن بیستم در اروپا و آمریکا به مقاله «عصر بدیعی از قدرت انسانی؛ دیدارهای حضرت عبدالبهاء با نویسندگان و هنرمندان مدرنیست -» نوشته رابرت واینبرگ مندرج در نشریه پیام بهائی، شماره‌های ۵۰۱ و ۵۰۲ مراجعه نمایید.

0
  • شهریار سیروس

.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید

ارسال دیدگاه

حد اکثر ۵۰۰ کلمه

26 دقیقه

مقالات اخیر

فیلم های اخیر