https://ganjepenhan.com/%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a1-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%b5%d8%b1/

سابقۀ تاریخی مصر و بهائیان

از اواسط سال‌های ۱۸۶۰، هنگامی‌که بهاءالله همراه با خانواده و دیگر همراهانش در ادرنه ساکن بود؛ جهت برخی از دوستدارانش را تشویق به سفر و سکونت در شهرهای پورت‌سعید، اسکندریه و قاهره در مصر می‌کرد. به‌عنوان نمونه، افرادی مانند حاجی باقر و سیّد حسین از اهالی کاشان۱. بوده‌اند، البتّه از شخصیت‌های سرشناس دیگر، مانند حاجی میرزا حیدرعلی می‌توان نام برد که در شهر «منصوریه» مصر زندگی می‌کرد و موفّق به معرّفی دیانت بهائی به بسیاری از نفوس نیز شد. موفّقیت‌های حاجی میرزا حیدرعلی به حدّی رسید که کنسول ایران در مصر، اسماعیل پاشا، خدیو (امیر) مصر را وادار کرد که وی را به سودان تبعید کند۲. البتّه کم‌کم بهائیان تاجر دیگری از چند نقطۀ ایران به شهرهای مختلف مصر رفتند؛ مانند پورت‌سعید که آقا میرزا نورالدّین و میرزا حسن خراسانی ساکن شدند و شورونشاطی ایجاد نمودند. در سال‌های بعد، وقتی‌که زائران غربی برای زیارت، عازم ارض اقدس می‌شدند از مسیر مصر و شهر پورت‌سعید، عبور می‌کردند و به این جهت در توقّف هرچند کوتاه در این شهر با بهائیان دیگر محشور می‌شدند. بعدها منور خانم، دختر کوچک عبدالبهاء، نیز همراه با شوهر خود، احمد یزدی، مدّتی ساکن پورت‌سعید شد.۳

هدف سفر عبدالبهاء به مصر

عبدالبهاء در کل ۳ مرتبه به مصر رفت
عبدالبهاء

زندگی در زندان و تبعید، با هزاران مشکل از جمیع جهات در بیش از نیم‌قرن، باعث شد که عبدالبهاء ازلحاظ جسمانی به بیماری عصبی و همین‌طور آسم مبتلا شود۴. پزشکان و دوستان ساکن عکا و حیفا بارها از عبدالبهاء خواسته بودند برای استراحت و تغییر آب‌وهوا، از شهر خارج شود تا شاید با کمی استراحت، قوای جسمانی‌اش بازگردد. فشارهای واردشده در سال‌های طولانی، چه از سوی دشمنان داخلی، مانند برادرش میرزا محمدعلی و دیگران و چه از طرف حکومت، سال‌به‌سال بلکه روزبه‌روز رو به افزایش داشت؛ ولی مشغله‌ها و مشکلات بیش‌ازحد، این فرصت را نمی‌داد. تا اینکه بالاخره عبدالبهاء، به‌ظاهر ناگهانی و بدون توجّه به حال جسمانی خود، سفر طولانی خود را به مقصد نهائی اروپا از مسیر مصر شروع کرد. هنگامی‌که در مصر بود بنا به دعوت‌های مجدّد و مکرّر بهائیان آمریکا و حتّی ارسال هزینۀ سفر۵ برای وی مصمم شد که سفر خود را از اروپا به آمریکا نیز ادامه دهد. ناگفته نماند که از قراین برمی‌آید که وی فکر این سفرها را از سال‌ها پیش در سر داشت و با آزاد شدن از زندان در سال ۱۹۰۸ و بعد ادامۀ دعوت مکرّر زائران غربی۶، آن فکر بیش از بیش، پایه و قوّت گرفت تا اینکه سرانجام آن را در ماه سپتامبر ۱۹۱۰ عملی نمود.

البتّه هدف اصلی از خروج از حیفا، استراحت در پورت‌سعید مصر نبود؛ بلکه در آن موقع، سفر از حیفا به فرانسه به‌وسیلۀ کشتی، معمول و میسّر بود که به‌اجبار می‌بایست در شهر بندری پورت‌سعید لنگر بیندازد و سپس به سفر خود به‌سوی شهر جنوبی و بندری فرانسه به نام مارسی۷ ادامه دهد؛ به‌عبارت‌دیگر تنها وسیلۀ سفر، کشتی بود که از حیفا راه می‌افتاد و ابتدا به بندر پورت‌سعید می‌آمد و مسافران می‌بایست کشتی را عوض کرده، با کشتی دیگری به‌سوی مارسی بروند و ازآنجا به‌وسیلۀ قطار یا وسیلۀ دیگری به سفر خود ادامه دهند. هنگامی‌که به پورت‌سعید رسیدند، حال جسمانی عبدالبهاء مناسب نبود و ادامۀ سفر برایش امکان‌پذیر نبود؛ بنابراین مجبور شد از کشتی پیاده شود تا پس از استراحت و بازیافتن قوای جسمانی خود، سفرش را به مقصد اروپا ادامه دهد. وی در فکر راحت خود نبود؛ بنابراین تا احساس کرد که شاید آن مقدار کم استراحت، کافی است؛ با کشتی عزم مارسی کرد؛ ولی هنوز ساعتی از حرکت کشتی نگذشته بود که بار دیگر حال وی منقلب و معلوم شد نیاز به استراحت بیشتری دارد. به همین علّت، مجبور شد در بندر بعدی، یعنی اسکندریه، از کشتی پیاده شود تا بتواند استراحت و تجدیدقوا کند.

 عبدالبهاء نزدیک به یک ماه در پورت‌سعید، توقّف داشت تا آمادۀ سفر اروپا شود. وی بر اساس اخبار رسیده از اوضاع سیاسی اروپا، وقوع جنگی بزرگ و فراگیر را پیش‌بینی می‌کرد؛ بنابراین درصدد برآمد که هر چه زودتر وقوع آن خطر عظیم را به اروپاییان هشدار دهد؛ شاید هنوز فرصتی برای پیش‌گیری از آن باشد؛ ولی افسوس که گوش شنوایی پیدا نشد و نخستین جنگ جهانی در ماه اوت سال ۱۹۱۴ شروع شد و حدود چهار سال به‌صورت جنگی فرسایشی ادامه پیدا کرد.

استراحت عبدالبهاء در شهرهای مختلف مصر، با فعّالیت‌های فراوانی همراه شد؛ فعّالیت‌هایی مانند ملاقات با اندیشمندان، نویسندگان و روزنامه‌نگاران و بهائیان و نوشتن نامه‌های متعدّد که به آنها جداگانه خواهم پرداخت.

 عبدالبهاء، سه مرتبه و کلّاً به مدت یک سال و هفت ماه و یازده روز در مصر اقامت داشت. در اینجا به‌طور جداگانه هر سه مرتبه اقامت را بررسی می‌کنیم. وی در تاریخ ۲۹ آگوست ۱۹۱۰ با کشتی از بندر حیفا به سمت بندر پورت‌سعید در مصر عزیمت نمود و راهی ۳۰۷ کیلومتری (حدود ۱۹۰ مایل) را سپری کرد.

خروج از ارض اقدس به‌سوی مصر

 عبدالبهاء در ابتدا نمی‌خواست هیچ‌کس از خروج و عزیمتش به اروپا خبردار شود؛ بنابراین تنها کسی را که همراه خود برد پسر «جناب زین‌العابدین»۸ به نام «میرزا منیر زین» بود. برحسب‌تصادف یکی از زائران به نام عبدالحسین که در حال بازگشت به محل اقامت خود بود در کشتی وی بود. بعد از رسیدن به پورت‌سعید، عبدالبهاء به حیفا تلگراف زد که برادر «میرزا منیر زین» به نام «میرزا نورالدین زین»۹ همراه با «سید اسدالله قمی»۱۰، نوۀ بزرگش «شوقی افندی» و خدمتکار شخصی‌اش، «خسرو»۱۱ به بندر پورت‌سعید در مصر بروند. عبدالبهاء به‌محض ورود «میرزا نورالدین زین»، برادرش «میرزا منیر» را که همراه وی به مصر آمده بود، راهی ارض اقدس نمود.۱۲

شوقی افندی

«احمد سهراب» بیش از هشت سال به‌عنوان منشی و مترجم در خدمت عبدالبهاء و همراه وی در سفرهای غرب بوده است. وی شرح سفرهای غرب را به‌طور روزانه می‌نوشته و برای خانم و آقای هَنِن۱۳، ساکن واشینگتن دی سی می‌فرستاد و وی آنها را تایپ و به حظیرة‌القدس‌های مختلف دنیا ارسال می‌کردند. این مجموعه نامه‌ها به‌عنوان «یادداشت‌های احمد سهراب»۱۴ معروف و منتشر شده است. وی طی سال‌های ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۹ در خدمت عبدالبهاء بوده است.

«سیدنی اسپراگ»۱۵ در نامه‌ای مورخ ۲۹ آگوست ۱۹۱۹ خبر خروج ناگهانی عبدالبهاء را به «ایزابلا برینگهم»۱۶ می‌دهد۱۷. او در این نامه، قدری از شرح خروج عبدالبهاء را از حیفا می‌نویسد و حکایت می‌کند که در عصر آن روز، عبدالبهاء به منزل «میرزا اسدالله اصفهانی»۱۸ آمد و اگرچه به‌ظاهر برای وارسی آب چاه جدیدالاحداث در منزل او بود؛ ولی در حقیقت برای خداحافظی با جمعی از یاران به آنجا آمد. از منزل «میرزا اسدالله اصفهانی» با کالسکه‌ای راه سربالایی را طی نمود و برای آخرین بار قبل از سفر به زیارت مقام اعلی رفت. سیدنی اسپراگ در نامه‌اش اضافه می‌کند که طبق معمول هرروزه، عبدالبهاء در منزل خود، دوستانش را پذیرا و آن شب هم آنها چشم‌انتظار وی بودند؛ ولی انتظار آنان بیهوده بود؛ چراکه وی بعد از زیارت آرامگاه باب به ساحل حیفا رفت.۱۹ بعد از تهیۀ بلیت با کشتی خدیوال۲۰ به پورت‌سعید رفت. طبق معمول بسیاری از روزها در حیفا، دوستدارانش به دیدار وی رفته بودند و همگی در خارج از منزل منتظر ملاقاتش بودند که بعد از مدّتی صبر، یکی از دامادهای عبدالبهاء اعلام نمود که وی عزم سفر نموده‌اند و بعد از شنیدن این خبر، همگی بسیار تعجّب کردیم و محل را ترک نمودیم. درعین‌حال از اینکه عبدالبهاء، سرانجام بعد از بیش از چهل سال به سفر می‌رود، خوشحال بودیم.۲۱

این‌طور که به نظر نگارنده می‌رسد، عبدالبهاء برای این سفر باید بلیت سوارشدن کشتی را همان روز سفر خریده باشد؛ ولی چون شخص عبدالبهاء نمی‌توانسته از کسی که بلیت را می‌فروخته، پنهان و ناشناس بماند، چنین خبر بزرگی که عبدالبهاء بعد از حدود نیم‌قرن دارند از فلسطین خارج می‌شوند و خبر مهمّی محسوب می‌شده؛ خیلی زود توسّط همان شخص بلیت‌فروش، پخش شده و به گوش برادر ناتنی عبدالبهاء، «میرزا محمّدعلی»، رسیده است. «میرزا محمّدعلی» هم که سابقۀ دوستی با رئیس پلیس حیفا داشته؛ از او جویا می‌شود و او نیز برای اطمینان از درستی خبر، دستور می‌دهد در بندر بعدی به نام «جُفا» که کشتی قرار توقّف داشته؛ مأموری به کشتی برود و بررسی کند و نتیجه را به حیفا مخابره نماید.

«اسدالله قمی» هنگامی‌که در پورت‌سعید اقامت داشته، در نامه‌ای دربارۀ این اتفاق می‌نویسد:

«در هنگام خروج، همه حتّی خواهر عبدالبهاء، ورقۀ علیا (بهیه خانم) از اقدام به این سفر، بی‌خبر بودند و تنها از طریق لوحی خطاب به ایشان که از کشتی عازم مصر نوشته شده، خبر یافتند

 عبدالبهاء سه مرتبه به مصر رفته است:

 مرتبۀ نخست:

به مدت ۳۴۴ روز یعنی ۱۱ ماه و ۱۱ روز (از اول سپتامبر ۱۹۱۰ تا ۱۱ آگوست ۱۹۱۱) که در بالا به آن مختصراً اشاره‌ای شد. ورود وی به شهر بندری پورت‌سعید در اول سپتامبر ۱۹۱۰ بوده است.

مرتبۀ دوم:

 به مدت ۱۰۴ روز یا ۳ ماه و ۱۴ روز (از ۱۲ دسامبر ۱۹۱۱ تا ۲۵ مارس ۱۹۱۲)

مرتبۀ سوم:

 به مدت ۱۶۹ روز یا ۵ ماه و ۱۶ روز (از ۱۶ جون تا ۲ دسامبر ۱۹۱۳)

سخنان پایانی عبدالبهاء در هنگام خروج از پورت‌سعید:

در آخرین دقایقی که عبدالبهاء از پورت‌سعید خارج می‌شد، خطاب به «احمد سهراب» که به‌صورت اتّفاقی از خروج وی خبردار شده بود، چنین گفت:

«به احبّاء بگویید: ملاحظه نمایید من درحالی‌که حال حرکت از یمین (راست) به شمال (چپ) ندارم و از ضعف ظاهری، تکلّم نتوانم به جهت اعلای کلمه‌الله و تبلیغ امرالله و نشر نفحات الله، سفر اختیار و ترک دیار و یار و اغیار نمودم و بااین‌حالت، قیام به خدمت امر و بذل همّت و تبلیغ امر جمال قدم (بهاءالله)، جَلَّت عَظَمَتُهُ، می‌نمایم؛ زیرا تا در سجن (زندان) بودیم و قلعه‌بند، دل‌خوش و سرشار بودیم که در سبیل جمال مبارک (بهاءالله) مسجون (زندانی) و قلعه‌بندیم. بعد از ارتفاع (رفع) سجن و آزادی از قلعه‌بندی به چه می‌توان دل‌خوش نمود و در این عالم فانی زیست کرد جز قیام به جان‌نثاری و خدمتگزاری و نشر نفحات باری؟ …»۲۲

 عبدالبهاء در اسکندریه (مرتبۀ اول)

همان‌طوری که در بالا ذکر شد، عبدالبهاء در ابتدا وارد پورت‌سعید شد و یک ماهی را در آنجا به سر برد و سپس به اسکندریه نقل‌مکان کرد. حال، نگاهی به شهر بندری اسکندریه می‌اندازیم که سومین شهر بزرگ مصر است و توسّط اسکندر بزرگ، تأسیس شده است. شهری دارای بندری بزرگ که بسیاری از کشتی‌ها را پذیراست. عبدالبهاء، همان‌طور که از قبل اشاره شد، قصد سفر و ماندن در این شهر نداشت؛ به این صورت که هدف اصلی وی قدری استراحت در پورت‌سعید و سپس عزیمت به اروپا بود. هنگامی‌که وارد پورت‌سعید می‌شود و چند روزی استراحت می‌کند؛ سفر خود را ادامه می‌دهد؛ ولی در کشتی، حال وی دوباره بد و مجبور می‌شود در بندر اسکندریه از کشتی پیاده گردد.

وقتی در بندر اسکندریه از کشتی پیاده می‌شود معلوم می‌گردد که آب‌وهوای این شهر، بهتر از پورت‌سعید است و به مزاج او بیشتر می‌سازد. عبدالبهاء استراحت را برای لذّت، انجام نمی‌داد؛ بلکه به جهت تجدیدقوا و آماده شدن هر چه بیشتر برای خدمت، لازم می‌دانست.۲۳ در زمان اقامت در اسکندریه حتّی بسیاری از افراد مخالف وی به دیدارش آمدند و بعد از ملاقات، تقلیب شدند و جزو ستایندگانش درآمدند. گروهی از روزنامه‌نگاران ایرانی و عرب بودند که بعد از ملاقات با وی مقالاتی در تجلیل او در روزنامه‌های خود منتشر نمودند که به نقل نمونه‌هایی از آنها خواهیم پرداخت. عبدالبهاء در هنگام اقامت در اسکندریه به امور روزانه هم می‌پرداخت. ازجمله به مغازه‌ها و مسجد و حتّی دیدار زندانیان می‌رفت. لطف و محبّت وی شامل همگان بود. بنا به نوشتۀ «محمّد یزدی»، عبدالبهاء بعد از ورود به اسکندریه، منزلی اجاره نمود و برخی از افرادی که به دیدارش می‌آمدند در این منزل، ساکن می‌شدند.

سفر اوّل و اقامت در اسکندریه اتّفاقاً مصادف شده بود با ماه محرّم، ماه شهادت امام حسین و ازآنجایی‌که عبدالبهاء به شعائر اسلامی احترام می‌گذاشت و نه‌تنها نماز و روزۀ اسلامی را به‌جا می‌آورد؛ بلکه گاهی در مراسم مذهبی مسلمانان نیز شرکت می‌کرد، در آن هنگام نیز بنا به موقعیت، مراسمی مخصوص از طرف وی برای عزاداری امام حسین برگزار شد و به جهت ارج و احترام امام حسین، به فقرا سفره داد و به آنها اعانت کرد.۲۴ جناب حسن موقر بالیوزی، تاریخ‌نویس بنام بهائی، حکایتی نقل می‌کند که خلاصۀ آن چنین است:

«ایرانیان، عبدالبهاء را به مجلس سوگواری امام حسین دعوت کردند و ایشان هم اجابت فرمودند. ایشان حتّی پیراهنی به‌عنوان هدیه به سخنران آن جمع عنایت می‌فرمایند که شاید به خاطر توانایی او در شرح و بیان حقایق ماجرای عاشورا بوده است. در ضمن به برگزارکنندگان آن مراسم نیز وجهی مرحمت می‌فرمایند تا مجلس سوگواری دیگری از طرف ایشان ترتیب دهند و تهی‌دستان را دعوت و اطعام کنند

همان‌طوری که پاریس در اروپا و نیویورک در آمریکا، مرکز فعّالیت عبدالبهاء بوده است؛ می‌توان اسکندریه را نیز به‌عنوان مرکز فعّالیت او در مصر دانست؛ چراکه بیشترین اقامت و فعّالیت‌های مهم وی در این شهر، اتفاق افتاده است. اگرچه در هنگام ورود به هتل ویکتوریا رفت؛ ولی بعد از مدّت کوتاهی به منزلی نه‌چندان دور از آن هتل، نقل‌مکان کرد که محلّ بسیاری از ملاقات‌ها با بهائیان و غیر بهائیان نیز بود.

 عبدالبهاء در قاهره

 عبدالبهاء بعد از اسکندریه در اوایل ماه می به خاطر تغییر آب‌وهوا به قاهره می‌رود و حدود سه ماه در حومۀ آن شهر در محلّه‌ای به نام «زیتون» اقامت می‌کند. بعد از سه ماه به محلّۀ دیگری بنام «رَمله» رفت که حدود ۱۸۰ کیلومتری اسکندریه است. در جولای همان سال به همراه «میرزا اسدالله قمی»، «میرزا منیر زین»، «میرزا محمود» و «خسرو» به شهر اسکندریه بازگشت.

نکتۀ قابل‌توجّه دربارۀ زیتون این است که آن محلّه جایی بود که بسیاری از ملاقات‌های عبدالبهاء با افراد مختلف رخ داد، افرادی مانند اندیشمند شهیر، «شیخ محمّد عبده» که با عبدالبهاء در ۱۸۸۰ در بیروت ملاقات و دوستی داشت و دربارۀ اصلاحات اجتماعی باهم مکاتبه داشتند. وی در زمان ملاقات با عبدالبهاء، مفتی بزرگ و استاد برجستۀ دانشگاه معتبر الازهر قاهره بود که با گرمی به استقبال و ملاقات عبدالبهاء آمد.۲۵

شیخ محمّد عبده

همان‌طوری که از قبل گفته شد عبدالبهاء بنا به احترام به رسوم و شعائر اسلامی، نه‌تنها به مساجد آنان می‌رفت؛ بلکه نماز اسلامی را نیز به‌جا می‌آورد. نمونه‌ای از آن هنگامی است که در حومۀ قاهره اقامت داشت و برای احترام به مسجدی که به نام زینب (دختر محمّد) بنا شده بود؛ نماز جمعه را در آنجا به‌جای می‌آورد.۲۶

 عبدالبهاء در اسکندریه (مرتبۀ دوم)

همان‌طوری که اشاره شد، عبدالبهاء بعد از حدود سه ماه اقامت در محلۀ زیتون قاهره در ۲۲ ژوئیه به محلّۀ رَملۀ اسکندریه بازگشت. در رمله گاهی در خیابان‌ها قدم می‌زد و گاهی سوار تراموای برقی می‌شد و اوقاتی هم به منزل فقرا می‌رفت و به آنان سر می‌زد. بسیاری از فقرا وی را خوب می‌شناختند؛ چراکه به‌دفعات به دیدار آنان رفته بود. حقیقتاً وی در طول زندگی خود روزی نبود که به فکر فقرا نباشد. عبدالبهاء تا جایی که امکان داشت، جشن‌های نوروزی را برگزار می‌کرد و به سنّت‌های خوب ایرانی احترام می‌گذاشت. در ایام اقامت در اسکندریه نیز در سال ۱۹۱۲ جشن عید نوروز را در هتل ویکتوریا با حضور ۸۵ نفر برگزار کرد و در آن جشن دربارۀ اهمّیت نوروز خطابه‌ای ایراد نمود.۲۷ این بار حدود نوزده روز در قاهره اقامت داشت تا سرانجام قوای جسمانی‌اش یاری کرد و در تاریخ ۱۱ اوت ۱۹۱۱ با کشتی کُرسیکا۲۸ عازم شهر بندری مارسی در فرانسه شد که شروعی بود برای سفرهای نه ماه و دو هفته و دوروزۀ مرتبۀ اوّل اروپا. وی بعدازاین سفر اوّل اروپایی‌اش در اوایل دسامبر همان سال به مصر بازگشت. ما اطّلاعات چندانی دربارۀ مرتبۀ دوم اقامت عبدالبهاء در مصر نداریم. فقط می‌دانیم که وی در ۲۵ مارس ۱۹۱۲ سوار کشتی سِدریک۲۹ و بعد از ۱۶ روز، یعنی در تاریخ ۱۰ آوریل همان سال، وارد شهر نیویورک شده است. آنچه مشخّص است آنکه کشتی سِدریک در مسیر بین اسکندریه و نیویورک در رفت‌وآمد بوده و در سر راه نیز توقّفی در شهر بندری ناپل در ایتالیا داشته است. محلّی که شوقی ربّانی و خسرو (خدمتکار شخصی عبدالبهاء) را به بهانۀ بیماری چشم، مجبور به خروج از کشتی کردند و در ادامه، کشتی از ناپل به مقصد نیویورک حرکت نمود؛ و آن دو نفر را به مصر برگرداندند.۳۰

اسامی برخی از افرادی که در مصر به ملاقات عبدالبهاء نائل آمدند به شرح ذیل است:

۱) شیخ علی یوسف (۱۹۱۳- ۱۸۶۳)

۲) میرزا احمد یزدی: او در بازگشت از اروپا اجازۀ ملاقات خواست و در اسکندریه به حضور وی رسید.۳۱

۳) سیّد اسدالله قمی

۴) سیدنی اسپراگ۳۲

در یادداشتی که اسپراگ از خود به یادگار گذاشته و در نجم باختر درج‌شده است، ذکر می‌کند که وی بسیاری از نامه‌هایی را که از آمریکا برای عبدالبهاء می‌رسیده؛ به درخواست او به فارسی ترجمه می‌کرده است.

۵) ولسلی تودور پل۳۳: در رملۀ اسکندریه در اواخر نوامبر ۱۹۱۰ به مدّت نه روز به حضور عبدالبهاء رسید.

ولسلی تودور پل

۶) لویی گریگوری۳۴ (۱۹۵۱-۱۸۷۴) از بهائیان سیاه‌پوست آمریکایی بود که بعداً عضو محفل ملّی آمریکا شد و بعد از طرف «شوقی ربّانی» به سمت «ایادی امرالله»۳۵ منصوب شد. وی بنا به درخواست مجلّۀ نجم باختر، خاطرات خود را از دیدار با عبدالبهاء در رمله نوشت که در شمارۀ ۱۰ آن مجلّه به چاپ رسیده است. ازجمله مطالب جالبی که وی نوشته این است که عبدالبهاء تأکید به اتّحاد و محبّت بهائیان نسبت به یکدیگر می‌کرد و اینکه بهاءالله بهشت را در شادی و صلح می‌داند و دیگر آنکه امروز شادی و صلح در شخص عبدالبهاء، نهفته است. بقیۀ مقاله مالامال است از تعریف‌هایی از عبدالبهاء.

لویی گریگوری

۷) میرزا مهدی خان زعیم الدّوله: در ابتدا دشمن بود و بعد از ملاقات، کاملاً نظرش عوض شد و بسیار محترمانه رفتار کرد.

۸) شیخ محمّد بخیت: از فرهیختگان بزرگ عرب بود که بسیار شیفتۀ عبدالبهاء شد.

شیخ محمّد بخیت

۹) شیخ محمّد رشاد: از بزرگان عرب.

۱۰) جرجی زیدان: نویسندۀ بزرگ لبنانی

جرجی زیدان

۱۱) عبّاس حلمی دوم: پادشاه مصر

عبّاس حلمی دوم: پادشاه مصر
عبّاس حلمی دوم

۱۲) شاهزاده محمّدعلی: ولیعهد مصر بود که عبدالبهاء را «مهم‌ترین شخصیت قرن» می‌دانست و با مهربانی وی را «عبّاس بابا» می‌نامید.۳۶

۱۳) عبّاس محمود العقاد: نویسندۀ معروف مصری با عبدالبهاء ملاقات نمود و مقاله‌ای نوشت با عنوان «ساعتی با عبدالبهاء».

عبّاس محمود العقاد: نویسندۀ معروف مصر
عبّاس محمود العقاد

۱۴) خواجه حسن نظامی: از فضلای اهل هند.

نام برخی روزنامه‌هایی که در مصر راجع به عبدالبهاء مطلبی نوشته‌اند:

۱) روزنامۀ مقطم: یکی از مهم‌ترین روزنامه‌های مصر بوده که در تاریخ ۲۸ نوامبر ۱۹۱۰ در مقاله‌ای مفصّل به دفاع از دیانت بهائی پرداخت.

۲) روزنامۀ الاهرام: روزنامه‌ای به زبان عربی که در سال ۱۸۷۵ تأسیس شد و پرتیراژترین روزنامۀ دولت مصر بوده. این روزنامه، مقاله‌ای به تاریخ ۱۹ ژانویه دربارۀ عبدالبهاء به چاپ رساند که پر از تعریف و تمجید از وی بود و دربارۀ دین جدید و اخلاقیات آن نوشت. همچنین از تأثیرات عبدالبهاء بر دیگران و خدماتش به فقیران شهر صحبت می‌کند.۳۷

۳) روزنامۀ وادی نیل۳۸: در مقاله‌ای تمام صفحه به تاریخ ۲۲ مارس سال ۱۹۱۱ در صفحۀ اول دربارۀ زندگانی و پیام عبدالبهاء نوشت.

۴) روزنامۀ مؤید: سردبیر آن از قبل، مخالفت‌های زیادی با عبدالبهاء می‌کرد؛ ولی وقتی ملاقاتی با وی داشت مجذوبش شد و مقالاتی در معرّفی او در این روزنامه نوشت.

۵) هفته‌نامۀ چهره‌نما: همان حکایت روزنامه مؤید تکرار شد.

نمونه‌ای از یکی از مصاحبه‌هایی که در مصر با عبدالبهاء انجام شده است در ادامه نقل می‌شود:

«سیدنی اسپراگ» در ادامۀ یادداشت خود که در نجم باختر نیز منتشر شده است از مصاحبه‌ای یاد می‌کند که خواندنی است و خلاصۀ آن به این شرح است:

 «وقتی روزنامه‌نگاری آمریکایی به نام ویلیام آلیس۳۹ از طرف روزنامه کانتینت۴۰ جهت مصاحبه با عبدالبهاء به اسکندریه آمد و آقای اسپراگ مترجم این مصاحبه بود. یکی از نخستین سؤالاتی که از عبدالبهاء کرد این بود که تعداد پیروان شما چند نفر است؟ و عبدالبهاء پاسخی تاریخی می‌دهد، به‌طور خلاصه می‌گوید که ما آماری نداریم و اهمّیتی هم به این آمار نمی‌دهیم؛ چراکه یک الماس بیشتر از هزاران سنگ، ارزش دارد و در ضمن من آنان را پیروان خود نمی‌دانم بلکه آنان را دوست خود می‌دانم

سابقۀ سفرهای خانوادۀ عبدالبهاء به مصر

از شواهد چنین برمی‌آید که زنان و کودکان از ممنوعیت خروج از فلسطین مستثنی بودند و می‌توانستند از حیفا و عکا خارج شوند. به همین جهت بود که به‌عنوان‌مثال خواهر عبدالبهاء، «ورقه علیا»، بعد از صعود بهاءالله برای تجدیدقوا و تسکین آسیب‌های ناشی از ظلم‌های واردشده به وی و غم درگذشت پدرش، به درخواست عبدالبهاء به همراه دختر بزرگ عبدالبهاء، ضیائیه خانم، به مصر رفت و میهمان «حاجی میرزا حسن خراسانی» بود. بعداً در زمان حضور عبدالبهاء در مصر، بار دیگر به درخواست برادرش برای دیدار با وی به آنجا رفت.

از دیگر افراد خانوادۀ عبدالبهاء که به مصر رفت همسر عبدالبهاء، «منیره خانم» ملقّب به «مادر مقدّس» بود که البتّه این نخستین سفرش به مصر نبود. از دیگر افراد خانوادۀ وی که به مصر آمد چهار دختر وی بودند که در زمان‌های مختلف به دیدار پدر خود رفتند. همچنین نوۀ بزرگ عبدالبهاء، «شوقی افندی» که قصد همراهی وی را در سفر به آمریکا داشت؛ ولی متأسّفانه بنا به علل مغرضانه‌ای مأموران گذرنامه در بندر ناپل از سفر وی جلوگیری کردند.

سفر همسر عبدالبهاء، منیره خانم، به مصر

در دوران تبعید به سرزمین عثمانی خانوادۀ عبدالبهاء از سفر به خارج از شهر و منطقۀ سکونت خویش ممنوع بودند؛ ولی همان‌طوری که اشاره شد این محدودیت، شامل حال همسر عبدالبهاء، منیره خانم، نمی‌شد؛ چراکه وی جزء کسانی نبود که از ابتدا به دستور دو دولت ایران تبعید شده بودند و جزء زندانیان دولت عثمانی به‌حساب نمی‌آمد. وی در سال ۱۸۷۲ وارد عکا شده، به عقد ازدواج عبدالبهاء درآمده بود؛ بنابراین او همانند دیگرکسانی که زندانی حکومت نبودند، می‌توانست که به هر جا که میل داشت سفر کند. بااین‌حال، در طول ۲۵ سال، مداوم همراه همسرشان، عبدالبهاء که اجازۀ خروج نداشت؛ هر بلایی را به جان، تحمّل کرده، در کنار وی و بقیۀ زندانیان زندگی کرد.

ابوالفضایل گلپایگانی در مصر

ابوالفضایل گلپایگانی در سال ۱۸۹۴ به‌قصد تبلیغ و استحکام جامعۀ بهائیان، وارد مصر شد.
ابوالفضایل گلپایگانی

ازجمله بهائیان در زمان عبدالبهاء، «ابوالفضایل گلپایگانی» (۱۹۱۴-۱۸۴۴) بود که در سال ۱۸۹۴ به‌قصد تبلیغ و استحکام جامعۀ کوچک، ولی رو به رشد بهائیان، وارد مصر شد. آن عالم بزرگ به سفارش عبدالبهاء، در ابتدا با حکمت فراوان و به‌طور غیرعلنی به معرّفی تعالیم بهاءالله می‌پرداخت. ازجمله در ابتدا به تدریس در دانشگاه معتبر اسلامی «الازهر» در مواضیع فلسفه، منطق، کلام، تاریخ و… مشغول شد. همین باعث شد بسیاری از دانشگاهیان به آیین بهائی اقبال نمایند.۴۱ کم‌کم در مصر (سال ۱۹۰۳) آثار و نامه‌های بهاءالله به چاپ رسید.۴۲ آثاری مانند اشراقات، طرازات، تجلّیات، چهار وادی، هفت وادی و بسیاری دیگر. درعین‌حال، از سال ۱۸۹۹ بهائیان غربی از راه مصر برای زیارت آرامگاه بهاءالله که در میان بهائیان به «روضۀ مبارکه» مشهور بود و همچنین دیدار با عبدالبهاء به عکا آمدند. بالاخره جناب ابوالفضایل در اوایل سال ۱۸۹۹ به دعوت عبدالبهاء از قاهره به عکا آمد و سپس به سفارش وی و به‌قصد تشکیل کلاس‌های مطالعۀ معارف بهائی برای بهائیان آمریکا و اروپا به غرب، سفر کرد و به استحکام جوامع بهائی قیام نمود. سرانجام، بار دیگر در سال ۱۹۰۴ به مصر بازگشت و مشغول تألیف کتاب‌ها و رسایل فراوانی شد؛ تا اینکه در ۲۱ ژانویه سال ۱۹۱۴، یعنی فقط چند هفته پس از رفتن عبدالبهاء از مصر، درگذشت.۴۳

همراهان عبدالبهاء در مصر

همان‌طور که اشاره شد عبدالبهاء برای حفظ آرامش و آسایش بهائیان ساکن عکا و حیفا، بدون اعلام قبلی به آنها از حیفا با کشتی به مقصد پورت‌سعید حرکت کرد و به‌محض اینکه فرصت را مناسب دید نامه‌ای خطاب به همسرش، منیره خانم، فرستاد که خبر از این سفر می‌داد. در ابتدای ورود، طی مکتوبی خواست که خدمتکار شخصی و بسیار وفادارش به نام «خسرو» را که اصلاً اهل برمه، یا میانمار امروز، بود و از سال‌های نوجوانی نزد عبدالبهاء زندگی می‌کرد، به مصر بفرستند.

همراه دیگرش، «سید اسدالله قمی» بود که نوشته‌هایی از خود دربارۀ اقامت مصر به جا گذاشته است. وی جزء خدمتگزاران عبدالبهاء در مصر و همچنین سفرهای غرب بوده است.

یکی دیگر از همراهان عبدالبهاء در مصر و اروپا، «احمد سهراب» (۱۹۵۸-۱۸۹۳) بود. او ازجمله منشیان و مترجمانی بود که در بین سال‌های ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۹ در خدمت عبدالبهاء بود. وی بعداً از طرف «شوقی ربّانی»، رهبر وقت جامعۀ بهائیان، به علّت رفتار مغایر موازین روحانی بهائی در سال ۱۹۳۹ از جامعۀ بهائی اخراج شد. او در هنگام همراهی عبدالبهاء، گزارش‌های روزانۀ خود را یادداشت و برای نشریۀ بهائی «نجم باختر» می‌فرستاد که شامل یادداشت‌های مصر، از تاریخ اوّل جولای تا ۳۰ سپتامبر ۱۹۱۳ نیز هست. هنگامی‌که ابوالفضایل گلپایگانی در سال‌های ۱۹۰۱ و ۱۹۰۲ در آمریکا بود؛ به دستور عبدالبهاء، احمد سهراب در خدمت ابوالفضایل بود. وی بعداً در سال ۱۹۲۹، خاطرات خود را در ایّام مصر با عنوان «عبدالبهاء در مصر»۴۴ به طبع رساند.

سفر عبدالبهاء به اروپا

عبدالبهاء در ۱۱ آگوست ۱۹۱۱ توسّط کشتی کُرسیکا۴۵ از بندر اسکندریۀ مصر به سمت شهر مارسی۴۶ فرانسه عازم شده، سفر دوسالۀ خود را به اروپا و آمریکا آغاز کرد که شرح آن مفصّل و جداگانه است. در پایان آن سفرها عبدالبهاء مجدّداً در اواخر ماه جون ۱۹۱۳ به مصر بازگشت و تا اوایل اکتبر همان سال در مصر اقامت داشت.

سفر عبدالبهاء به آمریکا

 عبدالبهاء از بندر ناپل در کشور ایتالیا با کشتی سِدریک۴۷ در تاریخ ۱۲ آوریل ۱۹۱۲ وارد شهر نیویورک شد. همان‌طور که ذکر شد عبدالبهاء در هنگام خروج از حیفا لااقل به‌ظاهر در ابتدا هیچ قصدی برای سفر به آمریکا نداشت؛ ولی به هنگام اقامت در مصر، دعوت‌نامه‌های متعدّدی، نه‌تنها از جانب بهائیان آمریکا؛ بلکه از جوامع غیر بهائی، مانند جوامع صلح‌طلب برای وی ارسال شد. عبدالبهاء در ابتدا پاسخ خویش را مشروط کرده بود به شرط اتّحاد احبّای آن دیار و رفع اختلافاتی که نظرات «دکتر ابراهیم خیرالله» در میان بهائیان آمریکا ایجاد کرده بود. البتّه عبدالبهاء برای رفع شبهات بهائیان آمریکا دانشمندانی مانند «ابوالفضایل گلپایگانی» و «فاضل مازندرانی» را به آمریکا اعزام کرده بود. سرانجام آن اتّحاد و همبستگی کم‌کم به مرحله‌ای رسید که عبدالبهاء تشخیص داد زمینۀ سفر به آنجا مهیا شده است. به‌طور خلاصه به بهائیان آمریکا می‌گفت که آنها باید مانند زنجیری آهنی یا طلایی باشند که به هم متّصل هستند؛ به‌عبارت‌دیگر، اتّحاد بهائیان باید این‌چنین باشد.

سفر عبدالبهاء به آمریکا نه‌تنها از ابتدا مشخّص نبود؛ بلکه در زمان اقامت وی در مصر نیز هنوز نامعلوم بوده است. حتّی در بهائی‌نیوز به تاریخ ۲ مارس ۱۹۱۱ اشاره شده است و خبر از تاریخ ۲۱ فوریه همان سال می‌دهد که عبدالبهاء در سال ۱۹۱۱ به آمریکا سفر نخواهد کرد.۴۸

سرانجام عبدالبهاء در تاریخ ۲۵ مارس ۱۹۱۲ از بندر ناپل۴۹ ایتالیا با کشتی سِدریک، عازم نیویورک شد که شرح آن ماجرا نیز طولانی است و در این گفتار نمی‌گنجد.

کشتی سدریک؛ عبدالبهاء با این کشتی به نیویورک رفت

 عبدالبهاء در پورت‌سعید مصر (مرتبه سوم)

 عبدالبهاء در ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۳ برای مرتبۀ سوم و آخرین بار در بازگشت از اروپا و آمریکا توسّط کشتی هیمالیا۵۰ وارد شهر بندری پورت‌سعید در مصر شد و این مرتبه مدت ۲۴ روز در این شهر اقامت کرد.۵۱ از نکات جالب اینکه به‌محض ورود، عبدالبهاء تلگرامی به حیفا می‌فرستد مبنی بر اینکه زائرانی که در حیفا منتظر وی بودند برای دیدار به پورت‌سعید بیایند و چون تعداد آنان زیاد بود و در سالن هتل محل اقامت وی به اندازۀ کافی جا نبود، در پشت‌بام همان هتل چادری برافراشتند که جلسات ملاقات در آنجا برگزار گردد.۵۲ دیگر آنکه در این بازگشت بود که عبدالبهاء طریقۀ مناجات‌خوانی را به شوقی افندی یاد می‌دهد. همراهان وی در بازگشت به مصر عبارت بودند از «سیّد اسدالله قمی»، «میرزا علی‌اکبر نخجوانی»، «میرزا محمود زرقانی» و «میرزا احمد سهراب». آب‌وهوای پورت‌سعید این بار نیز موافق حال عبدالبهاء نبود، بنابراین تصمیم گرفت که به اسکندریه برود. در ابتدا به هتل ویکتوریا رفت و بعد منزلی را در محلّۀ رملۀ اسکندریه اجاره کرد.

وضعیت جسمانی وی همچنان روبه‌راه نبود. به گمان نگارنده، سختی‌های سفرهای طولانی اروپا و آمریکا بار دیگر وی را دچار مشکلات جسمانی نموده بود. در این هنگام با اصرار بهائیان حیفا، تصمیم گرفت که به آنجا برگردد؛ بنابراین در ۲ دسامبر از بندر اسکندریه، عازم حیفا شد و بعد از ۳ روز، یعنی در ۵ دسامبر ۱۹۱۳ به آنجا وارد شد.۵۳

خلاصه و نمونه‌ای از برخی بیانات شفاهی عبدالبهاء در مصر۵۴

  •  عبدالبهاء دربارۀ دشمنان آیین بهائی می‌گفت که دیانت بهائی، دشمنان بسیاری دارد و بهائیان از این بابت باید بسیار خوشحال باشند. رهبران مذهبی از چپ‌وراست حمله می‌کنند و همان ما را قوی‌تر می‌کند. ما آسیب‌پذیر نیستیم. …۵۵
  • هنگامی‌که نویسنده‌ای هندی با وی دربارۀ تعلیم‌وتربیت مصاحبه می‌کرد در پاسخ به سؤال او که چگونه می‌توان در دنیا سعادتمندی ایجاد کرد، گفت که ابتدا همۀ ما باید نهایت سعی خود را برای بهتر کردن وضعیت اساسی و بنیادی طبقۀ کمتر مرفّه جامعه بکنیم. وسیلۀ بسیار مهم در این جهت، تربیت روحانی است.۵۶
  • ازجمله مسائل مهم مطرح‌شده در مصر، موضوع جنگ جهانی و راه‌حل آن بود. می‌گفت که حال، دنیا نیازمند قدرت الهی است. احساس برتری گروهی بر گروه دیگر باید از میان برداشته شود. ممکن است که گاهی داروهایی برای این دردها تجویز شود که البتّه موقتی است و داروی اصلی و اساسی و دائمی، همان قدرت روحانی عشق و محبّت است که دنیا را می‌تواند نجات دهد. قدرت روحانی عشق، دل‌ها را تقلیب می‌کند، روح می‌بخشد و افکار را متعالی می‌نماید و اسرار حقیقت و دوستی را آشکار می‌کند.۵۷
  • اگرچه زندگی عبدالبهاء سرشار بود از انواع مشکلات؛ ولی درعین‌حال، شوخ‌طبعی نیز شیوۀ برجستۀ وی بود. گاهی از حکایات مزاح‌آمیز برای دوستان، تعریف می‌کرد. در جمعی از دوستان گفت که هرازگاهی مزاح، لازم است. مزاح، نمک صحبت است.۵۸
  •  عبدالبهاء، دانشجویان بهائی را تشویق به ادامۀ تحصیلات عالیه می‌کرد؛ حتّی در مراحل بسیار بالای علمی. می‌گفت بهائیان باید در پیشرفت‌های روحانی و سطح بالای علمی، بسیار کوشا باشند.۵۹

نگاهی مختصر به منابع اصلی

نجم باختر۶۰: برای رساندن اخبار سفرهای عبدالبهاء به بهائیان غرب در سال ۱۹۱۰ این مجلّه شروع به کار کرد. شمارۀ نخست آن فقط به زبان انگلیسی به نام «اخبار امری»۶۱ بود که اوّلین شمارۀ آن در ۲۱ مارس ۱۹۱۰ شروع به کار نمود و از شمارۀ ۲ به بعد، قسمت فارسی‌زبان نیز به آن اضافه شد و به نام «نجم باختر» و قسمت دیگر آن به زبان انگلیسی با نام جدید «Star of the west» به چاپ می‌رسید. این مجلّۀ وزین برای ۲۵ سال، یعنی تا سال ۱۹۳۵ منتشر می‌شد. بسیاری از مطالب این مقاله از این منبع، گرفته و نقل شده است. مطالب منتشرشده در این مجموعه از نامه‌هایی است که «میرزا احمد سهراب»۶۲ از همراهان آن به غرب می‌فرستاده است. این نامه‌ها به نام «یادداشت‌های احمد سهراب» مشهور بوده است. «آهنگ ربانی» نیز این مجموعه را جمع‌آوری و در کتابی به نام «سرکار آقا در مصر»۶۳ منتشر کرده است که از زحمات ایشان کمال تشکر را دارم.

شاید این مقاله نیز برایتان جالب باشد:
عبدالبهاء، ملاقات شرق و غرب

یادداشت‌ها:

۱ – Shoghi Effendi, God Passes By, p. 176
۲- Mirza Haydar-Ali, Bihjatu’s-Sudur (Stories from the Delight of Hearts) translated by A.Q. Faizi.
۳ – In the Heart of Events, (The Baha’i Faith in Egypt), A narrative by Rowshan and Nabil Mustapha.
۴ -Quoted in “Bahaitravelswest. #9-100 years ago.
۵ – در یک نوبت چکی به مبلغ ۱۸۰۰۰ دلار ارسال کردند که تماماً پس فرستاده شد.
۶ – سفرهای بهائیان غربی به ارض اقدس برای دیدار عبدالبهاء از دسامبر ۱۸۹۸ شروع شده بود.
۷ – Marseille
۸ – از بزرگان یاران باب و دوستداران بهاءالله (تذکرةالوفاء از آثار عبدالبهاء)
۹ – وی منشی عبدالبهاء و بعداً هم منشی شوقی ربانی بودند.
۱۰ – همراه آن در سفرهای اروپا و آمریکا
۱۱ – اهل برمه
۱۲ -‌Baha’i News, December 12, 1910 (later in نجم باختر No. 7, February 1911)
۱۳ – Mr. and Mrs. Joseph Hannen
۱۴ – Ahmad’s Diary of Abdul-Baha
۱۵ – Sydney Sprague(1943-1875)
وی داماد میرزا اسدالله اصفهانی بود که به دستور عبدالبهاء به ایران سفر کرد و در ادارۀ مدرسۀ تربیت خدمت کرد و عبدالبهاء به او لقب اسکندر، داده بود.
۱۶ – Isabella Brittingham
۱۷ -Star of the West, vol. 1, n. 12 (16 October, 1910)
۱۸ – شوهر خواهر منیره خانم، همسر عبدالبهاء و پدر دکتر امین‌الله فرید کسی که جزء همراهان و مترجمان عبدالبهاء در سفر وی به غرب بود.
۱۹ -Star of the West, vol. 1, n. 12 (16 October 1910, p. 1)
۲۰ – Khedivial steamer (کشتی که خط سیرش در سواحل مصر بود و بعداً به اروپا و آمریکا نیز ادامه پیدا کرد و تا اواسط قرن ۱۹ میلادی به کار خود ادامه داد و بعداً در سال ۱۹۶۱ توسط دولت مصر به United Arab Maritime Company تغییر نام داد)
۲۱ – همان‌جا (شماره ۱۱)
۲۲ -Star of the West, Vol. 1, n.15 (December 12, 1910), pp. 2-3
۲۳ -Tablets, vol. 2, p. 460 (ترجمه از انگلیسی توسط کیومرث مظلوم؛ پیام بهائی؛ شماره ۳۹۱)
۲۴ – Balyuzi, Abdul-Baha, p. 137
۲۵ – همان‌جا
۲۶ -Balyuzi, Abdul-Baha, p. 138
۲۷ -Star of the West, vol. 9, n. 1 (March 21, 1918), pp. 8-9
۲۸ – S.S Corsica
۲۹ – Cedric
۳۰ -Memories of Shoghi Effendi, Baha’i World, vol. 19 (1983-1986), p. 756
۳۱ -Baha’i News, Vol. 1, November 4, 1910
۳۲ – Sydney Sprague
۳۳ – Wellesley Tudor pole
۳۴ – Luis G. Gregory
۳۵ – یکی از سمت‌های تشکیلات بهائی است که بعد از درگذشت شوقی ربّانی امکان انتصاب افراد دیگری نبود.
۳۶ -Star of the West, vol. 20, no.10 (January 1930), p. 301
۳۷ -Baha’i News, Vol.1, Chicago, No. 19
۳۸ – The Valley of the Nile
۳۹ – Willaim Ellis
۴۰ – Continent
۴۱ – Mirza Habibullah Afnan, Memoires of the Bab, Baha’u’llah and Abdul-Baha, Chap 3.
۴۲ -Miftahu Babi-l-Abwab (The key to the Gate of Gates)
۴۳ -برای مطالعه بیشتر می‌توانید به کتاب ابوالفضایل اثر روح‌الله مهرابخانی مراجعه فرمایید.
۴۴ – Abdul-Baha in Egypt
۴۵ – S.S Corsica
۴۶ – Marseilles
۴۷ – S.S. Cedric
۴۸ -Baha’i News, Vol. 1, Chicago (March 2, 2911) No. 19
۴۹ – Naples
۵۰ – Himalaya
۵۱ -Star of the West, vol.4, n.7 (July 13, 1913) p.121
۵۲ -Ibid
۵۳ -Balyuzi, Abdul-Baha, p. xii
۵۴ – مطالب در این بخش البتّه جزء نوشته‌های موثق عبدالبهاء، محسوب نیست بلکه در یادداشت‌های میرزا احمد سهراب آمده است.
۵۵ – The Master in Egypt, edited by Ahang Rababni, p. 53
۵۶ – Ibid, p. 52
۵۷ – Ibid, p. 49
۵۸ – Ibid, p. 285
۵۹ – Ibid, pp. 305-306
۶۰ – Star of the West
۶۱ – Baha’i News
۶۲ – Sohrab’s diary
۶۳ – The Master in Egypt

3
  • داریوش لمیع

.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید

ارسال دیدگاه

حد اکثر ۵۰۰ کلمه

38 دقیقه

مقالات اخیر

فیلم های اخیر