https://ganjepenhan.com/%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%87%d8%a7-%d8%aa%d9%88%d9%84%d9%91%d8%af-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86-%d9%81%d8%b5%d9%84%db%b2%d9%82%db%b4-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%b9%d8%a7%d9%84%d9%85/

توضیح گنج پنهان

جناب دکتر نادر سعیدی اجازه داده‌اند که از نوشتۀ ایشان با عنوان «عبدالبهاء و تولّد انسان» در سایت «گنج پنهان» بهره بریم؛ بنابراین ما از این فرصت استفاده می‌کنیم و این اثر را در چند قسمت تقدیم مخاطبان عزیز می‌نماییم.

بخش اول: اتّحاد شرق و غرب و تولّد انسان

بازسازی دین، هویت و فرهنگ در سفر عبدالبهاء به غرب

ادامۀ فصل ۲: تعالیم بهاءالله و تولّد انسان (قسمت چهارم)

وحدت عالم انسانی

وحدت عالم انسانی

امّا چهار اصل برابری زن و مرد، آزادی راستین، آموزش‌وپرورش عمومی و زبان مشترک جهانی، همگی جلوه‌های گوناگونی از اصل دیگری هستند که در جهان‌بینی بهاءالله و در سخنرانی‌های عبدالبهاء همواره به‌عنوان مهم‌ترین اصل آیین بهائی معرفی می‌گردد. این اصل، هدف آیین بهائی و عصارۀ همۀ تعالیم بهاءالله است. این اصل، چیزی نیست جز اصل وحدت عالم انسانی.

تمامی تعالیم بهاءالله و تمامی سخنرانی‌های عبدالبهاء، بازتابی از همین اصل بنیادی است. وحدت عالم انسانی درواقع، تحقّق راستین تولّد انسان، بلوغ انسان، ظهور خرَد، رهایی انسان از انحطاط به ورطۀ تنازع بقا و تحقّق آزادی راستین است. همانند پدرش، بهاءالله، عبدالبهاء در گفتارهای خود، یگانگی عالم انسانی را، هم به‌عنوان مفهومی ابدی و حقیقتی جاودان و هم به‌عنوان مفهومی تاریخی و نوظهور و مقتضای این دور جدید، معرفی می‌نماید.

درواقع، جمع این دو مفهوم است که پیچیدگی و زیبایی اصل یگانگی جهان بشری را خاطرنشان می‌سازد. از برخی جهات این مفهوم، مفهومی تاریخی است و ویژۀ این عصر، عصری که عبدالبهاء آن را «قرن انوار» می‌نامد. بهاءالله در خطاباتش به زمامداران سیاسی و مذهبی جهان، بر این اصل، تکیه نمود که جهان، وارد مرحله‌ای جدید از تاریخ شده است و مهم‌ترین ویژگی این مرحله از تکامل انسان را ظهور این ویژگی به‌خصوص اعلان نمود که هم‌اکنون عالم بشری به‌مثابه یک پیکر واحد، تشکّل یافته است و تنها راه‌حل دشواری‌های جهان در این است که سیاست‌ها و فرهنگ بشری با این بینش و واقعیت، سازگار گردد. به گفتۀ بهاءالله: «فَانظُروا العالَمَ کَهَیکَلِ انسان»، عالم را به‌مانند یک پیکر بشری بنگرید. ارتباط متقابل بخش‌های گوناگون جهان؛ چه از نظر اقتصادی، چه از نظر سیاسی، چه از نظر تکنیکی، چه از نظر محیط‌زیستی و چه از نظر فرهنگی، جوامع بشری را به یک واقعیت ارگانیک، یعنی پدیداری جهانی تبدیل نموده است. در زمان بهاءالله البتّه این بیان به نظر عجیب می‌آمد و حتّی در زمانی که عبدالبهاء در غرب به اعلان آن پرداخت نیز این مفهوم، مفهومی گزافه‌آمیز و غیرواقعی تلقّی می‌گردید. امّا هم‌اکنون در ابتدای قرن بیست‌ویکم هیچ مفهومی مهم‌تر از مفهوم جهانی‌شدن، موضوع تأمّل نظری و فلسفی و علمی در سرتاسر جهان نیست.

ناگفته نمانَد که اصل یگانگی عالم انسانی درواقع، بیانگر نگرشی نو به جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی بوده است. همزمان با بهاءالله، نظریات گوناگون جامعه‌شناختی بر این بینش نو استوار می‌گردد که جامعه، مجموعه‌ای مکانیکی از افراد نیست، بلکه دارای وحدت و هستی و ساختار ویژۀ خود است. بدین ترتیب، نظریۀ پیکری جامعه ازطرف مکتب‌های گوناگون تأکید می‌شود که بر طبق آن، یک جامعه به‌مانند یک پیکری که دارای تمامیت و وحدت و ارتباط و وابستگی متقابل میان اندام‌هایش است، تعریف می‌شود. این اندیشه، قدم بزرگی در جهت شناسایی بهتر جامعه بود. امّا در این نظریه، این پیکر به‌عنوان یک واحد دولت‌وطنی یعنی ملّتی به‌خصوص با دولتی به‌خصوص، تعریف می‌شد. نتیجۀ این مطلب، هم تشویق ایدئولوژی‌های افراطی و پرخاشگر ناسیونالیستی بود و هم غفلت از این واقعیت که بسیاری از ویژگی‌های اجتماعی هر جامعه‌ای حاصل ارتباط و تعامل جهانی است.

بی‌شک، این مطلب بزرگ‌ترین کاستی دانش جامعه‌شناسی است، یعنی آنکه با تقلیل مفهوم جامعه به مفهوم دولت‌وطن، جامعه‌شناسی در عمل صرفاً به بررسی پدیدارها در داخل واحدهای سیاسی و ملّی پرداخت و دربارۀ هرچه که به روابط میان جوامع، مرتبط می‌شد بی‌اعتنایی و سکوت نمود. اکنون‌که واقعیت جهانی‌شدن، مانند آفتاب، غیرقابل‌انکار است علوم اجتماعی باید مقولات و مفاهیم خود را ارزیابی مجدّد کرده، جامعه را در متن ساختاری جهانی بررسی نماید.

نکتۀ جالب این است که بهاءالله و عبدالبهاء یکی در دهۀ ۱۸۶۰ و دیگری در دهۀ ۱۹۱۰ نظریۀ پیکری جدیدی را به جهان ارائه کردند که در این نظریه، تمامی عالم انسانی به یک واحد پیکرگونه مبدّل می‌گردد. درنتیجه، شناسایی درست جوامع و راه‌حل دشواری‌هایی که بشر به آن مبتلاست نیازمند رویکرد این نظر‌گاه جهان‌بین و جهان‌شمول است. اصل وحدت عالم انسانی بیانگر این ویژگی نوِ جهانی و لزوم فرهنگی نو، معطوف به اتّحاد و یگانگی نوع بشر است.

امّا پیش از هر چیز، اصل یگانگی عالم انسانی به معنای ظهور راستین و تولّد انسان است. انسان، نه به‌عنوان پدیداری مادّی و جسمانی، بلکه به‌عنوان هشیاری و روح، نشانه‌ای از خداست. همان‌گونه که صفات خدا بیانگر جنبۀ نامحدود و کلّی و عمومی آن صفات است، هویت راستین آدمی نیز به‌عنوان روح و هشیاری و به‌عنوان صورت و مثال خدا براساس تعالی و فراتررفتن از مرزهای مکانی، یعنی عمومیت و کلّیت آن، تعریف می‌گردد. ظهور انسان به‌عنوان روح و هشیاری به معنای درک وحدت همۀ نوع انسان است. در درون این اندیشه است که آدمی واقعیت را به شکل وحدت در کثرت می‌یابد و در عین تأکید بر تفرّد و آزادی فردی و استقلال خویش، به وحدت خود با تمامیت نوع بشر قائل می‌شود. درنتیجه، هویت نه بر اساس تضاد با دیگران، بلکه بر اساس ارتباط متقابل، وابستگی متقابل و کلّیت و تمامیت و وحدت نوع بشر تعریف می‌شود. آدمی اگرچه سیاه یا سفید، ایرانی یا ژاپنی، مرد یا زن و مسلمان یا مسیحی است، امّا درعین‌حال و فراتر از همۀ این کثرت‌ها انسان است. آیینۀ اسماء و صفات رحمانی است. صورت و مثال خداست. هشیاری و روح است و بدین ترتیب هویت او به ویژگی‌های خصوصی تقلیل نمی‌یابد. برعکس، در این نوع مفهوم از هویت، خصوصیت‌ها و تنوّع فرهنگی و ملّی و زبانی در چهارچوب وحدت در کثرت، زیبا و مقدّس می‌گردد. تکثّر در چهارچوب وحدت، زیبا و خلّاق و آفریننده است، درحالی‌که تکثّر در چهارچوب بیگانگی و انحطاط به هویت خصوصی، زایندۀ خشونت، تنازع بقا، بیگانگی و ویران‌سازی است. عبدالبهاء می‌گوید:

«اگر معترضی اعتراض نماید که طوایف و امم و شُعوب و ملل عالم را آداب‌ورسوم و اَذواق و طبایع و اخلاق، مختلف و افکار و عقول و آراء، متباین؛ باوجوداین چه‌گونه وحدت حقیقی جلوه نماید و اتّحاد تام بین بشر حاصل گردد، گوییم اختلاف به دو قسم است: یک اختلاف، سبب انعدام است و آن نظیر اختلاف ملل متنازعه و شُعوب متبارزه۱ که یکدیگر را محو نمایند و خانمان‌ براندازند و راحت و آسایش، سلب کنند و خون‌خواری و درّندگی آغاز نمایند و اختلاف دیگر که عبارت از تنوّع است آن عین کمال و سبب ظهور موهبت ذوالجلال۲. ملاحظه نمایید گل‌های حدائق هرچند مختلف‌النّوع۳ و متفاوت‌اللّون۴ و مختلف‌الصّور۵ و الاشکال‌اند ولی چون از یک آب نوشند و از یک باد، نشوونما نمایند و از حرارت و ضیاء یک شمس، پرورش یابند آن تنّوع و اختلاف، سبب ازدیاد جلوه و رونق یکدیگر گردد …این اختلاف و تنوّع، مؤیّد ائتلاف و محبّت است و این کثرت، اعظم قوّۀ وحدت. اگر حدیقه‌ای را گل‌ها و ریاحین و شکوفه و اَثمار۶ و اوراق۷ و اغصان۸ و اشجار۹ از یک نوع و یک لون۱۰ و یک ترکیب و یک ترتیب باشد، به‌هیچ‌وجه لطافتی و حلاوتی ندارد، ولکن چون از حیثیت الوان و اوراق و ازهار۱۱ و اثمار، گوناگون باشد هریکی سبب تزیین و جلوۀ سایر الوان گردد و حدیقۀ۱۲ انیقه۱۳ شود و درنهایت لطافت و طراوت و حلاوت، جلوه نماید و همچنین تفاوت و تنوّع افکار و اَشکال و آراء و طبایع و اخلاق عالم انسانی چون در ظلّ قوّۀ واحده و نفوذ کلمۀ وحدانیت باشد، در نهایت عظمت و جمال و علویت و کمال، ظاهر و آشکار شود

(مکاتیب عبدالبهاء، ج. ۱، صص ۳۱۹ – ۳۱۷)
تنوّع افکار همانند رنگارنگی گل‌ها زیباست

پس وحدت عالم انسانی ازنظری حقیقتی است جاودان که باید توسّط مردمان، شناخته شود. ازاین‌روست که عبدالبهاء، حقیقت همۀ ادیان را وحدت عالم انسانی می‌شمارد، در عین آنکه ظهور و جلوۀ راستین این حقیقت جاودانه، ‌تنها در این عصر، امکان‌پذیر می‌گردد. عبدالبهاء می‌گوید:

«جمیع انبیای الهی، مظاهر حقیقت‌اند. حضرت موسی اعلان حقیقت کرد، حضرت مسیح ترویج حقیقت نمود، حضرت محمّد تأسیس حقیقت کرد. جمیع اولیای الهی اعلان حقیقت کردند. حضرت بهاءالله، عَلَمِ حقیقت بلند نمود. جمیع نفوس مقدّسه که به عالم آمده‌اند، چراغ‌های حقیقت بودند. حقیقت، وحدت عالم انسانی است. حقیقت، محبّت بین بشر است. حقیقت، اعلان عدالت است. حقیقت، هدایت الله است. حقیقت، فضایل عالم انسانی است.» 

(خطابات حضرت عبدالبهاء، ج. ۱، صص ۲۱۵ – ۲۱۳)

در نگرش عبدالبهاء به کتاب‌های آسمانی، همه‌چیز وسیله‌ای برای بیان همین حقیقت جاودانی یعنی یگانگی و وحدت انسان‌ها می‌گردد. برخلاف تعابیر متداول از تورات و قرآن که قصۀ خلقت در شش روز و داستان آدم و حوا را به معنای یک واقعیت تاریخی می‌گیرند و ازاین‌جهت دیانت را در نقطۀ مقابل علم و خرد قرار می‌دهند و تدیّن را به خرافه‌پرستی منحط می‌نمایند، عبدالبهاء بارها سرآغاز تورات را به معنای استعاره و تشبیهی برای بیان این حقیقت جاودان روحانی تعبیر می‌نماید.

تورات با بحث خلقت آسمان و زمین و آدم و حوا آغاز می‌گردد؛ زیرا که این بحث، بیانگر این مفهوم شکوهمند است که همه‌چیز و همۀ انسان‌ها آفریدۀ خدای یکتایند و درنتیجه همه‌چیز و همه‌کس زیبا و مقدّس است. پس همۀ نوع بشر، خواهر و برادر یکدیگرند؛ چه‌که همه صورت و مثال خدایند. آنچه در تورات دربارۀ خلقت آسمان و زمین تکرار می‌گردد، این است که خداوند به آسمان و زمین و مخلوقات خود نگاه کرد و دید که همه «خوب» هستند. تأکید بر خوبی و تقدّس و زیبایی سرتاسر هستی و اثبات وحدت نوع بشر به‌عنوان صورت و مثال خدا که همه برادر و خواهر یکدیگرند، مراد راستین تورات است. آغاز تورات، اثبات اصل وحدت و یگانگی انسان است.

عبدالبهاء از ظواهر زبانی کتاب‌های آسمانی فراتر می‌رود و در وراء کثرت‌ها، اصل جاودانی وحدت عالم انسانی را بازمی‌یابد. در بازسازی او از مفهوم تدیّن و دیانت، درک یگانگی نوع بشر و لزوم حقوق بشر و برابری و اتّحاد شرق و غرب، تنها حقیقت و ارزش نهایی است. وحدت عالم انسانی در اندیشۀ عبدالبهاء بیانگر بازسازی نه‌تنها هویت فردی، بلکه به‌علاوه بازسازی ساختارهای ملّی و ساختار بین‌المللی است. بدین‌سان یگانگی عالم انسانی صرفاً یک مفهوم اخلاقی انتزاعی تهی نیست. این نوعِ جدید انسان، یعنی انسانی که از حیطۀ طبیعت، خصوصیت و تنازع بقا رهایی یافته است، با ساختارهای ملّی و بین‌المللی سنّتی سازگار نیست. ظهور انسان، نیازمند آن است که ساختارهای ملّی در جهتی دگرگون شوند که آدمیان در تعیین سرنوشت خویش، مشارکت مؤثّر داشته باشند.

تأکید بهاءالله در دهۀ ۱۸۶۰ و تأکید عبدالبهاء در دهۀ ۱۹۱۰ بر لزوم دموکراسی برای پیشرفت و تکامل جامعه در همین راستاست. بهاءالله و عبدالبهاء نه‌تنها اوّلین ایرانیانی بودند که از لزوم دموکراسی در ایران سخن گفتند، بلکه هر دو از دموکراسی مرسومِ غرب و آنچه این دموکراسی را فلج و نارسا می‌نمود، انتقاد کرده‌اند.

دموکراسی راستین، نیازمند مشارکت راستین همۀ مردم در تعیین سرنوشتشان است. این امر، نیازمند طرد مردسالاری، طرد نژادپرستی و طرد نابرابری‌های افراطی اقتصادی در بازار عنان‌گسیخته است. امّا علاوه بر این، دموکراسی و مشارکت راستین، نیازمند تعلیم و تربیت عمومی، آزادی بیان و عقیده، گسترش حیطۀ ارتباط و تفاهم و گفتمان در جامعه و از همه مهم‌تر تخلّق به ارزش‌های روحانی و اخلاقی و رهایی از حیطۀ طبیعت و تنازع بقا است. در چنین شرایطی است که دموکراسی و فضیلت اخلاقی از یکدیگر ناگسستنی می‌گردند. در این دموکراسی انسانی، اگرچه دین از سیاست جدا است، امّا آدمیان و گروه‌های سیاسی به‌جای غوطه خوردن در فرهنگ خودپرستی و بیگانگی و ستیز و نفرت، به مشورت می‌پردازند و در این مشورت به‌جای توجیه خودخواهی و منافع خصوصی به منافع عمومی می‌نگرند و به تحری حقیقت می‌پردازند و به چشم یگانگی به هموطنانشان نظر می‌کنند. تحقّق اصل حقوق بشر و نهادینه شدن آن در سرتاسر جامعه، از پیش‌فرض‌های دموکراسی راستین است.

امّا بهاءالله و عبدالبهاء در دفاع از دموکراسی به جنبۀ دیگری از مفهوم وحدت عالم انسانی نیز توجّه کردند و به‌این‌ترتیب دریچۀ تازه‌ای از بینش اجتماعی و روحانی را گشودند.

از نظر عبدالبهاء ازآنجاکه تمامی جهان به شکل یک پیکر واحد درآمده است، دموکراسی نمی‌تواند و نباید به حیطۀ تصمیم‌گیری ملّی، محدود بشود. انحصار دموکراسی در حیطۀ دولت‌وطنی به این معناست که مردم دنیا عملاً دربارۀ مهم‌ترین عوامل تعیین‌کنندۀ سرنوشتشان، هیچ‌گونه مشارکتی نخواهند داشت. علّت این مطلب این است که به خاطر جهانی‌شدن، اکثر اتّفاقات دنیا توسّط عواملی جهانی و در منطقۀ مابین کشورها و یا فراتر از کشورها تعیین می‌گردد. انحصار اصل دموکراسی و تصمیم‌گیری دسته‌جمعی در عرصۀ داخل کشورها، بدان معنا است که مردم جهان در ارتباط با مهم‌ترین اتّفاقات سرنوشت خویش، فاقد حق مشارکت هستند.

ازاین‌روست که بهاءالله و عبدالبهاء از لزوم گسترش نهادها و منطق دموکراسی به حیطۀ بین‌المللی و جهانی نیز سخن گفتند. تأکید بر لزوم ایجاد نهادهای بین‌المللی و جهانی به شکلی دموکراتیک، معطوف به تصمیم‌گیری هشیارانه و خرَدورز در سطح روابط بین‌المللی اقتصادی و سیاسی است و بزرگ‌ترین ضرورت زمان است. این مفهوم، حاصل‌جمع دو اصل دموکراسی و جهانی‌شدن است؛ به‌عبارت‌دیگر اصل یگانگی عالم انسانی در اندیشۀ بهاءالله و عبدالبهاء، اصل دموکراسی راستین و اصل ظهور خرد به‌عنوان عامل تعیین‌کنندۀ سرنوشت بشر است. ازاین‌روست که بهاءالله در آثار خود، بلوغ عالم را با مفهوم «ظهور خرَد در میان مردم» یکی می‌گیرد. تنها در زمانی که سرنوشت انسان‌ها، نه محصول جبر طبیعی یا نیروهای ناخودآگاه و کور اجتماعی، بلکه زاییدۀ تصمیم‌گیری دسته‌جمعی و هشیارانۀ نوع بشر است که «انسان» به معنای راستین متولّد می‌گردد.

ازاین‌روست که از نظر عبدالبهاء، وحدت عالم انسانی ازالۀ مفهوم تاریخی بیگانگی و ازخودبیگانگی در رسیدن انسان به خویشتن و فعلیت یافتن قوای انسانی است. مفهوم بیگانگی و ازخودبیگانگی در آثار اندیشمندان و فلاسفه‌ای نظیر هگل، فویرباخ و مارکس، بررسی شده است و همۀ این اندیشمندان از ضرورت چیره شدن بر بیگانگی و ازخودبیگانگی و تحقّق انسان راستین سخن گفته‌اند. امّا بهاءالله و عبدالبهاء از بُعد دیگری به این مفهوم، نگاه کردند. همانند هگل، مارکس و دورکیم، بهاءالله نیز انسان را موجودی اجتماعی می‌داند؛ امّا برخلاف این نویسندگان، بهاءالله اجتماعی بودن انسان را به معنای وحدت عالم انسانی، هویت انسانی، رهایی از ورطۀ طبیعت، آزادی از تنازع بقا و درنتیجه تعبیری روحانی و انسانی از انسان و دموکراسی و خرد و دین و ارزش‌ها مبدّل می‌کند؛ به‌عبارت‌دیگر، تنها در فرهنگ و ساختار جهانی وحدت عالم انسانی و اتّحاد شرق و غرب است که آدمیان برای اوّلین بار، حقیقت وجود خود، یعنی انسانیت خود را که مشترک میان همۀ نوع بشر است، تجربه می‌نمایند و با ارتباط و تفاهم و یگانگی با همۀ نوع بشر، به وطن راستین خود پرواز می‌کنند و به‌عنوان صـورت و مثــال خــدا تحقّق می‌یابند. یگانگی عالم انسانی تحقّق راستین یگانگی با نوع بشر و با خویشتن خویش است این است که بهاءالله اعلان نمود:

«ای اهل عالم! سراپردۀ یگانگی بلند شد به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بارِ یک دارید و برگِ یک شاخسار

(دریای دانش، صص 15- 14)
وحدت عالم انسانی

عبدالبهاء از اصل وحدت عالم انسانی نیز فراتر رفته و آن را به اصل وحدت عالم امکانی، یعنی وحدت همۀ هستی پیوند می‌دهد. در آنجاست که آزادی از تنازع بقا به معنای مقدّس شمردنِ همه‌چیز ازجمله طبیعت و لزوم حفظ محیط‌زیست، جلوه‌گر می‌گردد. به‌عبارت‌دیگر، اگر آدمی بر طبق اصل تنازع بقا حرکت نماید و به همه‌کس و همه‌چیز به‌عنوان ابزاری برای خودپرستی خویش نگاه کند، درنتیجه از طریق تکنیکِ فاقد اعتدال و جنگجویی و مصرف‌گرایی افراطی، محیط‌زیست و طبیعت را آلوده و نابود می‌سازد. این است که تنها در صورت رهایی از قانون تنازع بقا، یعنی در صورت تولّد انسان به‌عنوان انسان است که آدمی طبیعت را پاس می‌دارد و برایان حق، قائل است و آن را به‌عنوان آینه‌ای از بزرگی و زیبایی خدا محترم می‌شمارد. در چنین بینشی، آدمی از ظاهر طبیعت، یعنی اصل تنازع بقا فراتر می‌رود و در حقیقت همه‌چیز، وحدت و تقدّس می‌یابد. درنتیجه، آدمی در رویکردی روحانی همۀ هستی را مقدّس می‌شمارد و در طبیعت نیز حقیقتی روحانی و عرفانی را بازمی‌یابد.

باب، در نوشته‌های خود، بارها از این حقیقت، سخن گفت که نه‌تنها انسان، بلکه همه‌چیز دارای حق است. به گفتۀ باب، بهشت و دوزخ تنها برای انسان‌ها نیست. برعکس، همه‌چیز می‌تواند در بهشت یا دوزخ باشد. بهشتِ هر چیز، عبارت از شکوفایی قوا و کمالات آن شیء است و دوزخ، عبارت از محرومیت از آن شکوفایی است. برای آدمیان، بهشت، رسیدن به حقیقت روحانی انسان، یعنی تولّد انسان است و دوزخ به معنای انحطاط به ورطه خودخواهی و بیدادگری است. امّا همه‌چیز در طبیعت نیز دارای این حق است که زیبایی و شکوهمندی‌اش آلوده و ویران نگردد. به گفتۀ باب، آدمیان وظیفه دارند که در حد توانایی خود، کاری کنند که عدالت دربارۀ همه‌چیز، ازجمله طبیعت، مراعات شود؛ چه‌که در غیر این صورت آنان تنها در صورت، آدم‌اند ولی از معنای انسانیت، دور هستند. عبدالبهاء می‌گوید:

«چون ازجمله اساس تعالیم حضرت بهاءالله، وحدت عالم انسانی است، می‌خواهم که برای شما از وحدت عالم امکان صحبت نمایم که جمیع کائنات یکی است و به این واسطه، دایرۀ وحدت را توسیع دهیم. وحدت عالم انسانی واضح است و به اندک تدقیقی می‌بینیم که جمیع بشر، یکی است … حالا من از وحدت عالم وجود ذکر کنم. این معلوم است که جمیع کائنات، مرکّب از اجزاء فردیه است و این اجزاء فردیه چون جمع شود، یک کائنی وجود یابد. مثلاً اجزاء فردّیه، جمع شده و از آن انسان، خلق گردیده؛ امّا این اجزاء فردیه به حالت واحد نمی‌ماند … لهذا هر جزئی از اجزاء فردیۀ کائنات در صوَر نامتناهی انتقال می‌کند. یک روز در دریا است، یک روز در صحرا است، یک روز در هوا است، یک روز باران است، یک روز ابر است، یک روز گل است، یک روز انسان است، یک روز حیوان است، یعنی در جمیع کائنات، انتقال و سیر دارد و در هر کائنی کمالی دارد… پس جمیع کائنات، یکی است، وحدت صرف است… پس در جمیع کائنات، اسرار جمیع کائنات هست. ببینید چه وحدتی موجود است. دیگر وحدتی اعظم از این نه و این از مواهب الهی است که میانۀ کائنات چنین ارتباط و چنین اتّحاد و چنین موهبتی برقرار نموده. هیچ شیئی را محروم نکرده است، هر جزئی را از هر موهبتی نصیب داده است

(خطابات حضرت عبدالبهاء، ج ۲، صص ۲۰۰-۱۹۷)

این فصل ادامه دارد…

قسمت بعدی این مقاله:
عبدالبهاء و تولّد انسان: قسمت پایانی

یادداشت‌ها:

۱ – مبارزه‌جو؛ مبارزه‌گر؛ جنگجو
۲ – صاحب جلال و شکوه؛ از صفات خداوند
۳ – گوناگون
۴ – رنگارنگ
۵ – با صورت‌های مختلف
۶ – میوه‌ها
۷ – برگ‌ها
۸ – شاخه‌ها
۹ – درختان
۱۰ – رنگ
۱۱ – گل‌ها، شکوفه‌ها
۱۲ – باغ؛ بوستان؛ گلشن؛ گلزار
۱۳ – خوب؛ عجیب؛ زیبا؛ نیکو؛ شگفت‌آور

1
  • نادر سعیدی

.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید

ارسال دیدگاه

حد اکثر ۵۰۰ کلمه

25 دقیقه

مقالات اخیر

فیلم های اخیر