https://ganjepenhan.com/%d8%ac%d9%84%d9%88%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d9%81%da%a9%d9%91%d8%b1-%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a1-%db%b2-%d8%a7%d8%b5%d9%84-%d8%aa/

درآمد

زایش، نو شدن و خلق جدید، جزء صفات ذاتی جهان هستی است و این تغییر و تازه شدن در درون طبیعت، بی‌وقفه جریان دارد. نو شدن و تازه شدن، حاصل تغییر است و تغییر، خود عامل حرکت و حرکت نیز دلیل بر وجود و زنده‌بودن.

هر نفس نو می‌شود دنیا و ما
۱بی‌خبر از نو شدن اندر بقا

وجودِ تغییر، میزان آن، و اینکه چه لایه‌هایی از جهان طبیعت در معرض تغییر و تحوّل قرار دارد از سؤالات پیش روی فلاسفه و اندیشمندان، از گذشته تاکنون، بوده و هست. بسیاری از ما از قول فیلسوفی در یونان باستان شنیده و یا خوانده‌ایم که «هیچ‌کس نمی‌تواند در یک رودخانه دو بار گام بنهد»۲ نظریه‌ای که در آن سعی شده میزان سرعت تغییر و تحوّل در جهان هستی، نشان داده شود. در قرون اخیر هم فلاسفه‌ای، همچون هگل در غرب و ملاصدرا در شرق، و تعداد دیگری از فلاسفه و اندیشمندان، آراء و نظریاتی در این خصوص ابراز داشته‌اند.

تحقیقات و کشفیات علمی در عرصه‌های مختلف علوم نیز نشان از وجود و جاری بودن اصل «تغییر و تحوّل» در شریان‌های جهانِ هستی دارد و بسیاری را عقیده بر این است که این جهان، جهانِ بودن نیست، جهانِ شدن است.

در این مقاله سعی می‌شود با گذر از جنبۀ فلسفی موضوع، به‌صورت مختصر به چگونگی تأثیرگذاری نظریۀ «تغییر و تحوّل» بر جهان‌بینی انسان‌ها و بهره‌گیری از این اصل در حیات اجتماعی بشر، از نگاه عبدالبهاء پرداخته شود.

البته در گفتار و نوشته‌های عبدالبهاء بیشتر با واژه‌های «تغییر و تبدیل» روبرو هستیم، در این نوشتار از «تغییر و تحوّل» به‌عنوان معادل «تغییر و تبدیل» استفاده می‌شود.

بهره‌گیری از اصل «تغییر و تحوّل»

«رنسانس» را تولّد جدید و تجدید حیات معنی می‌کنند؛ تولّدی که محصول آن تحوّلات و دگرگونی‌های عمیق و گسترده در جهان غرب بود. این تولّد جدید، ممکن نبود، مگر اینکه اندیشمندان غرب در آن دوران، جاری بودن تغییر و تحوّل در جهان هستی را پایۀ نظریات خود قرار داده و سعی کنند این جهان‌بینی را در عرصۀ زندگی اجتماعی مردم تسرّی دهند.

با نگاهی علمی به این اصل بود که غرب توانست خود را از ورطۀ کهنه‌اندیشی و عقب‌ماندگی رهایی داده، با ایجاد تغییرات و به‌روز کردن زیرساخت‌های خود، به بازسازیِ اقتصادی، علمی و فرهنگی خود بپردازد؛ زیرا در آن دورۀ اروپا، سیستم‌ها و نظامات اجتماعی حاکم همچون «فئودالیسم»۳ و یا روش‌های رایج استبدادی و اقتدارگرایی در حکومت و دین، دیگر توان پاسخ‌گویی به نیازهای جدید انسان‌ها را نداشت.

همزمان با تلاش غرب برای ایجاد تغییرات و به‌روز کردن ساختارهای خود، عبدالبهاء در شرق با تکیه‌بر جهان‌بینی تحوّل‌خواه خود که ایستایی و سکون را برنمی‌تابد، سعی در جهت ایجاد رابطه‌ای منطقی بین قبولِ اصل تغییر و تحوّل و عملی کردن این نگاه در جوامع شرقی دارد، تا بدین‌وسیله با ایجاد تغییر و تحوّل در افکار و اندیشه‌ها موجبات انقلابات علمی و فکری در این قسمت از جهان را فراهم آورد.

پشتوانۀ عبدالبهاء در این مسیر، اعتقاد به اصل تغییر و تحوّل، یا به تعبیر او، «تغییر و تبدیل»۴ در جهان هستی است. بر اساس این جهان‌بینی زنده و مدرن، او جهان هستی را این‌گونه می‌بیند:

 «[بدان] که جهان و آنچه در اوست هر دم دگرگون گردد و در هر نفسی تغییر و تبدیل جوید، زیرا تغییر و تبدیل و انتقال از لوازم ذاتیه امکان (جهان هستی) است …»

(مکاتیب عبدالبهاء، ج ۲؛ ص ۶۶)

 عبدالبهاء در این بیان به‌روشنی پویایی، حرکت و تجدّدگرایی را در ذات جهان برای ما توصیف می‌کند. ازطرف‌دیگر، این نوع نگاه به جهان هستی می‌تواند سؤالی را پیش روی ما قرار دهد و آن اینکه، باور به این قانون حاکم بر طبیعت چه تأثیری در زندگی اجتماعی انسان‌ها دارد؟ آیا به رشد و سعادت جوامع انسانی کمکی می‌کند؟

ارتباط نظریه و واقعیت

 تا قبل از «رنسانس»، جهان کمتر شاهد تحوّل و دگرگونی خاصی در ساختارهای اجتماعی خود بود؛ پایه‌های تفکّر و باورمندی مردم، سال‌ها می‌توانست ساکن و بر یک‌روال باشد. صدها سال یک باور دینی و یا علمی باوجود آغشته شدن به انواع خرافات و یا به قول عبدالبهاء، «اوهام و خیالات»، می‌توانست بدون کوچک‌ترین تزلزلی حاکم بر زندگی مردم باشد. آهنگ ایجاد تغییرات بسیار کُند و سنگین بود؛ زیرا اعتقاد به اصل تغییر و تحوّل، بیشتر در سطح مباحثات فلسفی، بین تعدادی از متفکّران، مطرح بود و نقش کمی در ایجاد تغییر در زندگی مردم داشت.

عبدالبهاء علّت روند کند ایجاد تغییرات در جهان را می‌شناسد. او بسیار ماهرانه درصدد پیوند آراء فلسفی با زندگی انسان‌هاست. وی به‌عنوان یک متفکّر و فیلسوف نوگرا، جهان هستی را با همه پدیده‌های آن در قالب یک مجموعۀ به‌هم وابسته و در یک رابطۀ ارگانیک می‌بیند. ازنظر او اگر جهان و هر چه در اوست در حال حرکت و دگرگونی است، پس این اصل، علاوه بر پدیده‌های طبیعی جهان، روش‌های زندگی، تفکّرات و قوانین اجتماعی را نیز می‌تواند در بربگیرد. از دیدگاه او نمی‌توان تغییر و تحوّل را در طبیعت قبول کرد و از پذیرفتن لزوم تغییرات در سازوکارها، مناسبات و قوانین اجتماعی، سر باز زد. بدین ترتیب، تغییر در قوانین و دستورالعمل‌ها، متناسب با تغییرات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، یک تدبیر بشری برای رسیدن به سعادت محسوب می‌شود. این عقیده را در این گفتار عبدالبهاء می‌توان دید:

 «… حکمت کلیه اقتضای این می‌نماید که به تغییرِ احوال، تغییرِ احکام حاصل گردد و به تبدیلِ امراض، تغییرِ علاج شود ….»

(مکاتیب عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۴۵۵)

جامعۀ پیش روی عبدالبهاء

عبدالبهاء شاهد جامعه‌ای بود که وابستگی شدیدی به تفکّراتی داشت که آنها را ازلی و ابدی می‌دانست، قریب به‌اتّفاق افراد و حتّی بسیاری از نخبگان جامعۀ ایران و دیگر جوامع شرقی، تغییر در مناسبات اجتماعی همچون: حقوق انسانی، مبانی اقتصادی، باورهای دینی و ساختارهای اجتماعی را نوعی بدعت می‌دانستند و آن را سبب اضمحلال و ازهم‌پاشیدگی نظم موجود تصوّر می‌کردند. درواقع، سکون و عدم تحرّک جامعه را دلیلِ ثبات آن می‌دانستند.

عبدالبهاء برای مقابله با این نوع تفکّر مخرب می‌گوید:

«… باری منظور این است که تغییر و تحوّل شرایط، که از مقتضیات گذشتِ زمان است، باعث باطل شدن احکام گذشته خواهد شد …. قوانین امروز برای آینده هم مفید نخواهد بود و به‌ناچار باید تغییر نمایند. این تغییر و تبدیل به علّت دگرگون شدن شرایط و افکار است و بدون قبولِ اصلِ تغییر و تحوّل، سعادتِ بشری به دست نخواهد آمد(نقل به مضمون)

(مفاوضات عبدالبهاء؛ صص ۷۱–۷۰)

آنچه از این گفتار به دست می‌آید این است که تغییر در شرایط اجتماعی از ضروریات و ویژگی‌های گذشتِ زمان است. این یک انتخاب نیست. با گذر زمان این تغییرات در جوامع رخ خواهد داد و این اتفاق، کارایی قوانین کهنه را از بین خواهد برد؛ زیرا گذشت زمان یعنی وجود حرکت در جهان؛ یعنی در شرایط قبلی نبودن، نیاز به تفکّرات جدید داشتن. پس ازنظر عبدالبهاء، ایستادگی و قرار گرفتن در مقابل این موجِ تغییرات، ناممکن به نظر می‌رسد. این یک‌روند مبتنی بر حرکت تکاملی جهان است؛ جاده‌ای است یک‌طرفه که تنها، حرکت در این مسیر منجر به سعادت و رفاه جامعۀ انسانی خواهد شد.

تغییر و تقلید، دو مفهوم ناسازگار

میزان مخالفت عبدالبهاء با موضوع «تقلید» در جوامع بشری بسیار شدید به نظر می‌آید، البته ازنظر او «تقلید» منحصر به امور دینی نیست، وی با تمام نیرو به مقابله با مفهوم «تقلید» در حوزه‌هایی مثل، دین، نژاد، وطن و سیاست می‌پردازد و تقلید را مانع دست‌یابی به حقیقت و عامل بر باد دادن بنیاد انسانی می‌داند.

 دلیل این حد از مخالفت عبدالبهاء با مقولۀ «تقلید» وقتی روشن می‌شود که بدانیم تقلید یعنی فهم جهان با چشم، گوش و عقل دیگران؛ تقلید یعنی سکون؛ تقلید یعنی عدم پویایی؛ یعنی در گذشته ماندن، صدای پای زمان را نشنیدن؛ یعنی جهان را ندیدن و روند رشد و تکامل را نفهمیدن؛ و این تضاد کامل با اصل «تغییر و تحوّل» دارد، اصلی که در درون خود، پویایی، حرکت، نبوغ و رشد فکری را نهفته دارد. در این راستا، عبدالبهاء در تعبیری بسیار متفکّرانه می‌گوید: «… تقالید انسان را بَلید (کندذهن) می‌نماید.» (منتخباتی از مکاتیب عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۲۴۰)

انسان کندذهن، جهان را نمی‌فهمد. انسان کندذهن با جهان هماهنگ نیست؛ زیرا توانایی درک اتّفاقات جهان را ندارد. انسان کندذهن نمی‌داند در کجای تاریخ ایستاده است، این‌چنین انسانی قدرت ایجاد تغییر در جامعه را نیز نخواهد داشت، چون دردی نمی‌بیند تا به درمان آن برخیزد؛ پس برای رها شدن از این کندذهنی و همقدمی با روند تغییر و تحوّل، اوّلین نیاز، ترک تقالید است و به‌کارگیری عقل و منطق.

اگر دین را بدون قضاوت دربارۀ کیفیت، تأثیر مثبت یا منفی آن در جهان، به‌عنوان یک واقعیت اجتماعی که طیفی بسیارگسترده از انسان‌ها را، چه ازنظر کمّی و چه ازنظر تنوّع نژادی در برمی‌گیرد در نظر داشته باشیم، افراد دین‌دار به معنای مصطلح و عرفی آن در سراسر جهان، یکی از مهم‌ترین مخاطبان عبدالبهاء در مسیر مبارزه با تقلید و پیروی کورکورانه هستند؛ زیرا بهره‌گیری از اسطوره‌ها و اتّکای صِرف بر گذشته، به‌جای نگاه عقلانی، علمی و آینده‌نگر، خود یکی از مهم‌ترین عوامل ایستایی و سکون در زندگی و حیات بشر است.

عبدالبهاء برای مخاطبان خود مشخّص می‌کند که احکام و قوانینی که بر اساس واقعیت‌های اجتماعی گذشته وضع شده‌اند، با فرض اینکه در گذشته کارایی هم داشته‌اند، به دلیل تغییر و دگرگونی در ساختارهای اجتماعی، توان اداره و نظم‌بخشی به مناسبات بین انسان‌ها را از دست می‌دهند و عملاً از حوزۀ بهره‌وری خارج خواهند شد.

 عبدالبهاء به‌منظور محسوس کردن این موضوع، می‌گوید:

«… زمانی آید که آن احکام موافق و مطابق احوال نباشد. ملاحظه نمایید که مقتضیات قرون اولی با مقتضیات قرون‌وسطی، با مقتضیات قرون اخیره چه قدر متفاوت است. ممکن است الآن احکام قرون اولی در این قرون اخیره جاری گردد؟ واضح است که ممتنع و محال است… .»

(مفاوضات عبدالبهاء؛ ص ۷۱-۷۰)

بر این اساس، نمی‌توان نوع مناسبات بین زن و مرد و یا قوانین و مقرّرات در حوزۀ اقتصاد، تعلیم و تربیت، دین و سیاست، خانواده و اخلاق را که بر مبنای جوامع ساده، کوچک و پراکندۀ گذشته تدوین شده‌اند، برای جامعۀ فربه و توسعه‌یافتۀ امروز تعریف کرد؛ زیرا نه این مردم، آن مردم قبلی هستند و نه این جامعه، آن جامعۀ قبلی. باید به یاد داشته باشیم که جهان و آنچه در اوست هر دم دگرگون گردد.

بر مبنای این تفکّر انقلابی است که او در پیشنهادهای اصلاحی خود، خواهان تغییرات وسیع و مستمر در نوع نگاه به دین، علم و همچنین سازوکارهای اجتماعی، همچون، روش تعلیم و تربیت، قوانین حقوقی، روابط بین‌الملل، حقوق فردی و جمعی و مناسبات اقتصادی است.

عبدالبهاء به همان مقدار که با تقلید و پیرویِ بدون اندیشه، مخالفت دارد در مقابل این شدّت نهی و دوری کردن از تقلید نیز تأکیدات فراوانی روی پرورش عقل و خرد برای فهم و شناخت جهان می‌کند. او معتقد است «ترقّی عالم انسانی به دانایی است» (منتخباتی از مکاتیب عبدالبهاء، ج ۲؛ ص ۱۷۷)؛ زیرا رسیدن به رشد و ترقّی بدون ایجاد پویایی در اندیشه به دست نمی‌آید و پویایی اندیشه، بدون قبول اصل «تغییر و تحوّل» قابل‌تصوّر نیست.

 نتایج اجتماعی اصل «تغییر و تحوّل»

اگر به این سؤال برگردیم که قبول اصل «تغییر و تحوّل» که عبدالبهاء شدیداً بر پذیرش و عملی کردن آن تأکید دارد، چه تأثیری در زندگی انسان‌ها خواهد داشت، با بهره‌گیری از تفکّرات عبدالبهاء، به‌صورت مختصر می‌توان به چند نمونه اشاره کرد، ازجمله اینکه:

  1. قبولِ اصل «تغییر و تحوّل» در جهان و هر چه در اوست، یعنی نوگرایی در اندیشه و تجدّدخواهی در عرصه‌های مختلفِ اقتصادی، علمی، دینی و اجتماعی که می‌تواند سبب آزادی تفکّر و شکوفاشدن استعدادهای انسانی برای مواجهه با معضلات‌ و مسائل پیش رو باشد.
  2. فاصله گرفتن جوامع از تقلید و پیروی صِرف از گذشتگان در حوزه‌های مختلف علمی، مذهبی و اخلاقی و به دنبال آن کمرنگ شدن و یا از بین رفتن تعصّبات ملّی، نژادی و دینیِ حاصل از این پیروی و تقلید.
  3. تکیه‌بر خرَد، به‌جای اوهام و افسانه‌ها، برای پیدا کردن پاسخ‌های علمی متناسب برای نیازهای جدید در هر عصر و زمان.

و درنهایت، قبول اصل «تغییر و تحوّل» یعنی قبولِ عدم ثبات در آگاهی و دانایی، کارا نبودن دائمی دانسته‌های فعلی و لزوم کوشش برای به‌روز کردن علم و آگاهی به‌منظور قرار گرفتن در مسیر رفاه و سعادت.

و این‌که ….

 برخلاف بعضی از الگوهای فکری رایج، همگام نبودن با زمان، و به‌روز نبودن تنها به معنی عدم توانایی در استفاده از فناوری‌های روز نیست؛ درواقع استفاده از مدرن‌ترین روش زندگی و بهره‌گیری از جدیدترین امکانات هرچند لازم و ضروری است، ولی به‌تنهایی ما را به‌روز و همگام با زمان نمی‌کند. تغییری ژرف در اندیشه‌ها و همّتی برای به‌روز کردن آنها واجب است.
امروزه اگر نگاهی به اطراف خود بیندازیم، چه بسیار تفکّرات، عادت‌ها، روش‌ها؛ در اموری همچون، روابط فردی، خانواده، قوانین اجتماعی و حقوقی، عقاید و نظریات علمی و دینی و … وجود دارد که نشأت گرفته از تفکّراتی به‌جامانده از قرون پیشین و عصر تاریکی است، هرچند ممکن است رنگ و لعاب نوگرایی و به‌روز بودن را داشته باشند.

تغییر ژرف در اندیشه‌ها و همّتی برای به‌روز کردن آنها واجب است

 با کندن و جدا شدن منطقی و عقلانی از تفکّرات و عقاید غیرکاربردی قدیمی، تعویض لباس کودکی و پوشیدن لباس فکری متناسب با قد و هیکل امروزی، و برگرفتن جهان‌بینی مبتنی بر خرَد، می‌توانیم بگوییم که معتقد به اصل «تغییر و تحوّل» به معنای واقعی، و همگام با زمان در حال پیشروی هستیم؛ زیرا تصوّرات انسان از جهانی که در آن زندگی می‌کند نه‌تنها بر نوع رفتارهای اجتماعی و مناسبات ارتباطی او تأثیر می‌گذارد، بلکه تأثیر مستقیمی بر انگیزه‌های او در جهت قبول و یا رد شرکت در یک‌روند اصلاح جهان دارد.

 قرون‌وسطی و یا عصر تاریکی منحصر به یک دوران خاص تاریخی نیست، اگر واقعیت و لزوم تغییر و تحوّل در افکار و اندیشه‌ها و هماهنگی با زمان را نپذیریم، درواقع همچنان در عصر تاریکی مانده‌ایم.

قسمت بعدی این مقاله:
جلوه‌هایی از تفکر عبدالبهاء (۳)، بهره‌گیری از عقل و علم

کتابشناسی

عبدالبهاء، مکاتیب عبدالبهاء، جلد ۱؛ طهران: ناشر: مؤسسه مطبوعات امری، طهران؛ ۱۹۱۰ میلادی.

عبدالبهاء، مکاتیب عبدالبهاء، جلد ۲؛ طهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری؛ بی‌تا.

عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب عبدالبهاء، جلد ۱؛ ویلمت (ایلی‌نویز): Bahai Publishing Trust؛ ۱۹۷۹ میلادی.

عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب عبدالبهاء، جلد ۲؛ بی‌جا: Bahai World Centre Publication؛ ۱۹۸۴ میلادی.

بارنی، لورا کلی‌فورد؛ مفاوضات عبدالبهاء؛ بی‌جا: مرآت؛ ۱۹۲۰ میلادی.

یادداشت‌ها:

۱ – مولانا / مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۶۲.
۲ – این نظریه به فیلسوف یونانی بنام، هراکلیتوس (Heraclitus) نسبت داده می‌شود که در حدود دو هزار و پانصد سال قبل می‌زیسته است.
۳ – فئودالیسم به نظام‌هایی اطلاق می‌شود که قدرت اصلی اقتصادی و سیاسی در دست زمین‌داران بزرگ قرار داشت و عموم مردم به‌عنوان رعیت در این ساختار حضور داشتند. این ساختار اجتماعی تقریباً تا حدود قرن هفدهم در بسیاری از کشورهای جهان رایج بود.
۴ – واژه‌های تغییر، تحوّل و تبدیل، به‌رغم شباهت‌های معنایی بسیار، تفاوت‌هایی هم دارند، ازجمله اینکه، تغییر را می‌توان جابجایی‌هایی دانست که در کوتاه‌مدت و در لایه‌های بیرونی اتفاق می‌افتد و تحوّل و تبدیل می‌تواند دسته‌ای از تغییرات باشد که در بلندمدت ایجادشده و موجب دگرگونی کامل‌تر و عمیق‌تر می‌شود. ترکیب این دو واژه، بار معنایی کامل‌تری را بیان می‌کند.

0
  • الف. کشاورز

.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید

ارسال دیدگاه

حد اکثر ۵۰۰ کلمه

19 دقیقه

مقالات اخیر