جنگ و صلح واژه هایی پر تکرار در طول چندین هزار سال تاریخ حیات اجتماعی انسان . یکی واقعیتی عینی و دیگری آرزویی دست نیافتنی . یکی رسیدن به آن سهل و آسان ، آن یکی ، بر پا کردنش سخت و دشوار ، یکی مورد تنفر بسیاری ، ولی فراوان ، دیگری میل و آرزوی کثیری ، ولی کمیاب . این فاصله بین آرمان و واقعیت ، از گذشته تا کنون همچنان پا برجا است و بشر در موقعیت زمانی کنونی نیز ، به شکل درخوری نتوانسته این تناقض موجود را حل نماید . و صلح عمومی همچنان آرمانی دست نیافتنی می نماید.
از چهره هایی که با قبول ِ وجود ِ چنین تناقضی سعی در ارائه راه کارهای عملی برای حل این معضل دارد ، عبدالبهاء است . یکی از بزرگترین اهداف عبدالبهاء از ارائه راه کارهای نظری و عملی در حوزه اصلاحات و تغییرات بنیادی اجتماعی ، حل این تناقض به نفع آینده بشری است .
در این مقاله سعی میشود در حد امکان گوشه هایی از دیدگاههای عبدالبهاء در مورد چگونگی پی ریزی مقدمات برپایی صلح جهانی ، مورد بررسی قرار گیرد . بدیهی است که این نوشتار مدعی پوشش کامل ِ موضوع صلح عمومی و دیدگاههای عبدالبهاء در این خصوص نیست ، بلکه تنها کوششی است برای آشنایی و مرور فهرست وار آنها .
صلح عمومی و پایدار مفهومی است که تا کنون بشر موفق به عینی کردن آن نشده ، این مفهوم همیشه در قالب آرمانی زیبا و دست نیافتنی وصف شده ، تصور جهانی بدون جنگ و خونریزی و سرشار از عشق ، محبت ، برابری ، همکاری ، عدالت ، رفاه و آسایش برای همه انسانها .
اما همه انسانها چنین آرمانی نداشته و ندارند ، کم نبودند و نیستند افرادی که لزوم و یا امکان بر پایی صلح فراگیر و جهانی را زیر سوال برده و باور به وقوع آن را ایمان به افسانه ، و رویایی دست نیافتنی میدانند.
عبدالبهاء اعتقاد به امکان بر پایی صلح جهانی را یک رویاپردازی نمی داند ، همچنانکه جنگ را به عنوان یک واقعیت غیر قابل اجتناب نمی پذیرد . از نظر او بر پایی صلحی فراگیر و جهانی تنها یک آرزو نیست ، یک نیاز است ، همچنانکه اجرام آسمانی برای پایدار ماندن به نیروی جاذبه متکی هستند ، از نظر عبدالبهاء ، صلح همانند نیروی جاذبه برای حیات اجتماعی انسانها است . (۱)
ممکن است نتوان در آثار عبدالبهاء تعریفی فرمول وار و واحد از صلح بدست آورد ، ولی مجموعه گفتارها و توصیفات وی از صلح ، یک فهم کلی از منظور او را فراهم میکند . با یاری گرفتن از توصیفاتی همچون ، صلح حیات مجسم است ، صلح مهربانی است ، چشمه آب حیات است ، صلح سبب سرور و شادی و آبادکننده ویرانی ، صلح روح این عصر است و نور این قرن ، صلح یعنی آزادی جهانیان ، که توسط وی ارائه شده ، شاید بتوانیم منظور نظر عبدالبهاء در مورد صلح عمومی را اینگونه بیان کنیم ، برپایی نوعی نظام اجتماعی که در مرحله اول ، جنگ و درگیری بین ملتها در آن متوقف شده باشد . سازکارها و ساختارهای اجتماعی بر پایه خصلتهای انسانی همچون ، عقل و علم ، اخلاق مبتنی بر خیر عموم ، مهربانی و همدلی ، تعامل و تعاون در آنها بنا شده باشد ، تا حاصل این تغییرات ، داشتن جوامع ای پویا وزنده ، مسرور و شاد ، دارای رفاه و آسایش و برخوردار از آزادی و عدالت به مفهوم کاربردی و عملی باشد . چنین جوامع ای پتانسیل و استعداد لازم برای عینیت بخشیدن به وحدت جهانی ، که عبدالبهاء از آن به عنوان وحدت عالم انسانی نام می برد را خواهند داشت
بر اساس این استراتژی است که او کوشش برای برقراری صلح را واجب ترین تلاش انسان میداند و تاکید میکند :
« باید دایره صلح عمومی چنان ترتیب داده شود که جمیع فِرَق عالم و ادیان آرزوی خویش را در آن بیابند . » (۲)
حداقل تا دو قرن پیش تعداد کمی از انسانها امیدوار به برپایی صلحی فراگیر در جهان بودند .اما با تغییر شرایط فکری ، فرهنگی و اجتماعی و روند جدیدی که در جهان آغاز شده بود ، امید زیادی در بشر خسته از جنگ ، برای دست یابی به صلح فراگیر فراهم می شد . بعد از رنسانس ، خصوصاً بعد از قرن هیجدهم ، میل جهان غرب و بسیاری دیگر از کشورها بر بهره گیری از عقل و علم و روشهای گفتگو و همکاری فزونی می گرفت . قرار بر این شد ، عقل و علم هدایت جامعه بشری را بر عهده داشته باشند ، این اراده نوید بخش حرکت در مسیر صلح و دوستی بود ، زیرا عقل و علم فی نفسه نمی توانند مروج جنگ ، کشتار و ویرانی باشند و این خود نوید بخش روزهای روشن و سفید جهان بود .
اما اینچنین نشد ، تنها دو جنگ بزرگ قرن بیستم به غیر از میلیون ها مجروح ، آواره و ایجاد ویرانی گسترده مشترکا جان حدود یکصد میلیون انسان را گرفتند . حاصل این فجایع ، تقویت و تسلط این باور بود که ، جنگ در روان آدمی ریشه دوانده است ، گریزی از آن نیست .
متاسفانه باور به امکان و لزوم برپایی یک صلح پایدار و فراگیر ، باوری همگانی نیست ، گروه ها و اندیشه هایی با دلایل مختلف به چنین باوری نرسیده اند . اگر بخواهیم یک دسته بندی کلی در این زمینه داشته باشیم ، می توان آنها رادر سه گروه عمده تقسیم کرد .
— گروهی که نمی خواهند به صلح و امکان برپایی آن باور داشته باشند . بعضی از حکومتها و سیاستمداران ، رهبران متعصب ادیان ، ایدئولوژی های تمامیت خواه ، اندیشه های نژاد پرستانه که وجود جنگ را برای تصفیه نژاد انسانی لازم میدانند و سودبرندگان ِ تجارت اسلحه را میتوان در این گروه قرار داد .
— تفکر دیگری با توجه به طبیعت انسانی و سلطه غرایز طبیعی بر رفتار آدمی ، این امر را غیر ممکن و نامحتمل میدانند ، ولی در عین حال معتقدند ، با روشهای اخلاقی ، تدوین قوانین و یا ایجاد توازن قوا در بین کشورها و ملل می توان از برپایی جنگ جلوگیری و یا از شدت و تعداد آن کاست . در واقع مقصد این اقدامات تنها در حد نبود جنگ خواهد بود ، نه رسیدن به صلح .
— اندیشه هایی که لزومی برای کوشش در جهت پایان جنگ نمی بینند ، زیرا معتقدند ، علی رغم ویرانی و زیانی که جنگ بر جوامع تحمیل میکند ، فوائد و خوبیهایی نیز برای بشریت دارد . آنها ایجاد توانمندی ها و تکنولوژی های جدید که هنگام جنگها بوجود می آید ، مثل کشف داروها و پیشرفت روشهای درمان ، پیشرفت علوم و صنایع و یا تاثیرات اجتماعی همچون ، تسریع در رسیدن به برابری جنسیتی ، به دلیل حضور زنان در کارخانه ها و بازار کار را به عنوان دلیل اعتقاد خود اشاره میکنند .
در جبهه مخالف این تفکرات ، عبدالبهاء به عنوان یک اندیشمند واقع گرا ، بسیار روشن به ما میگوید که پایان جنگ و ایجاد صلح عمومی امکان پذیر است ، ولی همانند ِ اجرای یک فرمول ، حاصل یک دستور و یا نتیجه یک اتفاق نیست ، روندی است طولانی مدت که آمادگی فکری ، ابزارها ی اجتماعی، عملکردها ، میل به تغییرات و از همه مهمتر یک اراده جهانی لازم دارد . این مسیر بی نهایت سخت به نظر می آید ، ولی غیر ممکن نیست . عبدالبهاء در پاسخ به سوالی در مورد امکان پایان جنگ و ایجاد صلح عمومی ، موقعیت را اینچنین تشریح می کند :
« البته صلح عمومی آشکار خواهد شد ، ولی هنوز عالم انسانی به تمامه مستعد این کامرانی نیست ، اندک اندک این موهبت آسمانی از افق جان و وجدان طلوع کند …. این باور باید همچون کودکی شیرخوار در آغوش پدر پرورش یافته تا به سن رشد و بلوغ برسد . اکنون آغاز این روند است و به تدریج با گذشت زمان این پیشرفت نمایان تر خواهد شد . هرچند اگر بخواهیم بر مبنای تجارب قرون گذشته ، قرون وسطی و اتفاقات قرن اخیر قضاوت کنیم ، برپایی صلح ، سخت و یا غیر ممکن به نظر می آید . اما چه بسیار امور که در گذشته سخت و ناممکن دیده میشد ، ولی اکنون آسان و قابل اجراء است .» (۳) نقل به مضمون
در این پاسخ ، عبدالبهاء هوشمندانه به دو موضوع اساسی اشاره میکند ، در مرحله اول لازم است روند تکامل فکری بشر به تدریج و بر اساس واقعیتهای طبیعت انسان و چالشهای عینی موجود در زندگی انسانها به پیش برود ، تا برپایی صلح همچون یک مرحله طبیعی از حیات بشر دیده شود .
موضوع دوم اشاره به مشکلی است که عموماً در جوامع وجود دارد ، در زمان کنونی نیز وقتی بسیاری از ما وقوع جنگها و شرایط نابسامان جهان را می بینیم ، ایده صلح جهانی برای ما مفهومی انتزاعی ، غیر واقع گرایانه و رویایی است . نمی توانیم باور کنیم که این جهان ِ غرق ِ در جنگ و درگیری میتواند به صلح عمومی برسد . البته تا اینجای موضوع عبدالبهاء نیز با ما هم عقیده است ، او تاکید دارد ، بر اساس آنچه تا دیروز دیده ایم و امروز می بینیم ، رسیدن به چنین امری سخت و چه بسا ناممکن است . ولی او به ما می گوید ، باید با تعویض معیارها ، افق دید و دریچه نور را از گذشته و حال ، به سمت آینده منتقل کرد ، باید مجهز به « عقل دوربین » (۴) شد ، عقلی که سیر تحولات در زمانهای پیش رو را مورد ارزیابی قرار می دهد ، عبدالبهاء برخورداری از آن را برای سعادت بشری لازم و ضروری میداند .
« الوین تافلر » در مورد لزوم داشتن این نوع نگاه میگوید : « … جهانی که به سرعت از برخورد ارزشها و تکنولوژی های جدی ، روابط ژئوپولتیک جدید ، شیوه های جدید زندگی و ارتباطات تکوین می یابد ، به اندیشه ها و قیاسها و طبقه بندی ها و مفاهیم کاملاً نوینی نیازمند است . نمی توان جهان جنینی فردا را در آشیانه های فکری مرسوم دیروز پرورش داد .» (۵)
بزرگترین دلیلی که باور ِ عبدالبهاء به امکان برپایی صلح جهانی را تقویت میکند ، ویژگیها و خصوصیات خاص « انسان » است . انسان از نظر عبدالبهاء ، توانایی بالقوه ای برای طی این مسیر و رسیدن به صلح جهانی را دارد . او برای انسان سه ویژگی خاص در نظر می گیرد که موفقیت او را در این مسیر تضمین میکند .
« انسان کاشف اسرار طبیعت است …. انسان مختار است …. انسان به قانون عقل حرکت نماید . » (۶)
از نظر عبدالبهاء بزرگترین دلیل اسیر شدن انسان در چنبره جنگ ، سلطه غرايز تعبیه شده از طرف طبیعت بر رفتارهای او است . او انسان را دارای توان کشف اسرار طبیعت میداند . توان کشف اسرار طبیعت یعنی ، امکان ِ فهم روابط حاکم بر عناصر ، و به دنبال آن درک نوع رابطه انسان و طبیعت ، قبول ِ وجود غرایز و درک دلیل وجودی آنها و همچنین دسته بندی و تفکیک غرائز مطلوب و یا نامطلوب . این شناخت از طبیعت میتواند مهمترین نقطه قوت انسان برای خروج از سلطه غرائز باشد .
آزادی انتخاب و یا اختیار ، توانایی دیگری است که از نظر عبدالبهاء میتواند انسان را از سلطه طبیعت خلاص کند . توانایی اندیشیدن ، تفکر و تعقل ، امتیاز ِ حق انتخاب و تعیین مسیر حرکت را به انسان میدهد . انسان مختار بند نافش از طبیعت بریده شده ، مسیر تعیین شده توسط طبیعت را طی نمی کند . بدین ترتیب نه تنها موجود منفعلی در مقابل طبیعت نیست بلکه با ساختن ، نوآوری و تعیین مسیر حرکت خود ، نقطه قوت سلطه طبیعت را کم توان میکند . عبدالبهاء این اتفاق را بسیار هنرمندانه توصیف میکند ، وی می گوید :
« .. { انسان } قوانین محکمه طبیعت را میشکند و شمشیر از دست طبیعت گرفته ، بر فرق طبیعت می زند . » (۷)
البته همچنانکه عبدالبهاء تاکید دارد ، این رهایی بدست نخواهد آمد ، مگر به قدرت و توان عقل . زیرا انسان به کمک عقل واقعیتهای جهان پیرامونی خود را فهم و سازماندهی کرده ، روابط حاکم بر جهان خود را درک می نماید .
« … به انسان عقل عنایت شده که در مبادی و نتایج کارها با اندیشه ای درخشان و نافذ تعمق و تامل کند و انجام اعمال صحیح و یقین را برتری دهد و اعمال مضر و مفید را ادراک کند و به عدل و انصاف حرکت نماید . » (۸) نقل به مضمون
اما ، جایگاهی که عبدالبهاء برای انسان تعریف میکند ، خود به خود بدست نخواهد آمد ، چه که اگر این چنین بود مشکلات کنونی وجود نداشت . او موقعیت انسان کنونی را همچون کودکی میداند که در حال رشد و بزرگ شدن است . از نظر او یک رابطه مستقیم بین رسیدن به بلوغ فکری انسان و قرار گرفتن او در مسیر صلح وجود دارد .
شاید با کمی اغماض در مورد میزان تشابه مثال به واقعیت ، راهبرد عبدالبهاء برای پایان جنگ و رسیدن به صلح را بتوان در دو بخش نرم افزاری و سخت افزاری در نظر گرفت . دو بخشی که از نظر خصوصیت ممکن است متفاوت به نظر آیند ولی مکمل و تکمیل کننده هم هستند ، همچون یک سیستم دیجیتال که عملکرد آن منوط به همکاری ِ بخش نرم افزاری و سخت افزاری است و هر کدام به تنهایی کارکردی ندارند .
تشکیل سازمانهای بین المللی ، وضع قوانین بازدارنده ، قرار دادن تنبیهات برای آغاز کنندگان و گسترش دهندگان جنگ ( بخش سخت افزار ) ، بدون جهل زدایی ، تغییر افکار ، ترویج حس نوع دوستی ، تثبیت باور ِ یگانگی بشر ، حس نیاز به صلح ، ( بخش نرم افزاری ) عملکرد موفقی نخواهد داشت .
به همین دلیل عبدالبهاء اولین گام برای قرار گرفتن در روند ایجاد صلح را آموزش و آگاهی ، و تعیین کننده ترین وسیله و ابزار در این مسیر را « علم » میداند.
« فکرتان این باشد که این نفوس دانا شوند و عموم تحصیل علوم و فنون کنند ، …. بواسطه علم سبب محبت من علی الارض ( روی زمین ) شوند و سبب صلح اکبر گردند … » (۹)
دانایی و علم ، مفاهیمی که شاه کلید عبدالبهاء برای باز کردن قفل درهای بن بست زندگی بشر است . رونق علم و دانش در جوامع و به دنبال آن ، بهبود شرایط اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی که نقصان هر کدام در اجتماع به نوبه خود نقش مهمی در ایجاد جنگ و درگیری در جهان دارند ، طی کردن مسیر رسیدن به صلح عمومی را کوتاه و تسهیل میکند . از طرف دیگر مردم رها شده از جهل ، واقعییت تفکر حاکم بر مناسبات اجتماعی را بهتر درک میکنند . مثلاً ، آگاهی یافتن انسانها از خطری که ادامه شیوه های سیاسی متکی بر قدرت نظامی در جوامع ، که عموماً بر مبنای « ماکیاولیسم » (۱۰ ) بنیان نهاده شده و در آن برای رسیدن به هدف ، استفاده از هر وسیله را می توان توجیه کرد ، میتواند موجبات استقبال انسانها از ایجاد صلح جهانی را فراهم کند ، زیرا ادامه نابسامانیهای موجود در جهان و تداوم جنگ و ویرانگری نشان میدهد که سلطه این دیدگاه و روش عمل ِ خارج از اخلاق مداری و خیر عموم انسانها میتواند بنیان آسایش انسانها را ویران کند .
فهم این موضوع ، ایجاد نیاز در بین انسانها و نهادینه شدن ِ میل به صلح در بین افکار مردم جهان ، مهمترین پیش نیاز طی این مسیر و دلیل تاکید عبدالبهاء بر گسترش علم و دانش است . وی در این خصوص تاکید میکند :
« … این مسئله ( صلح عمومی ) باید مانند روح در عروق و اعصاب هیکل عالم ، سریان و جریان یابد . » (۱۱)
در گام دوم و در بخش ایجاد سازوکارهای لازم و کاربردی ( سخت افزاری ) عبدالبهاء ، پیشنهادات واقع گرایانه ای را ارائه میدهد ، هر چند خود نیز معتقد است :
«… و بعضی اشخاص که از همم ( کوششها ) کلّيّهء عالم انسان بيخبرند اين امر را بسيار مشکل بلکه محال و ممتنع ( غیر ممکن ) شمرند .» (۱۲)
پیشنهادات عبدالبهاء برای ایجاد ساختارهای جدید و قرار گرفتن در خط حرکت به سوی صلح جهانی را شاید بتوانیم در سه اقدام کلی تعریف نماییم
– نفی حالت نه جنگ و نه صلح
– قبول جنگ عادلانه در شرایط خاص
– برپایی ساختارهای بین المللی جامع و جهان شمول که مورد قبول تمام جهان باشد .
تئوری جلوگیری از وقوع جنگ با استفاده از روش بازدارندگی که بر مبنای ترس کشورها از یکدیگر بنا نهاده شده ، یکی از روشهای کنترل ایجاد جنگ در جهان است . عبدالبهاء در مورد این روش می گوید :
« در این وقت ( دوران نه جنگ و نه صلح ) کشورهای هم پیمان در تدارک ابزار جنگی کوشش میکنند ، هر چند در ظاهر جنگ نیست ، ولی در حقیقت یک جنگ مالی دائمی برقرار است . حاصل زحمات مردم صرف جنگ شده و این یعنی یک جنگ پنهان دائمی . » (۱۳ ) نقل به مضمون
از نگاه عبدالبهاء این حالت نه تنها کمکی برای رسیدن به صلح نمی کند ، بلکه با هدر دادن منابع مالی علاوه بر آنکه سبب محرومیت مردم میشود ، به دلیل انباشت سلاح در زرادخانه ها ، هر آن امکان پا گرفتن جنگ وجود دارد .
« نظریه جنگ عادلانه یک قاعده جنگ است که هدف آن حفظ تعادل بین نگرانی های بشردوستانه و الزامات نظامی به طور همزمان است …. این نظریه جنگ را توصیه میکند، با این استثناء که از آن علیه شروران و برای پیگیری یک هدف درست استفاده شود . » (۱۴ )
عبدالبهاء از جنگ عادلانه برای استحکام بخشیدن به ساختارهای صلح جهانی ، با در نظر گرفتن شرایط خاص حمایت میکند . از نظر وی این نوع جنگ برای کنترل گروهها و دولتهایی که رفتارهایی ظالمانه و ضد انسانی انجام داده و یا در روند صلح جویی کشورها ، از اراده جهانی پیروی نکرده و در ساختارهای جهانی ایجاد اختلال میکنند لازم است . عبدالبهاء در « رساله مدنیه » به این موضوع اینچنین اشاره میکند :
« در بعضی اوقات جنگ بنیان صلح اعظم است و میتواند سبب
آبادی شود . » (۱۵) نقل به مضمون
در بسیاری از نظرات عبدالبهاء در خصوص جنگ و صلح ، با این نظر وی مواجه هستیم که ، علی رغم باور اکثریت مردم و نخبگان به خصلت ویرانگری و نابودی جنگ ، اراده ای جمعی و عملی برای پایان جنگ و برقراری صلح وجود ندارد . تشکیل مجامع بین المللی و توافقات جهانی از راه کارهای ایجاد این اراده است که توسط وی ارائه میشود .
عبدالبهاء در سفر خود به غرب ، با تجزیه و تحلیل شرایط جدید حاصل از انقلابات صنعتی و فکری در غرب ، موقعیت و شرایط جهانی را مستعد آغاز یک حرکت عملی میبیند . وی در این خصوص میگوید :
« خیر خواهان عالم انسانی و مروجان صلح عمومی باید یک حرکتی خارق العاده نمایند و مجامع عظیمه تشکیل فرمایند و از نمایندگان تمام کشورها برای شرکت در این مجامع دعوت شود تا قضیه صلح عمومی از حالت نظریه و گفتار به مرحله عمل برسد ، زیرا انجام این کار بسیار عظیم است و به آسانی بدست نخواهد آمد ، باید از همه امکانات بشری استفاده کرد تا به نتیجه رسید . » (۱۶) نقل به مضمون
البته وی در سالیان گذشته نیز در « رساله مدنیه » به این موضوع پرداخته بود . در قسمتی از آن رساله ، عبدالبهاء مدلی متفاوت از توافقات تجربه شده منطقه ای و یا قاره ای را پیشنهاد میکند ، شکلی از یک توافق جهانی که در آن تمام کشورهای جهان پس از گفتگو و مشورت حول یک محور ، یعنی مرکزیت صلح عمومی و پایدار ، قرارداد و توافقی جهانی را امضاء میکنند . در توافق حاصل شده حدود مرزی ، نوع روابط بین کشورها ، نیروی نظامی لازم و مورد نیاز برای هرکشور ( جهت تامین امنیت داخلی ) بر اساس شرایط و واقعیتهای هر کشور مورد توافق جمعی قرار میگیرد . از نظر عبدالبهاء دو فایده عمده در این روش قرار دارد ، این توافق مانع از ذخیره سازی اسلحه در بین کشورها شده و این خود ، خطر ایجاد جنگ را کاهش میدهد و از طرف دیگر اتفاقی که شاید مهمترین دست آورد این عمل باشد ، آزاد شدن منابع مالی است که عموماً در بودجه نظامی کشورها ، مقادیر هنگفتی را به خود اختصاص میدهد . این منابع مالی آزاد شده می تواند برای سازندگی ، رفاه و آسایش مردم استفاده شود ، این تغییر اولویتها که مانع از سرازیر شدن منابع کشورها به طرف صنایع نظامی می شود ، سبب بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی مردم شده و میتواند یکی از مهمترین عوامل تقویت میل صلح خواهی در بین عموم ملتها و تسهیل کننده ایجاد اراده ای جهانی برای رسیدن به صلحی پایدار گردد . (۱۷)
همانطور که در آغاز این مطلب گفته شد ، به دلیل گستردگی و پیچیدگی موضوع ، تنها میتوانیم مروری فهرست وار به نظرات بلند و عمیق عبدالبهاء در مورد جنگ و صلح داشته باشیم . تئوریها و روشهای عملی طرح شده توسط وی که در بیش از یکصد سال پیش و در اوج غلبه و رواج اندیشه های ناسیونالیستی و نظامی گری در جهان ارائه شده ، امروز نیز میتواند چراغ راه رسیدن به صلحی پایدار و عمومی باشد ، چرا که ، امروز هم جنگ در انواع و اشکال مختلف همچنان میداندار صحنه منازعات بشری است . امروز هم بشر ِ خسته از جنگ که با آزمودن روشهای مختلف نتوانسته راهی برای خروج از این بن بست پیدا کند ، نیازمند روشی جامع ، کاربردی و جهانی است که هم سبب تغییر اندیشه ، افکار و نهادینه شدن میل به صلح و سلام در بین عموم انسانها شده و هم با تغییر ساختارهای کهنه و برپایی ساختارها و سازو کارهای منطبق با نیاز کنونی جهان ، شرایط لازم برای برپایی صلح جهانی را فراهم آورد .
شاید به قول « راسل » ، سود برندگان جنگ همچنان در حال القاء این تفکر باشند که جنگ جزه ذات آدمی است و گریزی از آن نیست ، اما عبدالبهاء قاطعانه و بر مبنای دلائل عقلی و علمی به ما اطمینان می دهد که صلح دست یافتنی و اجرایی است ، البته نه تنها در قامت یک آرزو ، بلکه همراه با اقدام عملی .
« … باری من شب و روز دعا میکنم که این آتش حرب و قتال خاموش شود و چشمه صلح و حیات بجوشد ، امیدوارم که جمیع ما ها بکوشیم ، راحتمان را فدا کنیم ، ثروتمان را صرف کنیم ، حتی جانمان را فدا نمائیم ، تا این نورانیت صلح و وفاق در جمیع آفاق بتابد و عالم انسانی روشن گردد . » (۱۸)
**********************************************************************************
.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید