«… عقد حقیقی بهائیان این است که باید بین طرفین روحاً جسماً التیام تامّ حاصل گردد تا در جمیع عوالم الهی اتّحاد ابدی داشته باشند و حیات روحانی یکدیگر را ترقّی دهند. این است عقد بهائی.»
(عبدالبهاء؛ منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۱۱۵، شماره ۸۶)
ازدواج همچون امری ابدی از جانب خداوند است که نه تنها اتّحادی یگانه و پیوندی جسمانی و اجتماعی میان زن و مرد است، بلکه پیوندی روحانی میان آن دو تن است. ازدواج میان زن و مرد از دیدگاه عبدالبهاء به تعریف او از انسان و معنا و هدف زندگیِ اینجهانیِ انسان مربوط است و از آن سرچشمه سیراب میشود. اگر با وجود شواهد ناقض ابدیّت ازدواج، وی آن را اتّحادی ابدی میان دو انسان میداند، به لحاظ غایت و قصدی است که «باید» آن دو در هنگام تصمیمگیری برای ازدواج به آن ناظر باشند. ازدواج مطلوب آن است که هر دو طرف آن چنین تصوّری داشته باشند که قرار است نه تنها در این جهان، بلکه در عالم بعد نیز روحشان با یکدیگر الفت داشته باشد.
ازدواج زن و مرد باعث ایجاد خانواده میشود. از نگاه عبدالبهاء خانواده به عنوان سنگ زیربنای جامعه باید همۀ ویژگیهای آرمانی جامعه را در خود داشته باشد تا از این راه بتوان در جامعه نیز آن ویژگیها را دید. اگر باید جامعه بر اساس اعتماد متقابل، محبّت، راستی و درستی، نیکوکاری، یاری و همکاری، همدلی و همدردی میان همۀ اعضای جامعه ساخته شود، خانواده نیز باید بکوشد همۀ این ویژگیها را در خود داشته باشد تا در نتیجه هم خانواده و هم جامعۀ بزرگتر بتواند زایا و ماندگار باشد و ببالد. آنچه پدیدار شدن و پایایی این ویژگیها را در خانواده و جامعه تضمین میکند ارزشهای روحانی و اخلاقی است. با آنکه علل و عوامل مادّی در رفاه و آسایش و خوشبختی اعضای خانواده تأثیر دارد، امّا ضامن بقای رابطه و زنده ماندن عواطف میان اعضای خانواده نیست.
یکی از مهمترین علل استحکام بنای خانواده باور داشتن زن و مرد به برابری حقوق زنان و مردان است. نباید هیچ یک به برتری یک جنس بر جنس دیگر باور داشته باشد. اندیشۀ برتری در هر اجتماعی پدید آید، باعث ویرانی روابط آن جامعه میشود. در خانواده نیز برابری حقوق زن و مرد باید در همۀ جنبههای زندگی مشترک جاری باشد تا فرزندان نیز با این باور بار بیایند تا در بزرگسالی خویش، چه در روابط زناشویی و چه دیگر روابط اجتماعیشان، مطابق آن رفتار کنند. یکی از مهمترین راههای اجرای برابری، تصمیمگیری از طریق مشورت درست است. حتّی در بعضی تصمیمات میتوان کودکان را هم شرکت داد تا آنها نیز به تدریج آداب مشورت و مشارکت اجتماعی را بیاموزند. در مشورت یاد می گیریم که همۀ انسانها از حقوق برابر برخوردارند و از استبداد و خودرأیی و خودکامگی برکنار میمانیم.
خانواده از این نظر که هم زایندۀ نسل نوی انسانی و هم پرورانندۀ آن از هر حیث است، بسیار نقش مهمی در ساختن جامعۀ آینده و تأثیر بر فرهنگ و تمدّن دارد. همۀ انسانهای مهم و مؤثّر جامعه در آغوش مادران و پدران میبالند و به صحنۀ اجتماع میآیند. پس برنامهریزی نخستینِ ذهن و روان کودکانی که وارد جامعه میشوند به دست خانواده انجام میشود. عبدالبهاء به همین علّت بر تربیت دختران و برابری حقوق زنان با مردان بسیار تأکید مینمود؛ چون دختران، مادران فردای کودکانی هستند که باید درست تربیت شوند. با سرمایهگذاری اجتماعی روی تربیت دختران میتوان به تقویت و تحکیم اساس خانواده و تعلیم و تربیت جامعه کمک نمود.
یکی از مهمترین عوامل تحکیم اساس خانواده از دیدگاه عبدالبهاء، رابطۀ محبّت میان زن و شوهر است که به عنوان دو رکن اصلی به وجود آورندۀ خانواده و مدیر آن هستند. اگر رابطۀ پدر و مادر در خانواده مبتنی بر اخلاقیات نباشد و صرفاً علل و عوامل مادی آنها را به هم پیوند داده باشد، هر آن احتمال سستی و گسستن پیوند خانوادگی وجود دارد. اصول اخلاقی بایسته و شایستۀ هر خانوادهای جدا از اخلاقیات شناختهشده نیست، ولی آنچه اهمیّت دارد باور به رعایت آنها در خانواده، بخصوص میان زن و شوهر است که دو ستون اصلی بنای خانوادهاند. عبدالبهاء در سفرهای خود به آمریکا و اروپا بارها به شنوندگان سخنرانیهای رسمی و خصوصی خود یادآور میشد که آنچه تمدّن پیشرفتۀ غربی لازم دارد احیای ارزشهای اخلاقی و معنوی است. روابط مردم را در شهرهای بزرگ و متمدّن غرب، برگرفته از ارزشهای مادی میدید و این را نه تنها مفید نمیدانست، بلکه علّت اصلی گسستگی میان افراد جامعه و نهایتاً ویرانی بنای تمدّن کنونی میشمرد.
جنبۀ دیگر مراعات اخلاقیات آن است که اساس تربیت روحانی و اخلاقی را از همان آغاز تولّد بگذارند. اگر خانواده، کودکان خود را با آداب و اخلاق روحانی، که پرورش ضابط درونی و وجدان بیدار و میزان تشخیص خوب و بد است، تربیت نکند نمیتوان از دیگر نهادهای جامعه انتظار داشت که این کار را انجام دهند. اگر نظام آموزشی جامعه نیز تربیت معنوی و اخلاقی را جزء وظایف و اهداف خود قرار دهد، باز هم نقش خانواده در سنین پیش از دبستان و آغاز تعلیم و تربیتِ رسمی نقشی مهم و اساسی است. آنچه را خانواده در آغاز رشد کودک از دست داده باشد، نهادهای دیگر به سختی میتوانند جبران نمایند. گاه حتّی آسیبهایی به ذهن و روان کودک وارد شده است که جبرانناشدنی است.
«… مربّی اطفال اُمّهاتاند و تا امّهات در بدایت تأسیس ادب و تربیت ننمایند، مِن بعد هر قدر همّت و غیرت شود، ثمره و نتیجۀ کلیّه حاصل نگردد. حال البتّه صد البتّه شما امّهات را پیام من برسانید و بگویید که اطفال شما اطفال مناند؛ باید به قسمی تربیت نمایید که سبب حیرت گردد. این خدمت عظیمه است. در این خصوص، باید جانفشانی نمایید تا جمیع کودکان … اطفال تو گردند. …»
(عبدالبهاء؛ مکاتیب عبدالبهاء، ج ۷؛ صص ۲۲-۲۱)
شاید این مقاله را نیز دوست داشته باشید:
تعلیم و تربیت
.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید