«… من امیدم چنان است جمیع احبّای الهی مظاهر عدل باشند در جمیع امور؛ زیرا عدل، مختص به ارباب حکومت نیست. تاجر نیز باید در تجارت عادل باشد. اهل صنعت باید در صنعت خویش عادل باشد. جمیع بشر از کوچک و بزرگ باید به عدل و انصاف پردازند. عدل این است که باید از حقوق خود تجاوز نکنند و از برای هر نفسی آن را بخواهند که برای خویش خواستهاند. این است عدل الهی. …»
(عبدالبهاء؛ خطابات عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۱۷۷)
عدالت از آرمانهای همیشگی انسانها بوده است و در هر دورهای از تاریخ و تمدن بشری در طلبش چه سرها که از تن انسانهای شریفی به خاک افتاده تا فرزندانشان در جهانی عدالتمحور زندگی کنند. عدالت، موضوع علوم اخلاق، حقوق و سیاست است. هر کدام از این علوم از چشماندازی به این خواستۀ مشترک بشر مینگرد و آن را تصویر میکند. با این همه دربارۀ این موضوع نیز همچون بسیاری از موضوعات دیگر در جامعۀ بشری، توافق کامل برقرار نیست. کم نبوده حوادث ستمگرانهای که به نام عدالتخواهی رخ داده است. این هم از طنزهای تلخ تاریخ ماست.
عبدالبهاء نیز به موضوع عدالت از چشمانداز الهیات، اخلاق و سیاست پرداخته است. وی عدالت را همچون محبّت، وحدت و علم از مصادیق «حقیقت»۱ میداند پس هر آنچه با اینها ناسازگار باشد، به همان نسبت هم از حقیقت دور است. عبدالبهاء در مقام مقایسۀ معنای عدالت با «فضل و بخشش»، تعریف متداول عدالت را میپذیرد و آن را دادن حق هر کسی به همان اندازه که حق اوست، میداند. وی در بیشتر آثارش به مصداقهای اجرای عدالت در جامعه، هم از طرف صاحبان ثروت و قدرت و هم مردم عادی، پرداخته است.
از دیدگاه عبدالبهاء، یکی از نشانههای تحقّق عدالت در جامعه ظهور محبّت میان انسانها و حکمرانی مهربانی بر روابط انسانی است، که برخی از پیشینیان هم به آن اشاره کردهاند و جهان مطلوب آینده را جهانی دانستهاند که گرگ و میش از یک چشمه آب مینوشند و رابطۀ ظالم و مظلوم به دوستی میان آنها بدل میشود. این استعارهای است از تبدیل روابط انسانی در چهارچوب مفاهیم اخلاقی و ارزشی دیگر که سلطه و قدرت جایش را به رابطۀ مبتنی بر همکاری و همنشینی و مهربانی میدهد. عبدالبهاء شالودۀ عدالت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را در همین دگرگونی ارزشهای سلطهگری و ترجیح منافع فردی و محدود خصوصی به ارزشهای وحدتمحورانه و مهرپرورانه و یاری به دیگران و توجّه به منافع عمومی میداند.
از نظر وی شاخص فرمانروای عادل نیز همین است که به جای اینکه چون بیشتر فرمانروایان در طول تاریخ از قدرت خویش برای ارضای خواستههای فردی و خانوادگیاش استفاده کند و منافع عموم مردم تحت سلطهاش را فدای نفع خویش نماید، بهعکس رفتار کند و خود را فدای منافع عموم انسانها نماید. وی در «رسالۀ مدنیه» به انوشیروان دادگر به عنوان نمونهای تاریخی از شاهان و فرمانروایان عادل اشاره میکند که پیامبر گرامی اسلام نیز از اینکه در زمان پادشاه دادگری چون او زاده شده، اظهار خوشوقتی نموده است.
یکی دیگر از مفاهیم مرتبط با عدالت از دیدگاه عبدالبهاء، مفهوم «برابری» انسانهاست. برابری حقوقی انسانها شکلی از معنای حقوقی عدالت است که عبدالبهاء خواهان تحقّق آن در جامعۀ بشری است؛ از جمله برابری همۀ نژادها و اقوام و رفع تبعیضهای گوناگونی که در بعضی جوامع نسبت به برخی انسانها روا داشته میشود. همچنین برابری حقوق زنان با مردان از هر نظر و در هر زمینه که تدارک عدل و صلح فراگیر خواهد نمود. چهگونه میتوان ستم و نابرابری نسبت به نیمی از جمعیّت جهان را پذیرفت و انتظار جامعهای عادل و عدالتگستر داشت؟ همچنین عدالت اقتصادی را در برابری فرصتهای برخورداری همۀ انسانها از منابع ثروت جهان و فرصتهای یکسان فعّالیّتهای اقتصادی میداند تا هرکس به فراخور استعداد و تلاش خویش بتواند کسب ثروت نماید. برابری در فرصتهای تعلیم و تربیت برای همۀ انسانها از مهمترین عوامل ایجاد عدالت در عرصههای دیگر – به خصوص عدالت اقتصادی – است. از دیدگاه عبدالبهاء عدالت آموزشی فقط در فراگیری کمّی آموزش تحقق نمییابد، بلکه کیفیت و نظام آموزشی هم باید عدالتپرور باشد و نباید مفاهیم و معانی مبتنی بر تبعیض، نابرابری، برتریجویی و جنگطلبی را بیاموزد.
در زمینۀ روابط سیاسی نیز عبدالبهاء عدالت را مهم و ضروری میداند. این عدالتخواهی سیاسی باید هم در رابطۀ میان فرمانروایان با شهروندان و مردم کشورشان رعایت شود و هم میان حکومتها. هر حکومتی باید از همۀ انواع عدالتهایی که پیشتر گفته شد حمایت کند و زمینهها و ابزار تحقّق و گسترششان را در دایرۀ حکومت خویش فراهم نماید. از طرف دیگر در معامله با دولتها و ملتهای دیگر نیز بنا به اصل «اولویت و ترجیح منافع عمومی و جهانی بر منافع خصوصی و ملّی» رفتار کند و از برتریجویی و تجاوز به حقوق ملل دیگر اجتناب نماید و در ایجاد صلح عمومی و نظامی فراگیر برای روابط بین ملل بکوشد.
عبدالبهاء از جمله مصادیق و راههای ایجاد و تضمین عدالت در عرصۀ سیاسی را نظام انتخابات در همۀ شؤون سیاسی میداند. انتخابات آزاد، سرّی و همگانی که از آلودگیهای زدوبندهای سیاسی میان ثروتمندان و قدرتمداران پاک باشد. وی تأکید میکند چون حاکمان و صاحبان قدرت با رأی مردم انتخاب شوند به جهت کسب اعتماد رأیدهندگان هم که باشد، در رفتارهای خود مراعات عدالت میکنند و از سودجویی شخصی پرهیز مینمایند.
عبدالبهاء ایجاد عدالت را با قانونگذاری و قانونمداری مرتبط میداند. جامعهای که قانون ندارد، البته از عدالت هم محروم است؛ ولی صرف داشتن قانون نیز تضمینی برای تحقّق عدالت نیست. باید قانونگذاران انسانهایی سلیم و اخلاقمدار و آگاه باشند تا بتوانند قوانینی عادلانه تصویب کنند.
«… اگر نفسی خوف عقوبت ابدی و امید به مکافات ابدی داشته باشد، البته این نفس بهنهایت همّت در فکر اجراء عدل است و بیزار از ظلم؛ زیرا انسانی که معتقد است اگر ظلم کند در عالم باقی به عذاب الهی معذّب میشود، البته از ظلم و اعتساف اجتناب نماید؛ علیالخصوص معتقد اینکه اگر به عدالت پردازد، مقرّب درگاه کبریا میگردد و حیات ابدیه مییابد و داخل در ملکوت الهی میشود و رویش به انوار فضل و عنایت حق، روشن میشود. پس اگر مأمورین دولت، متدیّن باشند البته بهتر است زیرا اینها مظهر خشیةاللّهاند. …»
(عبدالبهاء؛ خطابات عبدالبهاء، ج ۱؛ صص ۱۷۶-۱۷۵)
شاید این مقاله را نیز دوست داشته باشید:
عبدالبهاء و تولّد انسان: فصل۲، قسمت اوّل
۱– در مقالات دیگری به مبحث «حقیقت» از نگاه عبدالبهاء خواهیم پرداخت تا با جنبههای مختلف این بحث در اندیشۀ عبدالبهاء آشنا شویم.
.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید