جنس آرمانها، آرزوها و خواستههای هر جامعهای شاخصی است مناسب برای سنجش موقعیت آن جامعه. تغییر سطح و نوع خواستهها و آرمانهای یک جامعه میتواند نشانهای از پویایی و سرزندگی آن جامعه به حساب آید همچنان که عدمتغییر و ثابت ماندن ِ خواستها و آرزوها، نشانۀ سکون و درجا زدن یک جامعه محسوب میشود.
عبدالبهاء در اوایل قرن بیستم و در سال ۱۹۲۱ دربارۀ اوضاع ایران میگوید:
«… اما ایران ویران است. مشقت بسیار باید تحمل نمود؛ بلکه انشاءالله اصلاحی در حال ایران، جلوه نماید.»
(مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد سوم، ص ۳۷۳)
بهجرأت میتوان گفت، اگر امروز هم عبدالبهاء حضور داشت و از او دربارۀ ایران پرسش میشد؛ شاید بازهم چنین پاسخ میداد: «ایران، ویران است …»
متأسفانه این واقعیتی است ملموس. گویی زمان برای ایران متوقف شده است. این سرزمین جمشید و زرتشت که از دوران کهن منادی آتش و نور بود همچنان در تاریکی است. بیش از یکصد سال پیش، تعدادی از صاحبان اندیشه در ایران، زایش جهان جدید را دیدند و برای به دست آوردن نقشی مناسب برای ایران در این جهان نوین به تکاپو افتادند. جنبش مشروطهخواهی برای گذر از دوران استبداد و ایجاد تغییرات اساسی شکل گرفت و در این مسیر، کوششها و فداکاریها انجام شد. نوشتند؛ گفتند؛ به زندان رفتند؛ خونها ریخته شد؛ جانها به فنا رفت تا شاید سهمی از عدالت و آزادی نصیب ایرانیان شود. حاصل این جانفشانیها و روشنگریها، توفیقاتی بود که حاصل شد و نمونههایی از نهادهایی همچون مجلس، دولت، احزاب و نشریات آزاد که از سمبلهای پیشرفت و تجدد در غرب شناخته میشدند در ایران به وجود آمدند و مدتی کوتاه بارقههایی از امید را در دل ایرانیان زنده کردند؛ ولی چون بستری مناسب برای ایجاد و رشدشان نبود، نتوانستند کارکرد واقعی خود را بروز دهند؛ بلکه تنها موفقیتهای مقطعی و کوتاهمدتی به دست آمد و پس از مدتی رنگ باخت. درواقع، حاصل این تُندر، جز بارشی گذرا نبود.
البته موفقیتهای مقطعی بهدستآمده نیز، خود بلایی بزرگتر بود؛ زیرا نخبگان و مردم با دیدن این توفیقات، تصور رسیدن به مقصد داشتند و مطمئن میشدند که راهِ درست را انتخاب کردهاند؛ اما پس از مدتی که انتظارات برآورده نمیشد و مشکلات دیروزی دوباره بهصورت دیگری پدیدار میشد، باز این سؤال شکل میگرفت که چرا آنچه میخواستیم نشد. چه باید کرد؟ پس مجدداً به علت نارضایتی از وضع موجود و برآورده نشدن خواستهها، روشهای سیاسی چریکی و انقلابی برای ایجاد دگرگونی در نظام سیاسی آزمایش میشد و تکرار بیحاصل دیگر. نتیجۀ این تکرارهای بیحاصل آن که امروز، همچنان در همان نقطهای قرار داریم که در یکصد سال پیش بودیم. گویی همچون «سیزیف۱» محکوم به تکرار بیهودۀ کاری هستیم که پایان ندارد.
امروز، فریاد دادخواهی، شعارهای آزادیخواهی و عدالتطلبی ِ گروه عظیمی از مردم ایران برای به دست آوردن حقوق انسانی و مدنی خود، پرداخت هزینۀ جانی و مالی برای به دست آوردن ِ این حقوق اولیه و بدیهی، درخواست ایجاد تغییرات کلی و اساسی در ارکان سیاسی، نشان از کوشش دیگربارۀ مردم ایران برای به دست آوردن ناداشتههای خود دارد. ناداشتهها و خواستههایی که ایرانیان در بیش از یک قرن پیش درصدد به دست آوردن آن بودند. امروز قشر عظیمی از مردم همان چیزهایی را میخواهند که در یکصد سال پیش مردم ایران میخواستند، یعنی، کرامت انسانی، عدالت، آزادی، آسایش و رفاه اجتماعی.
دوباره امروز هم مردم ایران با این سؤال تکراری مواجه هستند که چرا کشوری که در دو قرن اخیر، هزینههای بسیاری برای رسیدن به عدالت، آزادی، رشد و شکوفایی پرداخته، امروز نهتنها موفق به دستیابی به حقوق اولیه خود نشده، بلکه حتی در مسیر رسیدن به آن نیز قرار ندارد.
بهیقین به علت تنوع عوامل و پیچیدگی موضوع، رسیدن به یک پاسخ مشخص و فرمولوار برای این سؤال، غیرممکن است. عوامل بسیاری در این عدم توفیق دخالت دارند که لازم است از طرف محققان ِ علوم اجتماعی مطالعه و تحقیق شود.
اما بهیقین یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در عرصۀ تغییرات اجتماعی که میتواند بر رشد و یا عقبماندگی یک جامعه، تأثیر زیاد داشته باشد؛ حوزۀ سیاست و چگونگی کارکرد آن است. این حوزه به علت رابطۀ مستقیمی که با قدرت و حکمرانی دارد، ازنظر بسیاری عامل تعیینکننده در چگونگی، شرایط و موقعیت هر جامعه به حساب میآید، بر اساس این باور، ایجاد تغییر در حکمرانان و نظام سیاسی حاکم بر یک جامعه میتواند تأثیر بسزایی بر چگونگی وضعیت جامعه بگذارد. به همین علت برای انقلابیون، مصلحان اجتماعی و بیشتر کسانی که در اندیشۀ ایجاد تغییرات اساسی هستند؛ بسیار جذاب و از اولین حوزههایی است که به آن وارد میشوند.
به دلیل تشابه خواستههای سیاسی و اجتماعی امروز ِ مردم ایران و زمان «عبدالبهاء»، نگاهی کوتاه به اندیشههای این متفکر و مصلح اجتماعی دربارۀ راههای برونرفت از بحران، میتواند افق بازتری را برای نزدیک شدن به پاسخ ِ سؤالات موجود دربارۀ چرایی وضعیت ایران، پیش روی تحوّلخواهان کنونی قرار دهد.
حکومتی استبدادی با کارگزاران و سیاستمدارانی نالایق، نظام اداری فاسد و ناکارآمد، نظام آموزشی ناتوان و کهنه، حاکمیت نوعی تفکر دینی بهشدت ارتجاعی و منحط، مردمی فقیر نگاه داشته و تحقیر شده که در دریای خرافات و باورهای غلط دینی ِ تزریقشده از طرف حاکمان و صاحبمنصبان دینی دستوپا میزنند و در یککلام، وجود متولیان دینی و سیاستمداران ِ بیگانه با تعقل و خردورزی، یک شمای کلی از ایران ِ زمان عبدالبهاء است که مشخصههای آن، نشان از وجود یک بحران شدید در ساختارهای اجتماعی و سیاسی آن دارد.
اگر از عوامل متعدد ایجاد چنین اوضاعی، تنها به روی عامل «سیاست» تمرکز داشته باشیم؛ میتوان نتیجه گرفت که این وضعیت نشان از وجود یک نظام سیاسی ناکارآمد دارد؛ نظامی که توانایی حل بحرانها را به علت عدم تطابق با اوضاع زمانه ندارد.
بر مبنای این واقعیت، عبدالبهاء که دغدغۀ اصلاحات در ایران دارد؛ در «رسالۀ مدنیه» که خود در حدود سه دهۀ قبل از آغاز جنبش مشروطهخواهی در ایران نوشته، ضمن تشبیه چگونگی رشد و تکامل عالم سیاسی به مراحل رشد انسان، میگوید:
«عالم سیاسی یکباره از ضعف و ناتوانی به اوج کمال و توانایی نمیرسد؛ بلکه لازم است مردم خردمند روز و شب به دنبال ابزارهای رشد و ترقی باشند تا دولت و ملت، روزبهروز، بلکه لحظهبهلحظه در تمام حوزهها رشد و ترقی نمایند»۲ (نقل به مضمون) (رسالة مدنیه، ص ۷۵)
با توجه به شناخت عبدالبهاء از سازوکار سیر تحولات اجتماعی، از سخنان وی میتوان اینچنین برداشت کرد که به نظر وی کنار هم قرار گرفتن روابط ضروری و لازم برای خلق تحولی جدید، مهم و اساسی است. وقتی عبدالبهاء، ارتقای یک نظام سیاسی ضعیف و ناتوان را به نظامی توانمند و رو به کمال، بهصورت آنی و بدون فراهم شدن مقدمات، ناممکن میداند؛ منظورش فراتر از تغییرات فیزیکی در ساختار قدرت و جابهجایی حاکمان بهوسیلۀ اقداماتی همچون کودتا و یا انقلاب است. وی در گامی بزرگتر، به موضوع چگونگی ِ رسیدن به رشد و کمال در خود ِ مفهوم سیاست میپردازد و روند ایجاد تحول در عالم سیاست را برای رسیدن به توانمندی توصیف میکند. با توجه به جهانبینی عبدالبهاء میتوان گفت هدف عبدالبهاء دستیابی به یک نظام سیاسی پویا و توانمند است، نظامی که بتواند وظایف حوزۀ سیاست، یعنی تدبیر خردمندانۀ مشکلات و معضلات داخلی همچون آسایش، امنیت و رفاه را در کنار تعامل و روابط با دیگر کشورها و با در نظر داشتن اصول انسانی و اخلاقی بهخوبی مدیریت کند. رسیدن یک نظام سیاسی به چنین جایگاهی ازنظر عبدالبهاء بهیکباره امکانپذیر نیست؛ زیرا حوزۀ سیاست درواقع تبلوری از وضعیت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی یک جامعه است.
بر اساس این برداشت ازنظر عبدالبهاء، رو به رشد بودن عالم سیاسی را میتوان اینچنین توضیح داد که کوششی برای ایجاد یک نظام سیاسی توانمند در جهت تأمین منافع جامعه است که اجزای اصلی تشکیلدهندۀ آن نظام، (مردم، دولت و سیاستمداران) با اجرای درست ِ نقش خود، به تداوم حرکت رو به رشد آن کمک میکنند. به این معنی که یک نظام سیاسی پایدار و توانمند با تغییر حاکمان و سیاستمداران، نیازی به دگرگونی و شروع مجدد از صفر نخواهد داشت؛ بلکه براثر سازوکار و بسترهای مناسب ایجادشده در درون آن، به روند رو به رشد خود ادامه خواهد داد. الگوی سیاسی مبتنی بر دموکراسی (جدا از انتقادات وارده به آن) را میتوان بهعنوان نمونهای از نظامی سیاسی معرفی کرد که تطابق زیادی با اندیشههای عبدالبهاء دارد. نظامی که در آن نقش و حوزۀ فعالیت بازیگران عالم سیاست، تعریف شده است و در چنین نظام سیاسی ما شاهد ِ جابهجایی آرام و بدون تنش قدرت، مشارکت عمومی مردم در تصمیمات، بازسازی و بهروز کردن ِ ابزارها در طول زمان و درنتیجه بازده مناسب نهادهای اقتصادی و اجتماعی هستیم.
نقلقولی است از «توماس کوهن»۳ که میگوید:
«اهمیت بحرانها دقیقاً در این است که نشان میدهند زمان نوسازی ِ وسیلههای ِ رسیدن به هدف فرارسیده است.»
عبدالبهاء برای فائق آمدن بر بحران زمان خود، لازم میداند که وسیلهها و ابزارها برای داشتن نظام سیاسی درست و قابلقبول، نوسازی و یا بازسازی شود و لازم است این اتفاق، در مورد هر دو بازیگر اصلی سیاستِ هر کشور، یعنی ملت و دولت، روی دهد. به همین علت او در نظریههایی که در طول حیات خود ارائه میکند؛ به بازسازی عوامل تأثیرگذار در رشد ملت اشاره و تأکید دارد که لازم است مردم دائماً و در همه حال به دنبال پیدا کردن روشها و به دست آوردن ِ ابزاری باشند تا به کمک آنها هر دو عامل مهم ِ عالم سیاست، یعنی دولت و مردم در مسیر رشد و ترقی قرار گیرند.
زمانی که عبدالبهاء بر لزوم تشکیل محافل مشورتی که با رأی مردم انتخاب شوند؛ استفاده از اصول و قوانین جدید، تعاملات سیاسی با کشورهای خارجی، حضور در عرصۀ تجارت جهانی با برقراری روابط با تمام کشورهای دنیا، جدا کردن دین از حوزۀ سیاست و تدوین قوانین ِ عادلانۀ فردی و اجتماعی تأکید دارد؛ نشان از آن دارد که عبدالبهاء عوامل و ابزارهای ایجاد رشد و ترقی در عالم سیاسی و نحوۀ ایجاد تحول در آن را میشناسد. درواقع او با نو کردن این ابزارها میخواهد تشکیل یک نظام سیاسی مقتدر و توانمند را در جامعۀ ایران، میسر و نهادینه کند.
ملت و دولت، یکچیز نیستند؛ بااینحال، با مقایسۀ تعاریف آنها و توجه به عناصر مشترکشان مشخص میشود که در «مدرنیته» ملت و دولت بهشدت درهمتنیده شدهاند.۴
وقتی عبدالبهاء دولت و ملت را در یک راستا قرار داده و لزوم رشد ِ هر دو را عامل ِ توفیق و ترقی میداند؛ نگاهی مدرن به پدیدۀ ملت – دولت دارد. وی رابطۀ مبتنی بر زور، بین دولت و ملت را که قبل از پیدایش ِ دولت مدرن متداول و برقرار بود؛ نمیپذیرد. ازنظر وی این شکل رابطه که مبتنی بر فرماندهی و فرمانبری است؛ ابزاری کهنه و متعلق به دوران پیشامدرن است و در جهان جدید که بر مبنای مشارکت حداکثری و تعیینکنندۀ مردم در تصمیمات سیاسی و اقتصادی پایهگذاری شده؛ جایی نخواهد داشت.
وقتی عبدالبهاء در رابطه با ایران، تأکید میکند که دولت و ملت باید همچون «شهد و شیر آمیخته گردد و الّا ایران، ویران گردد.» (مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد چهارم، ص ۴۴) استعارهای است زیبا که بهخوبی نوع پیوند، درهمآمیختگی، هم سویی و تأثیر متقابل آن دو بر یکدیگر را توضیح میدهد. بر این اساس، شاید بتوان اینچنین نتیجه گرفت که او از نوعی «دولت ملی»۵ سخن میگوید که به علت خصلت فراگیر بودنش میتواند اقوام، مذاهب و فرهنگهای مختلف را به همکاری و همراهی برای نجات ایران ترغیب کند. همانگونه که این شکل از رابطۀ دولت و ملت در کشورهای صنعتی و مدرن در آن زمان، کمک فراوانی به پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی در آن کشورها نمود.
در یک نظام سیاسی بر مبنای «دولت ملی» معمولاً تضاد بین دولت و ملت، بسیار کم شده؛ زیرا دولت، مشروعیت خویش را از رأی و نظر مردم میگیرد و ازنظر مردم، دیگر بیگانه و حاکم ِ حکم کننده نیست؛ پس این دو بهجای تلاش برای مخالفت با یکدیگر، بر مبنای همسو بودن، سعی در هماهنگی، همیاری و کمک برای موفقیت در اجرای پروژههای عمرانی، اقتصادی و اجتماعی کشور خواهند داشت.
درواقع، برآیند تلاش هر دو عامل در جهت تأمین منافع کشور، قرار خواهد گرفت. به نظر میرسد ازنظر وی این نوع ساختار سیاسی، تحت عنوان «دولت ملی» برای ایران، یک ضرورت تاریخی محسوب میشود؛ زیرا میتواند ضمن پیشگیری از گسست بیشتر جامعه، موجبات همبستگی، همکاری و رشد و ترقی آن را فراهم سازد.
آنچه در این نوشتار گفته شد نگاهی اجمالی بود به پاسخی که عبدالبهاء در زمان خود، به مشکلات دورۀ خود میدهد. بدیهی است که اوضاع امروز ایران و جهان با آن زمان، تفاوت بسیار دارد. امروز شاید به نظر بیاید که بسیاری از نهادها و روشهای سیاسی نوین همچون، انتخابات، تشکیل احزاب و تفکیک قوا در ایران، شکل گرفته است؛ اما همگن بودن خواستههای اکثریت مردم کشور با خواستههای آغاز جنبش مشروطیت، نشان از ناتوانی و غیرواقعی بودن این نهادها دارد. براین اساس، لزوم ایجاد تغییرات در عالم سیاسی که منجر به ایجاد یک نظام سالم و توانمند شود و همچنین ایجاد یک رابطۀ درهمتنیده و قوی بین ملت و دولت که ازنظر عبدالبهاء میتواند موجب اصلاح حال ایران شود، بهنوعی میتواند نیاز امروز ایران باشد.
با توجه به اینکه امروزه و در قرن بیست و یکم، به علت تحولات علمی، فنی و اجتماعی تغییرات زیادی در نوع روابط و تعاملات کشورها رخداده و تمایل جوامع برای حرکت به سمت جهانیشدن بیشتر شده؛ به نظر میرسد دامنۀ توانمندی و تأثیرگذاری دولت ملی در حوزههای داخلی و خارجی، کاهشیافته باشد؛ باوجوداین، با توجه به مشخصات فرهنگی، قومی، جغرافیایی، سیاسی و همچنین عقبماندگی ایران از قافلۀ تمدن جهانی، در قدم اول وجود یک نظام سیاسی که در آن رابطۀ دولت و ملت همچون «شهد و شیر» باشد؛ برای رهایی ایران از وضعیت کنونی بسیار ضروری به نظر میرسد. این یک هدف نهایی نیست؛ اما وجود چنین دولتی که پازلی کامل و بدون تبعیض از اقوام، زبانها، مذاهب و تفکرات گوناگون را در خود جای میدهد به همراه، آگاه نمودن مردم از حقوق طبیعی خود، اطلاع از اوضاع و مقتضیات روز دنیا، ترویج اندیشههای مترقی و مفید، میتواند شروع و مقدمهای برای ساختن نظام سیاسی پایدار، پویا و هماهنگ با روند جهانی، برای حرکت در مسیر بالندگی ایران باشد.
۱ – «سیزیف» یا سیسیفوس (sisyphus) از قهرمانان اساطیر یونانی، به علت گناهی که مرتکب شده بود، محکوم شد که هر بار سنگ بزرگی را تا نزدیک یک قلۀ کوه بالا ببرد؛ هر بار در نزدیکی قله، سنگ به پایین میغلتید و او میبایست دوباره این کار را تکرار کند. این افسانه، نماد چرخۀ بیپایان رنج و امید است.
۲ – «… عالم سیاسی دفعة واحده از حضیض فُتُور به اوج کمال و سَداد نرسد؛ بلکه نفوس کامله لیلاً و نهاراً به وسایل مابِهِ الترقی تشبث نموده تا دولت و ملت یوماً فیوماً بلکه آناً فآناً ترقی و نمو در جمیع مراتب نمایند» (رسالة مدنیه، ص ۷۵)
۳ – توماس ساموئل کوهْن (Thomas Samuel Kuhn) (۱۹۲۲ – ۱۹۹۶) فیلسوف و فیزیکدان آمریکایی
۴ – برگرفته از Nation and state، ص ۲۸.
۵ – ربط دادن و نزدیک دانستن ِ تعبیر آمیختگی «شهد و شیر» به اصطلاح سیاسی ِ «دولت ملی» صرفاّ برداشت نویسنده بوده و نگارنده در آثار عبدالبهاء، اصطلاح «دولت ملی» را مشاهده نکرده است.
.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید