دستهبندیها: تعلیم و تربیت , دین و علم , رفاه فردی و اجتماعی , صلحجویی , عدالت
واژگانی همچون مدرن ، مدرنیته و یا مدرنیزاسیون در معنی خاص خود پس از رنسانس و آغاز دوران جدید در غرب به فرهنگ لغات علوم اجتماعی وارد شدند . این واژگان در واقع توصیف کننده رخدادی بودند که در غرب شروع و جریان داشت ، ایجاد تغییرات عمیق و بنیاد نهادن ساختارهای تازه با تکیه بر عقل انسانی .
« جرأت دانستن » و یا «جرأت اندیشیدن داشته باش» (Sapere aude) اصطلاحی است که توسط فلاسفه و اندیشمندان علوم اجتماعی پس از آغاز رنسانس مورد استفاده قرار می گرفت . این اصطلاح که به نوعی شعار عصر روشنگری محسوب می شود ، در حقیقت به موضوع تکیه بر عقل تاکید دارد . این اصطلاح اشاره ای است به ناتوانی گروهی از انسانها در بهره گیری از عقل . این عبارت به افراد یادآوری میکند که باید جسارت و شجاعت استفاده از عقل خود در حوزه های عمومی ِ امور و مناسبات انسانی را داشته باشند ، یعنی از انبوه دانسته های به ارث رسیده از گذشته که با واقعیتهای امروز منطبق نیست فاصله گرفته و با عقل و علم متعلق به امروز ، به تجزیه و تحلیل اتفاقات و حل مشکلات خود بپردازند .
وقتی صحبت از عقل گرایی ، تجدد و مدرن شدن می شود ، بی شک نمی توان دیدگاه های روشنگرانه عبدالبهاء در این مورد را نادیده گرفت . اگر چه شاید نتوانیم کلماتی همچون ، مدرنیته و یا مدرنیزاسیون را در آثار عبدالبهاء بیابیم ، اما جستجویی اندک در آثار عبدالبهاء ، فراوان نظراتی از وی را نشان میدهد که در آنها ، نو شدن ، تجدد ، بروز بودن و تکیه بر عقل ، به دفعات از طرف عبدالبهاء تاکید می شود . از اولین نوشته عمومی عبدالبهاء به نام « رساله مدنیه » تا سخنرانیهای ایراد شده در کشورهای اروپایی و آمریکایی ، نکته مشترکی به چشم می خورد ، میل به تغییر و دگرگونی بنیادی در فرد و جهان .
« …. دقت نمائید ، در عالم وجود هر چیزی را تجدد ( تازه شدن / نوگرایی) لازم است ، نظر به عالم جسمانی نمائید که حال جهان تجدد یافته ، افکار تجدد یافته ، علوم و فنون تجدد یافته ، مشروعات و اکتشافات تجدد یافته ، ادراکات تجدد یافته ….. » (۱)
تاملی بر آثار عبدالبهاء نشان می دهد ، کوشش برای بر چیدن بساط کهنه و گستردن بساطی نو در جهان با تکیه بر پایه هایی همچون ، تغییر ، دانستن ، تعقل و عمل از اهداف او برای پی افکندن ساختارهای جدید و تازه در افکار ، اندیشه ها و روشهای تعاملات اجتماعی است. بر این اساس ، این خردورز ایرانی که در مقطعی از دوران مدرن می زیست (۱۹۲۱ _ ۱۸۴۴) و شاهد تحولات ایجاد شده بود ، بر مبنای نگاه جامعه شناختی خود ، مبنی بر اینکه فضای عمومی جهان آمادگی تغییرات عمیق در مناسبات انسانی را دارد ، سعی دارد موجبات تحول گرایی و مدرن شدن را در مردمان سرزمین خود ایران ، دنیای شرق و دیگر نقاط جهان فراهم آورد . البته نو گرایی و تجددخواهی از نظر عبدالبهاء محدود به مناسبات اجتماعی نمی شود ، وی در خصوص ادیان نیز معتقد به تجدد و لزوم نوگرایی است ، که پرداختن به دیدگاه وی در این خصوص بررسی دیگر و نوشتاری جداگانه را طلب میکند .
امروز این نیاز احساس می شود که ، واکاوی اندیشه های او در مورد لزوم نوگرایی در همه عرصه های حیات بشری ، به ما کمک میکند تا یک ارزیابی جدید از شرایط فعلی خود و جهان پیرامون داشته و از خود بپرسیم که آیا مدرن شدن و مدرن گرایی همچنان شیوه زندگی رایج در جهان است ؟
البته به دلیل گستردگی و وسعت موضوعات مربوط به دوران مدرنیته و نظرات عمیق و کاربردی که عبدالبهاء در مورد ِ وظایف و عملکرد انسان در دوران جدید به جهان ارائه میکند ، ناچاریم تنها به انتخاب گوشه ای از این گستره بسنده کرده و درنگی بسیار کوتاه و مختصر داشته باشیم بر نوع تعاملی که عبدالبهاء با جریان مدرنیته دارد ، کوشش وی جهت برانگیختگی حس و توان اندیشیدن در افراد و آنچه که خود در مورد انسان مدرن و چگونگی رابطه آن با جامعه به ما می گوید . در واقع هدف این است که تعریفی از ویژگیهای انسان مدرن که از نظر عبدالبهاء برای پی ریزی ساختارهای جدید لازم است ، بدست بیاوریم .
قبلآ از بررسی این موارد باید در نظر داشته باشیم ، آنچه در این اینجا به عنوان « عقل » مفهوم می شود ، در یک تعریفی ساده و به دور از تعاریف فلسفی ، به نیروی درکی اشاره دارد که انسان به کمک آن می تواند داده های محیط اطراف خود را دریافت کرده ، درستی و یا نادرستی آنها را بررسی ، آنها را ساماندهی و بر اساس آنچه بدست می آورد ، روش های اندیشه و شیوه های رفتاری خود را مشخص کند .
در تعریفی کلی ، هر چیز تازه ، نو و جدید ، در حوزه های مختلف همچون ، اقتصاد ، فرهنگ ، دین ، سیاست ، شهرسازی ، تکنولوژی ، و در یک انتساب عمومی ، به هر آنچه که به زمان حال و دوران معاصر مربوط باشد ، « مدرن » گفته می شود . چنانچه بر اساس سیر تاریخی ، دوران « فئودالیسم » نسبت به دوران « برده داری » و یک« کِشتی بخار » نسبت به « کِشتی بادبانی » در زمان خود ، مدرن محسوب می شدند .
مدرن سازی و یا مدرن شدن به معنی ارائه چیزی تازه و نو در عرصه های مختلف ، در طول تاریخ بشری کما بیش وجود داشته ، اما آنچه دوران ِ پس از رنسانس را از آنها متمایز میکند ، تجمیع همزمان و در بر گیری حوزه های مختلف همچون ، علم ، دین ، هنر ، اقتصاد ، فرهنگ و تکنولوژی در یک دوره زمانی و دگرگونی های عمیق و گاه نابود کننده آن است .
از منظر تاریخی ، « دوران مدرن » با رنسانس در غرب شروع ، و تقریباً در اواخر قرن هیجدم ، شکل و ترکیب اصلی خود را بدست می آورد . در این دوره تاریخی که بنابر نظراتی تا قرن بیستم ادامه دارد با رواج اندیشه هایی نو در حوزه های فلسفه ، جامعه شناسی ، دین و علم سعی می شود قیود وابستگی انسان به گذشته برداشته شده و ساختارها ، فرهنگ و روش های جدیدی از زندگی اجتماعی با ارائه تعریفی نوین از انسان شکل بگیرد .
«… در واقع، به نظر میرسد که فرآیند زیربنایی مدرنسازی، بهعنوان نیرویی فراگیر، انسان غربی را از مخمصهی وابستگیاش خارج کرده و او را در مرکز جهان قرار داده است. از آغاز مدرنیته به بعد، او دیگر نیازی به تکیه بر روایتهای خرافی و تبیینهای اساطیری از جهان نداشت ، زیرا شخصیت توهم آمیز آنها را از طریق ظرفیتهای تازه کشف شدهاش برای تحقیق علمی ، آشکار میکرد و راه ارتباط با جهان را به عنوان مجموعه ای از اشیاء ِ در انتظار دستکاری ، برای دستیابی به پیشرفت مادی باز می کرد» . (۲)
« … بنابراین مناسب است که مدرنیزاسیون ( تحول و گذار جامعه از ماقبل مدرن به جامعه مدرن ) را به عنوان نیرویی ببینیم ، برهم زننده که همه چیز را در مسیر خود تغییر می دهد. (۳)
پس در مسیر ایجاد این تغییرات ، « مدرنیزاسیون به عنوان نیرویی منحصر به فرد را می توان به طور کلی در سه حوزه تشکیل داد: خود ، جهان ، و نحوه ارتباط خود با جهان .» (۴) بر این اساس می توان گفت ، هدف نهایی مدرنیزاسیون که مهمترین اثرش ایجاد زلزله در ارکان باورها ، افکار و رفتارهای متعلق به گذشته می باشد ، در حوزه روابط اجتماعی ، آفرینش انسانی با آرمانها و اهداف جدید است که می خواهد جامعه ای مبتنی بر اندیشه های نو و درخور انسان ِ عصر ِ حاضر بسازد.
نحوه برخورد عبدالبهاء با اتفاقات دوران مدرن بسیار عمیق و جالب توجه است . با توجه به بینشی که وی نسبت به تاریخ تکاملی بشر دارد ، از رویدادهای رخ داده در دوران پس از رنسانس بسیار استقبال نموده و به نوعی آن را از آثار رشد و بلوغ فکری انسان میداند . زیرا ایده های ارائه شده در غرب همچون اصالت انسان ، تکیه بر عقل و علم ، حرکت برای ایجاد برابریهای اجتماعی ، مهم بودن ِ آزادی و استقلال اندیشه و همچنین رفاه و آسایش که حاصل بکارگیری این ایده ها بوده ، نزدیکی معنی داری با افکار و آرمانهای عبدالبهاء دارد . تغییرات رخ داده در غرب ، سندی گویا ، نمونه عملی و شبیه آن چیزی است که او سعی در ترویج آن دارد ، و آن اینکه در قسمتی از جهان ، انسانها تصمیم گرفته اند با قبول اینکه ، روش زیست موجود درخور انسان این زمان نیست به استقبال گذر از وضعیت سکون دوران گذشته رفته ، جور دیگری اندیشه و عمل کنند و این تصمیم شان تاثیر مثبتی در صحنه واقعیت های زندگی آنها داشته است .
به همین دلیل وی با برشمردن فوائد این گذار یادآوری می کند :
« … ملاحظه کنید از قرون وسطی تا به حال [انسان/ جهان ] چقدر ترقی کرده ، چه مقدار از صنایع و بدایع به ظهور رسیده ، اگر جمیع صنایع و علوم و اکتشافات پنجاه قرن را با صنایع و اکتشافات این عصر مقابله (مطابق) کنند ، معادل یک سنه ( یک سال ) این عصر نمی شود . » (۵)
مقایسه و ارزش گذاری دقیق عبدالبهاء بر اتفاقات رخ داده در غرب و نموداری که وی برای نشان دادن میزان ِ اختلافِ دوران سنتی و مدرن رسم میکند ، مدرن گرایی و نگاه رو به آینده وی را به خوبی نشان می دهد .
با اطمینان می توان گفت ، تعریف و تمجیدی که عبدالبهاء از ظهور رنسانس و انقلاب صنعتی می کند صرفاً ستایش پیشرفت تکنولوژی نیست ، مهمترین اتفاق ایجاد شده در غرب از نظر عبدالبهاء ، همانا تغییرات و انقلاب رخ داده در فکر ، اندیشه و جهان بینی انسان غربی بوده ، این تغییر بنیادی بوده که از نظر وی توانسته ظرفیتهای نادیده گرفته شده انسان غربی را شکوفاه کرده و تحولات بزرگ را رغم بزند . براین اساس ، او برای ترغیب مردم شرق و ایرانیان در جهت باور به لزوم یک خانه تکانی و شجاعت در دور ریختن نمادهای کهنگی و ایستایی در افکار و اندیشه ها ، در « رساله مدنیه » می نویسد :
« … به ديده بصيرت ملاحظه نمائيد که اين آثار و افکار و معارف و فنون و حکم و علوم و صنایع و بدایع مختلفه متنوّعه کلّ از فيوضات عقل و دانش است . هر طايفه و قبيله که در اين بحر بی پايان بيشتر تعمّق نمودند از سائر قبائل و ملل پيش ترند …..» (۶ )
عبدالبهاء به دنبال نشان دادن تاثیرات مثبت و ملموس حاصل از بهره گیری عقل و علم در زندگی انسانها ، به اصل «لزوم تغییر » اشاره کرده و لازمه زندگی کردن در دوران جدید را ، ایجاد تغییرات در اندیشه ، رها شدن از سلطه طبیعت و رفتار متناسب با دنیای جدید می داند ، وی تاکید دارد :
« … باید ما به آنچه سزاوار این قرن است رفتار نمائیم ، چه که امکان (جهان) ، به درجه بلوغ رسیده و اگر تا به حال به درجه بلوغ نرسیده ، قریب به بلوغ است . ملاحظه کنید که دائره عقول و دائره افکار چه قدر اتساع یافته ، اکتشافات جدیده چه قدر زیاد شده ، تاسیسات عظیمه چه قدر ظهور یافته ، صنایع بدیعه (جدید) چه قدر جلوه نموده ، علوم نافعه چه قدر انتشار یافته ، با وجود این مواهب الهیه آیا سزاوار است که بشر در دریای مادیات مستغرق باشد ، در عالم طبیعت اسیر باشد ….. » (۷)
در این گفتار عبدالبهاء ، نشانه بلوغ جهان را باز شدن و گسترش حوزه کارکرد عقل دانسته و میخواهد عقل کم رمق ، کم کار و تنبل که توانایی تاثیرگذاری مفیدی بر زندگی مردم ندارد ، بر صدر آمده ، پویا و سرزنده راهبر مناسبات اجتماعی انسانها شود ، تا شاهد اتفاقات مفید و تاثیر گذار در جهان باشیم . وی بر اساس این باور ، تلاش برای تغییرات فکری و عملی در جهت هماهنگی با شرایط جدید دنیا را از اولویتهای زندگی اجتماعی افراد می داند .
البته لازم است در اینجا دو نکته مهم را در نظر داشته باشیم . نکته اول اینکه ، هر آنچه در طی مدرنیزاسیون در غرب اتفاق می افتد ، تمام و کمال مورد نظر عبدالبهاء نیست و در مواردی همچون تقویت فردگرایی به صورت افراطی و یا عدم توجه کافی به شاخصه های روح انسانی ، ممکن است وی نقطه نظرات دیگری داشته باشد ، ولی در بسیاری از موارد مانند ، تقویت عقل گرایی ، کوشش برای حاکمیت علم بر زندگی انسان ، زدودن جهل و خرافات و ساختن انسانی خود باور ، توانمند ، عمل گرا و جستجوگر ، افکار او همگرایی و هم آوایی ویژه ای با اندیشه های مدرن در غرب دارد .
نکته دوم ، باید توجه شود که وجود اشتراکات ِ لفظی و محتوایی در اندیشه عبدالبهاء و آرمانهای عصر روشنگری ، به دلیل تاثیر پذیری عبدالبهاء از مدل اندیشه رشد یافته در غرب نیست ، بلکه به دلیل وجود نقاط مشترکی است که در فلسفه مدرن غرب و نظریات عبدالبهاء وجود دارد .
عبدالبهاء نوعی مکتب فکری را نمایندگی می کند که بنیاد آن بر مبنای اصالت و یگانگی انسان و توانمندیهای آن استوار است . پس همچنانکه فیلسوفان و دانشمندان غربی در جهت ارائه تعریفی نوین و مدرن از انسان تلاش میکنند ، عبدالبهاء به عنوان یک متفکر بزرگ شرقی ، معیارها و الگوهای نوینی برای انسان مدرن و چگونگی اتصال و رابطه آن با جهان پیرامونی را بر پایه مکتب فکری خود ارائه میدهد .
تغییر در شیوه اندیشیدن و تحول در چگونگی بهرهوری از عقل را می توان یکی از مهمترین الزامات شکل گیری انسان مدرن دانست .بر این مبنا ، وقتی در این نوشتار صحبت از انسان مدرن و یا جامعه مدرن میکنیم واضح است که مقصود فرد و یا جامعه آشنای به تکنولوژی روز و نحوه بکارگیری آن نیست . در اینجا ، مدرن شدن و یا مدرن بودن ، یک فرآیند ذهنی است که منجر به موفقیت در بکارگیری موثر عقل ، تغییر نگرش و بروز شدن ِ شناخت و درک انسان از جهان پیرامونی خود می شود و انسان از طریق این تغییر نگرش میتواند یک زندگی متناسب با موقعیت جهان معاصر خود داشته باشد ، نیازهای خود و دنیای ِ خود را بشناسد ، مواجهه ای عقلانی با آنها داشته و روشهایی متناسب با شرایط روز برای غلبه بر چالشهای موجود اتخاذ کند و به تعبیری ساده تر ، در حال و زمان ِ خود زندگی کند . بنابر نظر یکی از نظریه پردازان دوران مدرن ، « انسان واقعاً مدرن کسی است که می تواند عمل کند . چنین فردی مدرنیته را درک می کند و میتواند با چالشهای آن مواجه شود . » (۸)
به نظر می رسد اولین و مهمترین پیش نیاز رسیدن به چنین شرایطی ، موضوعی است که بارها و بارها از طرف عبدالبهاء بر آن تاکید شده است و آن تشویق و ترغیب افراد برای احساس توانایی در بهره گیری از عقل خود است . موضوعی که در نگاه اول شاید کمی عجیب به نظر برسد ، ولی همچنانکه در سطور بالا ذکر شد ، در واقع ناتوانی در بکار گیری ِ عقل از نظر عبدالبهاء و بسیاری از جامعه شناسان و محققین علوم اجتماعی ، حلقه مفقوده زنجیر سعادت و خوشبختی انسان ها است .
کوشش برای تقویت حس توانمندی و جرأت بخشیدن به افراد برای اندیشه و تفکر ، یکی از شاخصه های نظام فکری عبدالبهاء است . وی با بالا کشیدن ِ نقش تعقل و تفکر در زندگی سعی دارد یکی از مشخصه های بارز دوران مدرن که همان روحیه جستجو و تحقیق است را در افراد زنده کند ، دو نمونه از گفتار وی ، میزان نقش بارز عقل در تعامل با جهان هستی را از نظر وی نشان میدهد ، عبدالبهاء می گوید :
«… عقل و روح انسان مُدرِک ( درک کننده ) حقایق اشیا است ، زیرا ، عقل انسان محیط بر اشیاء است …. » (۹)
«… در عالم انسانی موهبتی اعظم از عقل نیست ، عقل کاشف حقایق اشیاست ، عقل میزان ادراک است .» « … لهذا هر مسئله ای را به میزان عقل موازنه نمایید » . (۱۰)
هدف از ارائه این نمونه گفتار از عبدالبهاء در اینجا ، تحلیل و بررسی محتوایی آن نیست . توقفی کوتاه بر این نظریه پردازی ، ماهییت و ذات دیدگاه مدرن وی را نشان میدهد . چنانچه ، اگر آنچه از عبدالبهاء نقل شده را در کنار گفتار یکی از تئوریسین های بزرگ دینی در قرون وسطی که معتقد بود : « اول باید به حقایق دینی ایمان آورد ، سپس آنها را تعقل نمود . » (۱۱) قرار دهیم به خوبی تفاوت دیدگاه مدرن که لازم میداند هر مسئله ایی با عقل سنجیده شود و دیدگاه پیشا مدرن که عقل را در ذیل منابع ادراکی دیگر قرار می دهد ، آشکار خواهد شد .
با اندکی تمرکز در تاکیداتی که عبدالبهاء برای بکارگیری عقل دارد می توان گفت ، محتوای اصطلاح « جرأت دانستن » را باید شاکله آنچه او در قدم اول از انسانها می خواهد دانست . زیرا در صورت عدم ایجاد این جرأت در افراد ، آنها با قبول ناتوانی و ضعف خود ، بر باورهای خرافی ، ایمان مبتنی بر جهل و اطاعت کورکورانه از نهادها تکیه خواهند نمود .
اینکه چرا بهره گیری از عقل جرأت و جسارت می خواهد ، خود سوالی است قابل تامل و نیازمند تحقیقات گسترده ، اما بدون اینکه بخواهیم وارد جزئیات بیشتری شویم ، در پاسخ این چرا ، شاید بتوان گفت ، شهادت تاریخ می گوید ، آنچه بیشتر ِ باورهای فلسفی و دینی کهنه به انسان دیکته می کنند این است که ، توانایی های انسان برای پیروز شدن بر نیروهای شرّی که پیرامون آن را گرفته اند کافی نیست . تکیه بر عقل برای غلبه بر مشکلات ، فرجام خوبی ندارد ، زیرا عقل پدیده ای است زمینی و فاقد توان هدایت انسان ، پس اعتمادی بر آن نیست و لازم است دائم منتظر بمانیم که شاید ، « دستی از غیب برون آید و کاری بکند » .
با توجه به واقعیات موجود همچون ، بیگانگی اکثر مردم با بکار گیری عقل ، هدف عبدالبهاء دگرگونی این شرایط است ، وی میخواهد انسانی جسور بسازد که بتواند این پارادایم فکری کهنه را شکسته و باور کند که می تواند با تکیه بر عقل به پیش برود . این اتفاق اولین و مهمترین قدم برای تغییر و مدرن شدن است ، باور به اینکه با نگاهی عقلانی و اعتقاد به توانمندی های خود می توانیم موجبات رشد و سعادت خود را فراهم سازیم .
حال ممکن است این سوال در ذهن شکل بگیرد ، اگر آنچنانکه عبدالبهاء تاکید دارد ، فرد شجاعت ِ بهره گیری از عقل خود را پیدا کند ، عقل را مهمترین عامل تصمیم گیری خود ساخته و هر مسئله ای را با آن بسنجد ، در اینصورت چه اتفاقی رخ میدهد ؟ ایجاد این جسارت چه دست آوردی برای فرد و جامعه در صحنه واقعی زندگی دارد ؟
اگر بخواهیم بر مبنای برداشت خود و داده هایی که از نظرات عبدالبهاء دریافت کرده ایم به این سوال پاسخ بگوییم ، می توان گفت ، « در حالی که افراد پیشامدرن به محیط خود به عنوان چیزی می نگریستند که باید آن را بپذیرند ، قدر بدانند و یا تحسین کنند ، زیرا این شرایط در خلقت و هدف الهی بوده است. انسان مدرن از این دیدگاه اسطوره ای گسسته و محیط خود را چیزی قابل درک می داند.» (۱۲)
« بنابراین، در سطح فردی ، خود را از کسی که باید فروتنانه سرنوشت خود را بپذیرد ، به فردی تبدیل کرده است که به طور فزاینده ای احساس می کند که تمایل دارد با در دست گرفتن کنترل فعالانه زندگی خصوصی و عمومی ، با چالش های زندگی مقابله کند .» (۱۳)
بنابر این تصور ِ مدرن ِ فرد از خود ، انسان خود را نیرویی برای تغییر دادن ِ زندگی خود می داند که با شکل دادن فعال و مستقل به زندگی خود ، با چالش های پیش رو مقابله می کند. (۱۴)
این تغییر نگرش ایجاد شده در فرد است که از او انسانی مدرن به نمایش می گذارد . انسانی که جرأت و توان اندیشیدن پیدا کرده ، انسانی که دیگر تکیه بر اسطوره ها و اوهام نداشته و به امروز تعلق دارد . او در این عصر با فهم تغییر شرایط ، سعی در فراهم کردن ِ ابزار لازم برای هماهنگی با این تغییرات دارد .
با توجه به این شاخص ها می توان گفت ، یکی از اهداف مهم عبدالبهاء در روند مدرن سازی دیدگاه ها ، تغییر و جابجایی زمانی ِ افکار و اندیشه ها از گذشته به حال است . وقتی عبدالبهاء بر راهبری عقل تمرکز و تاکید دارد ، یعنی هر انسانی در عصر و زمان خود زندگی کند ، بدین سبب است که او اعلام می کند ، لازم است «… بر اساس آنچه که سزاوار این دوران است رفتار نمائیم ، ….. »
آنچنانکه تعریفی آکادمیک از مدرنیته به ما می گوید «… مدرنیته شیوه زمان ماست ، که به معنای آن چیزی است که در حال حاضر اتفاق می افتد . » (۱۵)
====================================================================
———————————————————————————————————————————–
.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید