دستهبندیها: دین و علم , رفاه فردی و اجتماعی , صلحجویی , عدالت , ﻣﻌﻨﺎی زﻧﺪﮔﯽ
در بخش اول این مقاله مروری کوتاه داشتیم بر مدرنیته ، چگونگی تعامل عبدالبهاء با آن و خصوصیاتی همچون عقلگرایی که وی برای انسان مدرن در دنیای جدید لازم می داند .
در این بخش سعی می شود روشهای عملی که عبدالبهاء برای رسیدن به این خصوصیات پیشنهاد میکند و همچنین چگونگی رابطه فرد و جامعه در جهان جدید ، بر مبنای آنچه از نظرات وی فهم می شود مورد کنکاش قرار گیرد .
یکی از مهمترین دلائل موفقیت مدرنیزاسیون ایجاد تغییرات اساسی در روش اندیشه ورزیدن ِ انسان معاصر است ، همانطور که عبدالبهاء یادآور میشود ، این تغییر نگرش موجب شد تا انسانها و جامعه ایی که تن به چنین تغییراتی دادند بتوانند در حوزه های مختلف تحولات عمیقی در وضعیت خود بوجود آورده و در مسیر رشد ، ترقی و رفاه اجتماعی قرار بگیرند . در عین حال ایجاد هر نوع جابجایی و تغییر در مناسبات نهادینه شده جوامع ، گاه می تواند پیامدها و چالش های خاص خود را به همراه داشته باشد که می توان آن را حاصل طبیعی مناسبات جدید ِ برقرار شده در جامعه محسوب کرد .
در میان ویژگی های مدرنیته ، مرجع شدن ِ عقل و علم ، باور به توان انسانی ، فرد گرایی و تقویت آزادی های فردی ، توان ِ برهم زنندگی بالایی برای بهم ریختن و ایجاد تغییرات در ساختارهای جوامع سنتی داشته اند .
« برزوزوفسکی » (Stanislaw Brzozowski ) از فیلسوفان هم عصر عبدالبهاء ، در خصوص برهم زنندگی در دوران مدرن می گوید :
« زندگی مدرن ، دنیای تغییرات دائمی است ، جایی که ، هر روز و هر ساعت تقریباً تمام اشکال توسعه یافته دیروز نابود می شود ، جایی که به دلیل ارتباطات جدیدتر و بیشتر بین مردم ، مسائل و وظایف بیشتر ایجاد می شود . آنچه دیروز به عنوان شکلی الزام آور وجود داشت ، متعلق به گذشته است و هنجار امروز ، فردا به همین سرنوشت دچار خواهد شد .» (۱)
وجهی از این فروریختن و نابود شدن را می توان در چگونگی شکل گیری روش های ارتباطی بین فرد و جامعه در دوران مدرن دید . در این دوران با انقلاب صنعتی ، گسترش شهرنشینی ، تسهیل ارتباطات و تغییر در روش زندگی مردم ، مدل مناسبات و تعاملات اجتماعی پیوسته تغییر کرده و مدلهایی جدیدی از روابط اجتماعی شکل می گیرد که از نظر گروهی اجتناب ناپذیر و جزء ذات مدرنیته محسوب و از نظر گروهی دیگر ، این مدل های جدید ِ ارتباطی ، بر هم زننده هنجارها و نظام اجتماعی حاکم بر جوامع ، تعبیر می شود.
در توضیح این اتفاق ، محققینی همچون « دورکیم » (Emile Durkheim) (۲) معتقدند که ، یکی از نتایج مدرنیزاسیون تغییر شکل روابط اجتماعی افراد است . در تشریح این تغییر شکل ِ روابط ، وی دونوع همبستگی اجتماعی با عنوان « همبستگی مکانیکی » برای دوران پیشا مدرن و « همبستگی ارگانیک » را برای دوران مدرن معرفی میکند . از نظر وی ، همبستگی مکانیکی در جوامع سنتی بر پایه ارزشها ، باورها ، عقاید و هنجارهای مشترک شکل می گرفته ، که به آن « وجدان جمعی » نیز گفته می شود . در مورد همبستگی ارگانیک ، « دورکیم » معتقد است ، این همبستگی حاصل افزایش جمعیت ، زیاد شدن مشاغل و تقسیم کار در دوران مدرن است و تا حدودی افراد را از هم بیگانه می کند ، در نتیجه ما شاهد کمترین اشتراک جمعی ، و نبود ِ وجدان جمعی قدرتمند در آن جوامع هستیم .
در توصیف نقش فرد در دو مدل جوامع سنتی و مدرن به صورت مختصر می توان گفت که ، در جوامع سنتی ، آزادی های فردی ، حق انتخاب و استقلال فکری و عملی فرد بسیار محدود و کم است ، زیرا فرد مکلف است برای حفظ همبستگی بر مبنای هنجارهای موجود در جامعه عمل نماید . این وضعیت در جوامع مدرن تغییر میکند ، نقش و استقلال فردی به دلیل شکل جدید جوامع که دیگر آن بافت قدیمی را ندارند ، تغییر کرده ، حقوق و آزادیهای فردی تقویت می شوند ، ولی به دلیل ساختارهای اجتماعی متفاوت با دوران سنتی ، از میزان وابستگی و همگرایی فرد و اجتماع کاسته می شود .
عبدالبهاء با کمرنگ شدن رابطه فرد و جامعه موافقت ندارد ، بررسی آثار وی نشان می دهد که او در همه حال در صدد استحکام این رابطه و تحکیم هر چه بیشتر آن است ، اما این عدم موافقت به معنی قبول باز گشت به دوران پیشا مدرن نیست . با نگاهی به دیدگاه های وی می توان به این برداشت رسید که او برای پوشش نقاط ضعف در هر دو مدل سنتی و مدرن یعنی ، کم رنگ بودن ِ آزادی فردی ، حق انتخاب و ضعیف بودن امکان شکوفایی افراد در جوامع سنتی و وجود نوعی ترجیح منافع فردی بر نفع عمومی و گسست در روابط فرد و اجتماع در جوامع مدرن ، ایده های جدیدی بر مبنای « کندن » و « اتصال» (۳) مطرح می کند ، کندن از عوامل محدود کننده و انتخاب اتصالی جدید .
ایده ِ کندن و اتصال ، تشویق به برکندن از تمام عوامل ایجاد کننده ایستایی و سکون و برقراری تعاملاتی تازه بر مبنای دنیایی جدید می باشد . در این روش ، انسان در مرحله اول لازم است برای بدست آوردن استقلال فکری ، خود را از قیود تحمیلی و عوامل وابستگی نا کارآمد رها کرده و در مرحله بعد با تعقل و اندیشه ورزی نوعی جدید از رابطه با جامعه را بر مبنای شرایط و نیاز روز انتخاب کند .
« … تا این تقالید ( دینی ، وطنی ، جنسی ، سیاسی ) باقی ، بنیاد انسان بر باد است و عالم بشری در خطر عظیم .»(۴)
عبدالبهاء در این بیان هشداری مختصر و در عین حال کامل در مورد قدرت تخریبی تقلید ، به معنی متابعت و پیروی از افکار ، باور و رفتار دیگران بدون تحقیق و بررسی ارائه میکند . در نگاه اول ، مقوله تقلید ممکن است در حوزه رفتار فردی دسته بندی شود که تاثیرات منفی آنچنانی ندارد ، ولی از نظر عبدالبهاء به دلیل تاثیر پذیری متقابل فرد و جامعه از یکدیگر ، رواج فکر مبتنی بر تقلید در افراد می تواند موجب ایجاد جامعه ای مُقلد شود ، چنین جامعه ای به دلیل ماندن در گذشته ، روح نوآوری و تجدد خواهی را از دست داده و به سوی میرندگی حرکت میکند .
به دلیل این توان ِ تخریبی بالا است که ، نفی و ترد «تقلید» در فکر و اندیشه و تشویق به ایجاد روح تحقیق و بکارگیری عقل که عبدالبهاء با عنوان « تحری حقیقت » از آن یاد میکند ، از نظر وی دو ستون اصلی قابل اتکا برای تحقق مدرن گرایی به حساب می آیند ، زیرا در دیدگاه عبدالبهاء ، نفی تقلید و تشویق برای عقل گرایی به صورت ملموسی مخالف ایستایی و سکون ، سبب کنده شدن و فاصله گرفتن از گذشته ، و مشوق ِ تازه شدن و زندگی در حال هستند . ( در بخش اول این نوشتار در خصوص تاکید و تشویق عبدالبهاء به عقل گرایی نکاتی ارائه شد )
در مورد نقش و وظیفه تقلید در جوامع سنتی شاید بتوان گفت که ، تقلید نوعی مکانیزم حفاظتی و دفاعی برای جامعه سنتی است که سعی میشود با ترویج آن ، بافت به هم پیوسته و مستحکمی به جامعه داده شده و مانع از پراکندگی آن شوند .
افراد در جوامع سنتی از اخلاق ، باورها ، فرهنگ زیستی ، و روابط اجتماعی همسو با هنجارهای قابل قبول ِ جامعه ای که بدان تعلق دارند پیروی می کنند و یا مجبور به پیروی از آن هستند ، پس از نظر منطق ِ حاکم بر جوامع سنتی ، هر چه حوزه های تقلید افراد جامعه بیشتر باشد ، نظم اجتماعی و انسجام بیشتری بر آن جامعه حاکم خواهد بود . با این فرض می توان گفت ، پیروی بدون اندیشه از هنجارهای جامعه ، اعلام وفاداری به آن جامعه محسوب و به نوعی وابستگی و پیوند فرد و اجتماع را نشان میدهد و این یکی از کارا ترین مکانیزم چسبندگی فرد و جامعه در دوران پیشا مدرن به حساب می آید . تقلید چسب این وابستگی است که مانع از برکندن فرد ، و قرارگیری در روند نو شدن می شود .
حال با توجه به تعریف کارکرد و نقشی که تقلید در جوامع بر عهده میگیرد ، می توان نتیجه گرفت ، « تقلید » می تواند همچون ترمزی روند بروز شدن و رشد جامعه را کند و یا متوقف نماید و با مهمترین ویژگی مدرنیته که همانا تفکر عقلانی و در حال زندگی کردن است ، تضاد داشته باشد ، زیرا :
بیان زیر از عبدالبهاء به خوبی این ویژگیهای ناساز با دنیای مدرن را توصیف می کند . او در تحلیل اندیشه غیر مدرن می گوید :
« … به دلیل نداشتن مطالعه و تحقیقات از شرایط روز دنیای خود بی خبرند ، اقدامی برای جستجوی حقیقت نمی کنند . دیدگاه های سطحی و بی ارزش دارند که حاصل ِ جهل و تقلید از گذشتگان است ، از خود علم و دانشی نداشته و تنها منبع اطلاعات آنها حکایات و روایات از گذشتگان است .» نقل به مضمون (۵)
این حکایتِ ماندگان ِ در گذشته است که از نظر عبدالبهاء یکی از مهمترین علامت مدرن بودن ، یعنی باور به لزوم تغییر و هماهنگ شدن با زمان حال در آنها وجود ندارد . پس برای بروز شدن و در حال زندگی کردن لازم است این ساختار فکری در انسانها درهم ریخته ، پیله سکون و واماندگی پاره شده و انسانی با اندیشه و افکار ِ متعلق به دوران معاصر بیرون بیاید . بر مبنای این جهان بینی است که عبدالبهاء تاکید بر برکندن دارد ، او می گوید :
« [ انسان باید ] این قمیص ( پیراهن ) رثیث (کهنه) هزاران ساله را بدرّد و بیاندازد . و پیراهنی که در نهایت تنزیه و تقدیس در کارخانه حقیقت بافته شده ، بپوشد .» (۶)
این بیان عبدالبهاء استعاره ای است زیبا و حکمی است قاطع برای نو شدن ، بریدن از اوهام و خیالات و پذیرش ساختارهای جدید که بر مبنای حقیقت ِ جهان ِ معاصر استوار است . در دنیایی با ساختارهای اجتماعی جدید ، پیراهن های قدیمی ( عوامل ِ پیوند سنتی ) همچون ، هم نژاد بودن ، تعلق به یک سرزمین و یا دین و باور مشترک داشتن دیگر توان ایجاد همگرایی و حفاظت از جامعه در سطح کلان را نداشته و نقش موثر خود را از دست خواهند داد ، چنانچه امروزه شاهد هستیم ، به دلیل گستردگی مهاجرت و یا جابجایی جمعیتی ، مفهوم « ملت » بر اساس یک تعریف کلاسیک در بسیاری از کشورهای دنیا وجود ندارد و یا بسیار کمرنگ است . باید پذیرفت که آن جامه شکیل دیروزی ، امروز ، پیراهنی کهنه بیش نیست .
راه حلهای ارائه شده از طرف عبدالبهاء تنها برای حل ِ یک طرف معادله نیست ، وی با تشویق به کندن و بریدن از یک نوع رابطه سنتی مبتنی بر تقلید ، برای ایجاد تعادل در طرف دیگر معادله ، آلترناتیو و جانشین دیگری را برای اتصال فرد و جامعه در دنیای جدید معرفی و پیشنهاد میکند ، عامل ِ دلبستگی به خیر خود و خیر عموم که میتوان آن را خیر مشترک نیز نامید .
خیر عمومی و یا خیر مشترک را « جان رالز » (۷) فیلسوف معاصر اینگونه تعریف میکند : «شرایط کلی معینی که به نفع همه است…» و یا یک تعریفی دیگر ، آن را ، «مجموع شرایط زندگی اجتماعی که به گروه های اجتماعی و اعضای فردی آنها امکان دسترسی نسبتاً کامل به حقوق خود را می دهد » (۸) عنوان می کند .
کوشش برای ایجاد دلبستگی به خیر عمومی که نشأت گرفته از مکتب فکری عبدالبهاء است ، نوک پیکان
رفتارهای فردی و اجتماعی را به سوی هدفی بزرگ ، به گستردگی جهان هدایت میکند . به همین دلیل عمل بر مبنای خیر عمومی که خیر فردی نیز در آن نهفته یک انتخاب از روی ناچاری و یا یک انتخاب غیر هماهنگ با دنیای مدرن نیست .
در دنیای جدید دیگر کسی فقط در روستای خود ، شهر خود و یا کشور خود زندگی نمی کند ، دنیای بیرون ِ هر فرد یک گستره جهانی است که به کمک پیشرفت تکنولوژی این گستره جهانی هر روزکوچک ترو وابستگیهای متقابل بیشتر خواهد شد . این واقعیتهای اجتماعی مسیر آینده را نشان میدهند ، جهان در جهت همگرایی حرکت میکند و آنچنانکه عبدالبهاء عنوان میکند ، هر فرد لازم است جهانی فکر کرده ، عالم انسانی را همانند یک خانواده و تمام مردم را اعضای آن بداند ، قبول مدلی از همبستگی متقابل که نه بر اساس پذیرش اجباری ، بلکه بر مبنای فهم و درک واقعیت ِ جهان ، صورت میگیرد .
باید پذیرفت که به دلیل پیشرفت تکنولوژی ، بزرگ شدن شهرها و تغییر مدل زندگی افراد ، کم رنگ شدن رابطه فرد و جامعه و ضعیف شدن وجدان جمعی در جوامع جدید ، امری است اجتناب ناپذیر اما ، بر پایه نگاه مبتنی بر خیر مشترک می توان باور داشت ، گسست رابطه فرد و اجتماع که در جوامع مدرن حاصل می شود یک درد لاعلاج و یا یک معمای غیر قابل حل نیست ، خلأ ناشی از کندن از مناسبات سنتی و کهنه ، با اتصالی جدید و منطبق با شرایط روز می تواند پُر شود .
گفتمان جدیدی که توسط عبدالبهاء ترویج می شود ، گفتمانی وحدت محور است که در صورت گسترش و همه گیری می تواند مقدمات ایجاد ساختارهایی برای اتحاد عالم انسانی را فراهم آورد . عبدالبهاء تئوری خیر مشترک را در راستای ایده اتحاد جهانی بست می دهد ، زیرا بین رواج اندیشه اعتقاد بر لزوم ِ خیر مشترک و آرمان ِ وحدت عالم انسانی که بر پایه ایجاد وحدت در عین کثرت تعریف می شود ، رابطه ای مستقیم وجود دارد .
قرار گرفتن تکه های پازل نظریات عبدالبهاء در کنار هم ، به ما می گوید ، در زمانی که تقویت ناسیونالیسم و ایجاد ساختار دولت ـ ملت از نشانه های مدرنیته محسوب می شد ، و با در نظر گرفتن این نکته که زمزمه های « جهانی شدن » تقریباً از نیمه دوم قرن بیستم شروع می شود ، گفتمان و ایده مرکزیت قرار دادن ِ هدفی جهان شمول همچون کوشش برای آغاز روند شکل گیری «اتحاد جهانی » به عنوان عامل اتصال مجدد روابط فرد و جامعه که توسط عبدالبهاء ارائه می شود را می توانیم ایده ای فراتر از دوران مدرن و به نوعی تفکر پسا مدرن بدانیم ، که خود ایده ای مدرن در جهان مدرن محسوب می شود ، که حرکت در جهت تحقق آن می توانست ساختارهای نوینی در دنیا ایجاد نماید . (۹)
برای پی بردن به مکانیزم عملکرد این رابطه از نگاه عبدالبهاء ، لازم است به این قسمت از سخنان وی در غرب توجه داشته باشیم . عبدالبهاء در توصیف چارچوب رابطه فرد و جامعه که از نظر وی نوعی رابطه بر اساس شاخص های دوران مدرن می تواند باشد ،میگوید :
« … دایره افکار او (فرد) چنان اتساع یابد که منفعت عموم بشر را اساس سعادت هر فردی از بشر داند و مضرت کل ملل و دول را عین مضرتِ دولت و ملت خویش ، بلکه خاندان خود ، بلکه عین مضرت خویش شمرد ….» (۱۰)
در وهله اول ، باید گفت این گفتار یک نگاه ِ آرمانگرایانه محض نیست ، توصیفی است از یک بینش و اندیشه مدرن و رشد یافته ، که جهانی می اندیشد . از این بیان می توان اینچنین برداشت کرد که ، همسان پنداری ، هم ذات پنداری و وابستگی متقابل بین خیر عمومی و خیر شخصی از خصوصیات فردی است که دایره افکار او گسترش پیدا کرده و به چنین فهمی رسیده ، فهمی که از نظر عبدالبهاء نشان از بلوغ فکری و اندیشه مدرن ِ متناسب با دوران معاصر دارد .
عبدالبهاء در این گفتار نوعی اخلاق مُنتَج از عقل و خرد را معرفی میکند ، که در گستره جهانی مطرح می شود یعنی ، قرار دادن اخلاق مبتنی بر خیر عموم به عنوان عامل تعیین کننده رفتارهای انسانی و شکل دهی چگونگی رابطه فرد و اجتماع در جهان معاصر .
به این ترتیب عبدالبهاء تعریفی از عملکرد انسان مدرن ارائه می کند که در آن فرد ملزم به پذیرش ِ بی قید و شرط و یا بدون تحقیق ِ هنجارها ، عقاید و مدل رفتاری جامعه ای که بدان تعلق دارد نیست ، با این وجود در جامعه صنعتی و جدید ِ ایجاد شده در دوران مدرن که عوامل اتصال گذشته در آن کارایی ندارد ، بدون اتصال و جدا از جمع نیست . حق انتخاب دارد و میتواند شخصیت و استقلال فردی خود را حفظ نموده ولی در عین حال با تکیه بر نوعی اخلاق اجتماعی متناسب با دوران جدید ، هنجارهای متعلق به جامعه ای که در آن رشد پیدا کرده را ذیل یک هنجار بزرگ جهانی قرار داده و بر مبنای این جهان بینی ، چگونگی رابطه خود با جامعه را صورتبندی کند .
در این صورت ، وجدان جمعی تنها در محدوده قوم و یا کشور او تعریف نمی شود ، او خود را متعلق به جامعه ای به وسعت جهان می داند . بر اساس این نحوه نگرش ، فرد از تمام نیرو و توان خود برای تامین خیر عموم استفاده خواهد کرد ، خیر عمومی که منفعت فردی و جمعی در درون آن نهفته و تنیده است .
خروجی عملی چنین افکار و اندیشه مدرن را عبدالبهاء اینگونه تشریح می کند :
« … لهذا { فرد } به جان و دل به قدر امکان بکوشد که جلب سعادت و منفعت از برای عموم بشر و دفع مضرت از عموم ملل نماید و در علویت و نورانیت و سعادت عموم انسان بکوشد ، فرقی نگذارد . زیرا عالم انسانی را یک خاندان داند و عموم ملل را افراد آن خاندان شمرد ، بلکه هیئت اجتماعیه بشر را شخص واحد انگارد و هریک از ملل را عضوی از اعضاء شمرد . انسان باید علویت همتش به این درجه باشد تا خدمت به اخلاق عمومی کند و سبب عزت عالم انسانی گردد . » (۱۱)
ترویج این نوع رفتار در جامعه و اینکه افراد کل جهان را خود بدانند و خود را متعلق به کل جهان ، ساختارهایی نوین در چگونگی روابط فرد و اجتماع ایجاد خواهد کرد که با تمام عوامل پیوند در گذشته فرق داشته و بر اساس نیازهای روز ِ جهان شکل می گیرد .بر این مبنا ، هر گونه تصمیم گیری و اتخاذ سیاست و عملکرد ، چه در حوزه فردی و یا اجتماعی ، با نگاهی به چگونگی تاثیر آن بر جهان مورد ارزیابی قرار گرفته و نوعی درهم تنیدگی بین فرد و اجتماع حاصل خواهد شد که در آن رابطه فرد و جامعه الگو و دلیل تازه ای پیدا می کند ، نگاهی جهانی داشتن .
شاید بتوانیم بگوییم ترسیم عبدالبهاء از چگونگی به هم پیوستگی منافع فردی و اجتماعی نزدیک به نظر جامعه شناسانی است که معتقدند ، فرد بدون توجه به نقش آن در روابط اجتماعی قابل تعریف نیست ، در واقع فرد و جامعه دو روی یک سکه هستند و نمی توان آنها را از هم جدا کرد .
در یک جمع بندی فهرست وار از آنچه که در اینجا ارائه شد ، اگر بخواهیم توصیفی از انسان مدرن و چگونگی رابطه آن با جهان را بر مبنای برداشت خود از نظریات عبدالبهاء داشته باشیم ، موارد زیر می توانند چکیده ای از خصوصیات و شاخصه انسان مدرن باشند .
– باور به توان ِ راهبری عقل در امور زندگی
– بدست آوردن جرات و جسارت بهره گیری از عقل
– دوری از تقلید و عوامل چسبندگی غیر مفید به گذشته
– پایبندی به نوعی اخلاق فردی و جمعی بر مبنای خیر عموم
– ایجاد رابطه بین فرد و اجتماع بر پایه جهانی دیدن و جهانی عمل کردن
با توجه به اینکه ، هدف این نوشتار نگاه تاریخی و بررسی دوره زمانی شکل گیری مدرنیته نبوده و بیشتر سعی شده مسئله مدرن شدن از دریچه ایجاد تغییرات در فکر و چگونگی بکار گیری عقل بررسی شود ، در پایان شاید بتوانیم یک ارزیابی از میزان موفقیت خود و جهان اطراف خود ، در مدرن اندیشیدن و مدرن عمل کردن در عصر حاضر بر مبنای ملاکهایی که از عبدالبهاء می گیریم داشته باشیم.
امروز پس از گذشت بیش از یک قرن از زمان زیست عبدالبهاء ، تغییرات بزرگی در مناسبات و تعاملات اجتماعی حاصل شده ، در مواردی یافته ها و روشهای اجرایی به دست آمده در دوران مدرن (از نظر زمانی و تاریخی) توسط تعدادی از صاحبنظران علوم اجتماعی به زیر سوال رفته ، ترمیم شده و یا مورد بازنگری قرار گرفته و این روند همچنان ادامه دارد .
همانطور که در سطور بالا نیز اشاره شد ، مبنا قرار دادن خیر عموم و روند حرکت به سوی اتحاد جهانی ، که از سوی عبدالبهاء برای انسجام بخشیدن به روابط فرد و اجتماع در دنیای جدید ارائه میشود ، گر چه در وقت خود جلوتر از زمان و یک ایده پسا مدرن بوده اما باید پذیرفت که ، اگر نبود محدودیتهای موجود در مسیر نشر این افکار ، شناخت این ایده ها و گام نهادن در مسیر اجرایی کردن ِ آنها در زمان حیات عبدالبهاء و یا پس از آن می توانست ساختارهای اجتماعی جدیدی را رقم بزند که با وجود آنها ، شرایط امروز دنیا می توانست بسیار بهتر از وضعیت فعلی باشد .
وضعیتی که نشان می دهد ، علی رغم پیشرفت های شگفت انگیز در حوزه تکنولوژی مرتبط با زندگی انسانها، روند مدرن سازی اندیشه نتوانسته همگام با پیشرفت فن آوری حرکت نماید . امروز هم بسیاری از انسانها جرأت اندیشیدن پیدا نکرده اند ، زیرا شاهدیم که ، بند های تقلید و تعصب در اشکال مختلف جهان معاصر را در کنترل خود دارند . در قرن بیست و یکم بسیاری سعی دارند با رفو کردن پیراهن کهنه هزاران سالهِ باور ها و عقاید ، آن را در شکل و ترکیبِ جامه ای نو عرضه کنند . در موارد بسیاری حضور افکار آغشته به تعصب تعیین کننده پندار ، گفتار و کردار ما هستند . خط فاصل بین منافع فرد و منافع دیگران پر رنگ است و هنوز فکر جنگ که نشانگر تکیه بر مبانی غیر عقلانی است قوی تر از اندیشه صلح می نماید .
این واقعیتهای اجتماعی جهان معاصر به ما می گوید ، برای مدرن شدن و مدرن ماندن در اندیشه و عمل ، تامل بر آراء و ایده های عبدالبهاء دریچه های نوینی را برای رفع تناقض های موجود و در حال زندگی کردن باز میکند و سبب می شود که از خود بپرسیم ،
آیا توانسته ایم پیراهن کهنه هزاران ساله (افکار و اندیشه های کهنه) را دریده و دور بیاندازیم ؟
و سوال اساسی اینکه ، آیا در زمان حال زندگی میکنیم ؟
________________________________________________________________________________
.دنکیم لاسرا و یسررب ار نآ یدوز هب ام میت .تسا هدش لاسرا امش هاگدید